نمایش پست تنها
  #20  
قدیمی 01-26-2010
behnam5555 آواتار ها
behnam5555 behnam5555 آنلاین نیست.
مدیر تاریخ و بخش فرهنگ و ادب کردی

 
تاریخ عضویت: Aug 2009
محل سکونت: مهاباد
نوشته ها: 19,499
سپاسها: : 3,172

3,713 سپاس در 2,008 نوشته ایشان در یکماه اخیر
behnam5555 به Yahoo ارسال پیام
پیش فرض مقرری...



چند درویش که ظاهری آراسته داشتند با من همنشین بودند.
یکی از بزرگان که نسبت به آنان ارادتی داشت، برای این جماعت، حقوق و مقرری تعیین کرده بود تا اینکه روزی یکی از درویشان حرکتی انجام داد که مناسب شأن آنان نبود.
آن شخص نسبت به آنان بدگمان شد و دستور داد حقوقشان را قطع کردند.
من تصمیم گرفتم تا در این مورد وساطت کنم تا به هر نحوی شده دوباره مقرری آنان را بپردازند.
به همین خاطر، به منزل آن شخص رفتم.
در بان از ورود من ممانعت کرد و مرا آزار و اذیت نمود.

سگ و دربان چو یافتند غریب
این گریبانش گیرد آن دامن

تا اینکه نزدیکانش از ماجرا با خبر شدند و مرا با عزت و احترام نزد وی بردند و در صدر مجلس نشاندند.
من با فرو تنی درجای پایین تری نشستم و گفتم بگذارید در صف خدمتکاران بنشینم چون در این مجلس جزو زیر دستان هستم.

گفت: این چه سخنی است. تو بر چشم ما جا داری.

گر بر سر و چشم ما نشینی
بارت بکشم که نازنینی

به هر حال نشستم و از هر دری سخن گفتیم تا نوبت به مسئلۀ بی مهری به آن دوستان رسید.
پرسیدم از این دوستان چه خلافی دیدید که نعمت خود را از آنان دریغ نمودید؟
چه جرم دید خداوند سابق الانعام
که بنده در نظر خویش خوار می دارد

خدای راست مسلم بزرگواری و حکم
که جرم بیند و نان برقرار می دارد

حاکم، سخنانم را پسندید و دستور داد، مقرری را چون گذشته بپردازند و آنچه را هم پرداخت نشده باز پس دهند.
من هم تشکر کردم و شرط احترام به جای آوردم ودر پایان گفتم:

چو کعبه قبلۀ حاجت شد از دیار بعید
روند خلق به دیدارش از بسی فرسنگ

تو را تحمل امثال ما بباید کرد
که هیچکس نزند بر درخت بی بر سنگ
__________________
شاره که م , به ندی دلم , ئه ی باغی مه ن
ره وره وه ی ساوایه تیم , سابلاغی مه ن

دل به هیوات لیده دا , لانکی دلی
تو له وه رزی یادی مه ن دا , سه رچلی

خالید حسامی( هیدی )
پاسخ با نقل قول
جای تبلیغات شما اینجا خالیست با ما تماس بگیرید