منيژه: سه شب وسه روز بود که من خواب به چشمم نيامد. خانم، من بر بالين اين مرد جانفشاني کردم، رفتم از مسجد جمعه برايش دعاي بيوقتي گرفتم، حکيم موسي رابرايش آوردم گفت ثقل سرد کرده، من هم تا توانستم گرمي به نافش بستم، برايش گل گاوزبان دم کردم، زنيان وباديان، سنبله تيب، گل خارخاسک، تاج ريزي، برگ نارنج به خوردش دادم، دوروز بعد حالش بهتر بود، امروز صبح من پهلوي رختخواب او چرت ميزدم ديدم مشدي دست کشيد
روي زلفهايم گفت: منيجه تو به پاي من خيلي زحمت کشيدي حالا ديگر هربدي هرخطايي کردم ما راببخش، حلالمان بکن، اگر من سر تو زن گرفتم براي کنيزي تو بود.دوباره گفت ماراحلال بکن! من واسه رنگ رفتم تو دلش: پاشو سرپا چرامثل خاله زنيکهها حرف ميزني؟
برو در دکانت سر کار و کاسبي. خانم من رفتم يک چرت بخوابم نرگس رافرستادم پيش مشدي تا اگر لازم شد دست زير بالش بکند. اما بيبي خانم، به جان يک دانه فرزندم اگر بخواهم دروغ بگويم، نزديک ظهر که بيدار شدم ديدم حالش بدتر شده، همين يک ساعتي که ازاو منفک شدم!...
بيبي خانم بادستمالي که دردستش بود دماغ گرفت وسرش رابا حالت پر معني تکان داد.
نرگس: حالا دست پيش گرفته پس نيفتد! همچنين تنها تنها به قاضي نرو. تا ان خدابيامرز زنده بود به خونش تشنه بودي، حالا يکهو عزير شد؟ برايش پستان به تنور ميچسباند؟ خوب کمتر ننه من غريبم دربيار. بيبي خانم، خير ازجوانيم نبينم اگر بخواهم دروغ بگويم، من همهاش پرستاري مشدي راميکردم، او همهاش ميخورد وميخوابيد. حالا دارد تو چشم به من نارو ميزند، يعني من او راکشتم؟ چرا آن کسي اورانکشد که کليد همه دروبند زير دستش بود ودراطاق رابرروي من بست.
منيژه: چه فضوليها. کسي باتو حرف نميزد مثل نخود همهاش خودت راقاطي هرحرفي ميکني، ميداني چيست آن ممه را لولو برد. من ديگر مجيزت رانميگويم.
بيبي خانم: صلوات بفرستيد، برشيطان لعنت بکنيد. نرگس خانم شما برويد بيرون.
نرگس گريهکنان ازدر بيرون رفت.
منيژه: اي، اگر بخت ما بخت بود دست خر براي خودش درخت بود. تو داني وخدا روزگارمرا تماشا بکنيد، من چهطور ميتوانم با اين زنيکۀ کولي قرشمال توي اين خانه به سر ببرم؟
بيبي خانم: کم محلي از صد تا چوب بدتر است...........
.......