03-14-2010
|
|
کاربر عالی
|
|
تاریخ عضویت: Aug 2009
محل سکونت: بندرعباس
نوشته ها: 2,910
سپاسها: : 267
508 سپاس در 332 نوشته ایشان در یکماه اخیر
|
|
چند مرتبه تصمیم گرفت بره جبهه ولی هربار که مادرش متوجه می شد به هر طریقی که بود اورا منصرف می کرد تا شد سال چهارم دبیرستان سالی که همه منتظر بودند رسول خودش را اماده کنکور کنه .وسطای سال به مادرش گفت می خوام برم تهران پیش دوستام .مادر که فکر می کرد به خاطر درس و کنکور می خواد بره تهران مخالفتی نکرد .ولی تهران او ابادان بود بالاخره موفق شد بره جبهه بعدها پسر همسایه قضیه را لو داده بود ولی دیگر مادر دستش به جایی بند نبود .با اینکه نه سر کلاس رفت و نه درسی برای کنکور خواند از همانجا کنکور را امتحان داد و در مرحله اول 5 رشته غیر متمرکز قبول شده بود و رتبه اش از همه هم کلاسیها بالاتر .ولی او دیگر وارد دانشگاهی شده بود که با همه دانشگاها فرق می کرد هر کس انجا می رفت دیگه نمی شد برش گرداند .
|
جای تبلیغات شما اینجا خالیست با ما تماس بگیرید
|
|