رضوان امامدادی:
سکوت>
گفتی چرا؟سکوت من اما چرا نداشت
مانند بغض من که شکست و صدا نداشت
دیدم که واژه ها همه در انحصار توست
گشتم تمام حافظه را یک هجا نداشت
می خواستی تمام دلم را بیان کنم
می خواستم ولی نفسم اتکا نداشت
انگونه مات و مسخ تو بودم که ساعتم
حتی خبر ز کم شدن لحظه ها نداشت
گفتی تمام شد و نشد باورم شود
اخر دلت خبر ز دلم داشت یا نداشت
فرق سکوت و حرف همین است خوب من
حرف تو ته کشید و سکوت انتها نداشت.
|