نمایش پست تنها
  #34  
قدیمی 04-01-2010
رزیتا آواتار ها
رزیتا رزیتا آنلاین نیست.
مسئول و ناظر ارشد-مدیر بخش خانه داری



 
تاریخ عضویت: Aug 2009
نوشته ها: 16,247
سپاسها: : 9,677

9,666 سپاس در 4,139 نوشته ایشان در یکماه اخیر
پیش فرض چه کوتاه بود دوران حکومت عشق

چه کوتاه بود دوران حکومت عشق

بهار تازه دمیده و دلها با صدای پای معطر بهار وخنده شکوفه هایش شاد و سر خوش گردیده اما حکومت بهار کوتاه و زودگذر است . مناسب دیدیم در این فضای بهاری سر به بهار بی خزان قلوب در سالهای نه چندان دور بزنیم .
گروه گروه جوانان و نوجوانان با چهره ‏ای مصمم و بانشاط و لباس‏های ساده و پاکیزه به سوی میعاد گاه نماز جمعه هروله می‏کنند ، بوی عطر یاس و عطر گل محمدی فضای دانشگاه را آکنده ساخته است ، تبسم‏ هایی زیبا بر چهره‏ های معصوم جوانانی نقش بسته که محاسن کم‏ پشت ‏شان به لطافت و زیبایی لحن کلام‏ شان در تلالو آفتاب جانبجش صبح جمعه می‏‏ درخشد.





شمیم بهشت به مشام می ‏رسد. امروز گروهی دیگر از سبز‏پوشان سرو قامت در میعاد گاه نماز جمعه وعده کرده‏اند تا پس از نماز به سوی جبهه‏ها عزیمت کنند. قسم می ‏خورم که زیباتر از این سبز‏پوشان در عالم رویا هم ندیده‏ام . آنها متعلق به این کره خاکی نیستند. آنها مسافرند ، اما چه با شتاب رفتند ، گویا از دنیا و مافیها فرار‏ی‏اند.
از مدرسه عالی شهید مطهری بر می‏گشتم ، ساعت 1 بامداد جمعه ، دعای کمیل رستگاری به پایان رسیده بود. آن شب آهنگران «لاله خونین من ای تازه جوانم شهید» را خواند. صدای آهنگران روح را از کالبد جدا می‏کرد.
در مسیر خواهرانی را دیدیم که پیاده عازم منزل بودند. گاهی خواهری را تنها در حال بازگشت به منزل می‏ دیدیم. آنها نگران نبودند و از تاریکی شب و تنهایی نمی‏ ترسیدند . نام پاسداران و بسیجیان خمینی به آنان احساس امنیت می‏ داد و به بد اندیشان احساس ناامنی .
به راستی حال تحقیق دارید؟!

تحقیق کنید میزان بزهکاری ، قتل ، خودکشی ، تجاوز، فساد و فحشا در آن سال‏ها چه تفاوتی با میزان جرایم امروز دارد؟!
موضوع دیگر تحقیق «میانگین در آمد» مردم و میزان رضایتمندی آنها از زندگی !
هر نتیجه‏ای که به دست آوردید ما را هم بی‏خبر نگذارید.
خدا رحمت کند شهید آوینی را که گفت: «چه کوتاه بود دوران حکومت عشق».
شعر " لاله ی خونین من ای تازه جوانم شهید " با صدای حاج صادق آهنگران .

منبع :
برگرفته از حریم
__________________
زمستان نیز رفت اما بهارانی نمی بینم
بر این تکرارِ در تکرار پایانی نمی بینم

به دنبال خودم چون گردبادی خسته می گردم
ولی از خویش جز گَردی به دامانی نمی بینم

چه بر ما رفته است ای عمر؟ ای یاقوت بی قیمت!
که غیر از مرگ، گردن بند ارزانی نمی بینم

زمین از دلبران خالی است یا من چشم ودل سیرم؟
که می گردم ولی زلف پریشانی نمی بینم

خدایا عشق درمانی به غیر از مرگ می خواهد
که من می میرم از این درد و درمانی نمی بینم

استاد فاضل نظری
پاسخ با نقل قول
جای تبلیغات شما اینجا خالیست با ما تماس بگیرید