شعرهای من
ما را به جز نسیم وفایت عذاب نیست
خوش میروی که خوب رخان را عتاب نیست
آن وصل گفته بود که دیگر فراق رفت
این بخت گفته بود که دیگر به خواب نیست
راهیست پرخطر تو جداشوزمدعی
کاین کارگاه مامن اهل کتاب نیست
بیگانه ای بگفت مرا بیدلی خطاست
خوابت به خیر راه تو راه صواب نیست
در حیرتم چگونه به پیشت قدم زند
آنکس که درحضور نگاهت خراب نیست
جایی که یاد روی توام مست می کند
حاجت به ساقی وبت وجام شراب نیست
آن وصل همچو باد بهاری شتاب کرد
این هجر بر سرش به گمانم حساب نیست
نقشی زشوق بر دل "سعمن" به روز وصل
افتاد بی گمان چو قرارت بر آب نیست
|