سهراب سپهرى و فروغ فرخ زاد، از خطرناكترین شاعران امروزند!
سهراب سپهرى و فروغ فرخ زاد، از خطرناكترین شاعران امروزند! سهراب سپهرى براى شاعرها خطرناك است و فروغ فرخ زاد براى شاعرهها. شعر شاعران جوان امروز را بیش از هر شاعرى شعر این دو شاعر تهدید مىكند.
شاعر جوان بخت برگشته اى ممكن است اصلاً اشعار سپهرى را نخوانده باشد، اما وقتى منتقد ادبى، شعرش را مىشنود، مىگوید تحت تاثیر زبان سپهرى هستى! و شاعر جوان براى اینكه این وصله به او نچسبد، مجبور است راه طبیعى خود را فراموش كند و دنبال زبانى بگردد كه به هیچ كس شبیه نباشد. به همین دلیل شروع مىكند به بندبازى با كلمات. به طورى كه حرفهایش براى خودش هم نامفهوم مىشود! اگر شاعران جوان مىكوشند كه از زیر تاثیر سپهرى درآیند، سپهرى خودش اسیر خودش است و نمىتواند از زیر نفوذ شعر خودش درآید!
بهتر است به جاى هرگونه مقدمه چینى هشت كتاب سپهرى را ورق بزنیم و مسیر شعرى او را بررسى كنیم. هشت كتاب نفیسترین كتاب شعر امروز است و اولین كتابى است كه دربرگیرنده همه اشعار یك شاعر نوپرداز است. انتشارات طهورى كارش قابل تحسین است، اگرچه روى كتاب قیمت نزده است، گویا به هزار ریال آن را مىفروشد.
اى كاش چنین كلیاتى از شاعران دیگر نیز منتشر شود. با در دست داشتن چنین مجموعهاى خیلى خوب مىتوان كار یك شاعررا نقد و بررسى كرد. سهراب سپهرى در هشت كتاب به ترتیب تاریخ جلو رفته است. اولین كتابش «مرگ رنگ» نام دارد و ۲۶ سال پیش چاپ شده است. در این كتاب، سپهرى در آغاز راه است و زبانش شكل پیدا نكرده. و شعرش شبیه شعر بیشتر شاعران آن زمان است و در قالب چارپاره:
نقشهایى كه كشیدم در روز،
شب ز راه آمد و با دود اندود
طرحهایى كه فكندم در شب،
روز پیدا شد و با پنبه زدود
*********
دیرگاهى ست كه چون من همه را
رنگ خاموشى در طرح لب است
جنبشى نیست در این خاموشى:
دستها، پاها در قیر شب است
دو بندى كه خوانده شد از اولین شعر كتاب «مرگ رنگ» بود و نشان مىدهد كه شاعر از دیرباز با نقاشى و تصویرسازى الفتى داشته است. در شعرهاى كتاب «مرگ رنگ»، رنگى هم از اجتماع دیده مىشود:
دست از دامان شب برداشتم
تا بیاویزم به گیسوى سحر
خویش را از ساحل افكندم در آب
لیك از ژرفاى دریا بى خبر
سهراب سپهرى غزل سرایى نكرده است، اما در اولین كتابش غزلى دارد در قالبى نو. درست مثل «غزل درخت» سیاوش كسرایى كه در آن، هم ردیف هست و هم قافیه و هم مصرعها كوتاه و بلند شده اند. نام شعر «سپیده» است و گویى یكى از تابلوهاى نقاشى سپهرى است:
در دور دست
قویى پریده بى گاه از خواب
شوید غبار نیل زبال و پر سپید.
لبهاى جویبار
لبریز موج زمزمه در بستر سپید.
در هم دویده سایه و روشن
لغزان میان خرمن دوده
شبتاب مىفروزد در آذر سپید.
همپاى رقص نازك نى زار
مرداب مىگشاید چشم تر سپید
خطى ز نور روى سیاهى است:
گویى بر آبنوس درخشد زر سپید.
دیوار سایهها شده ویران
دست نگاه در افق دور
كاخى بلند ساخته با مرمر سپید.
منبع: mydocument.ir