نگاه تو بود روی منحنی آب كه چون ماهی سرخ دلم پيچ و تاب میخورد و میرقصید و میچرخاند نگاهم را تا بازی چشمانت. بوی بهار میداد همه جا، تو بودی و هوای تو كه دلم را عاشق همه جا میكرد و آفتاب را زير پوست يخزده صورتم، داغ و نرم.
سكوت بود زير بال مرغان بهار. و چه آوازی آشنا، نو، میان خشتهای كهنه باغ و شاخه های انار و سپيدارهای بلند...
__________________
من ندانم که کیم
من فقط میدانم
که تویی
شاه بیت غزل زندگیم...
|