موضوع: :. محتسب .:
نمایش پست تنها
  #3  
قدیمی 01-21-2010
kiana آواتار ها
kiana kiana آنلاین نیست.
کاربر بسیار فعال
 
تاریخ عضویت: Sep 2007
نوشته ها: 795
سپاسها: : 843

1,438 سپاس در 268 نوشته ایشان در یکماه اخیر
پیش فرض

این هم یک شعر از پروین اعتصامی


مست و هوشیار

محتسب مستی به ره دید و گریبانش گرفت
مست گفت این پیراهن است افسار نیست
گفت مستی زان سبب افتان وخیزان می روی
گفت جرم راه رفتن نیست ره هموار نیست
گفت می باید ترا تا خانه ی قاضی برم
گفت رو صبح آی قاضی نیمه شب بیدار نیست
گفت نزدیک است والی راسرای آنجا شویم
گفت والی از کجا در خانه ی خمار نیست
گفت تا داروغه راگوییم درمسجد بخواب
گفت مسجد خوابگاه مردم بدکار نیست
گفت دیناری بده پنهان و خود را وارهان
گفت کار شرع کار درهم و دینار نیست
گفت از بهر غرامت جامه ات بیرون کنم
گفت پوسیدست جز نقشی ز تار و پود نیست
گفت آگه نیستی کز سر در افتادت کلاه
گفت در سر عقل باید بی کلاهی عار نیست
گفت می بسیار خوردی زان چنان بیخود شدی
گفت ای بیهوده گو حرف کم و بسیار نیست
گفت باید حد زند هوشیار مردم مست را
گفت هشیاری بیار اینجا کسی هشیار نیست


کلید واژگان
محتسب: ماموری که کار وی نظارت بر اجرای احکام دین است.
مست: گمراه و غافل
داروغه: رییس شب گردان – سر پاسبان
والی: در دوران قاجار و اوائل پهلوی- استاندار
__________________
شیشه ای میشکند... یک نفر میپرسد که چرا شیشه شکست
آن یکی میگوید شاید این رفع بلاست !
دل من سخت شکست ... هیچ کس هیچ نگفت .... غصه ام را نشنید !
از خودم میپرسم : ارزش قلب من از شیشه ی یک پنجره هم کمتر بود ؟






ویرایش توسط kiana : 01-21-2010 در ساعت 08:35 PM
پاسخ با نقل قول
جای تبلیغات شما اینجا خالیست با ما تماس بگیرید