نمایش پست تنها
  #24  
قدیمی 02-08-2010
زکریا فتاحی آواتار ها
زکریا فتاحی زکریا فتاحی آنلاین نیست.
کاربر فعال
 
تاریخ عضویت: Nov 2008
محل سکونت: پاوه
نوشته ها: 1,479
سپاسها: : 20

120 سپاس در 80 نوشته ایشان در یکماه اخیر
زکریا فتاحی به Yahoo ارسال پیام
پیش فرض

Falsely pious, of our state are unaware
No offence if their words our hearts tear.
On the path, whatever you meet is for your good
On the straight and the narrow, can't be lost there.
Whatever the rook may play, we'll knock it down
On the chessboard of lovers, Kings won't dare.
What is this multi-patterned, tall, simple dome?
Who is wise to this riddle? Show me where?
Is this your grace, O Lord, powerful, wise?
Too many hidden wounds; no time to catch a breath of air.
It's as if the Judge of our Court is not fair.
This Royal Seal, sign of God does not bear
Whoever wishes may come, and whatever, may declare.
No guards, no grandeur, this hall is bare
Those who enter the tavern, openly share.
Those who sell themselves, meet the wine-seller's glare
Whatever befalls us is the doing of our own affair.
Your grace is not rare, and there's no one you'd spare
I serve the Tavern-Master, with his endless love and care.
Piety, sometimes is cold, sometimes will flare.
Hafiz gracefully declines from taking the head chair
Lovers are free from fortune and fame's snare.






زاهد ظاهرپرسـت از حال ما آگاه نیسـت
در حـق ما هر چه گوید جای هیچ اکراه نیسـت
در طریقـت هر چه پیش سالک آید خیر اوسـت
در صراط مستقیم ای دل کسی گـمراه نیسـت
تا چـه بازی رخ نـماید بیدقی خواهیم راند
عرصـه شـطرنـج رندان را مجال شاه نیسـت
چیسـت این سقـف بلـند ساده بسیارنقـش
زین مـعـما هیچ دانا در جـهان آگاه نیسـت
این چه استغناست یا رب وین چه قادر حکمت است
کاین همـه زخم نهان هست و مجال آه نیسـت
صاحـب دیوان ما گویی نـمی‌داند حـساب
کاندر این طـغرا نـشان حسبـه للـه نیسـت
هر کـه خواهد گو بیا و هر چـه خواهد گو بـگو
کـبر و ناز و حاجـب و دربان بدین درگاه نیسـت
بر در میخانـه رفـتـن کار یک رنـگان بود
خودفروشان را بـه کوی می فروشان راه نیسـت
هر چـه هست از قامت ناساز بی اندام ماسـت
ور نـه تـشریف تو بر بالای کـس کوتاه نیسـت
بـنده پیر خراباتـم کـه لطفـش دایم اسـت
ور نه لطف شیخ و زاهد گاه هست و گاه نیسـت
حافـظ ار بر صدر ننشیند ز عالی مـشربیسـت
عاشـق دردی کـش اندربند مال و جاه نیسـت
__________________

درمان غم عشق بگویم که چه باشد
وصل است و بهار است و می بربط و چنگ است
....
زنهار مرو هیچ سوی بیشه ی عشاق
چنگال غمش تیزتر از چنگال پلنگ است

----
ئه و روژه ی "مه جنون" له زوخاو نوشی ...مه ینه ت فه وتانی، کفنیان پوشی
من بومه واریس له قه وم و خویشی . . . سپاردی به من ئازاری و ئیشی

پاسخ با نقل قول
جای تبلیغات شما اینجا خالیست با ما تماس بگیرید