نمایش پست تنها
  #11  
قدیمی 01-26-2010
behnam5555 آواتار ها
behnam5555 behnam5555 آنلاین نیست.
مدیر تاریخ و بخش فرهنگ و ادب کردی

 
تاریخ عضویت: Aug 2009
محل سکونت: مهاباد
نوشته ها: 19,499
سپاسها: : 3,172

3,713 سپاس در 2,008 نوشته ایشان در یکماه اخیر
behnam5555 به Yahoo ارسال پیام
پیش فرض شاه و درویش..


درویشی زاهد، درگوشۀ صحرائی گوشه نشینی اختیار کرده بود.
بر حسب اتفاق پادشاهی از آنجا گذشت. از آنجا که درویشان پروردۀ مکتب قناعت اند، سرش را بلند نکرد.
شاه هم از آنجا که شکوه و هیبت شاهان ایجاب می کند از حرکت درویش رنجید و گفت:

درویشها مشتی حیوانند و از انسانیت بوئی نبرده اند.

وزیر رو به درویش کرد و گفت:
ای جوانمرد، هنگام عبور شاهنشاه روی زمین از کنار تو، چرا به وی اعتنا نکردی و احترامی نگذاشتی؟ "

درویش پاسخ داد که :
به شاه بگو از کسی توقع احترام داشته باشد که از او چیزی خواسته باشد.
او باید بداند که شاه برای نگهبانی از مردم و منافع آنان به این کار گمارده شده است نه مردم برای اطاعت از او.


( شاه نگهبان مردم فقیر است، اگرچه نعمت در سایه دولت او به دست می آید.
گوسفند برای چوپان خلق نشده بلکه این چوپان است که برای حفظ منافع خودش از گوسفندان نگهداری می کند.
)

پادشه پاسبانِ درویش است
گرچه نعمت به فرّ دولت اوست


گوسپند از برای چوپان نیست
بلکه چوپان برای خدمت اوست
شاه دید که درویش بسیار محکم و قاطع است. گفت: از من چیزی بخواه.
گفت: این که دیگر مزاحم من نشوی.
شاه گفت: مرا نصیحتی کن.
گفت:
امروز که نعمت در دست توست قدر آن را بدان و به زیر دستان کمک کن که این نعمت و قدرت برای کسی تا ابد نمی ماند و همچنان دست به دست خواهد گشت


دریاب کنون که نعمتت هست به دست
کاین نعمت و ملک می رود دست به دست
__________________
شاره که م , به ندی دلم , ئه ی باغی مه ن
ره وره وه ی ساوایه تیم , سابلاغی مه ن

دل به هیوات لیده دا , لانکی دلی
تو له وه رزی یادی مه ن دا , سه رچلی

خالید حسامی( هیدی )
پاسخ با نقل قول
جای تبلیغات شما اینجا خالیست با ما تماس بگیرید