04-07-2010
|
|
کاربر عالی
|
|
تاریخ عضویت: Aug 2009
محل سکونت: بندرعباس
نوشته ها: 2,910
سپاسها: : 267
508 سپاس در 332 نوشته ایشان در یکماه اخیر
|
|
اما اوائل این شبح در زندگی من نامرئیبود و هر چه فکر می کردم نمی توانستم بفهمم چرا ناراحتم و این خلاءکجاست و چطور ممکن است ان را پر کرد -شوهرم گرانبها ترین جواهرات و پوست های قیمتی را که کمتر زنی به انها دسترسی داشت برایم می خرید -خانه ای که دران زندگی می کردم بیشتر شبیه یکی از مجلل ترین قصرها ی دنیا بود .هیچ ارزویی در این دنیا انجام شدنش برای من غیر ممکن نبود وبامشهورترین و سرشناس ترین شخصیت های مملکت داشتم پس چرا چرا تا این اندازه از زندگی در این قصر مجلل زجر می کشیدم و چرا همه اطرافم را سیاهی و تاریکی و نومیدی احاطه کرده بود.این سئول همچنان در مغز من تکرار می شد تا انکه نیمه شبی از خواب بیدار شدم وقتی چشمم به ساعت بالای سرم افتاد ساعت دو شب بود و هنوز شوهرم به منزل نیامده بود...
|
جای تبلیغات شما اینجا خالیست با ما تماس بگیرید
|
|