نمایش پست تنها
  #4  
قدیمی 01-05-2010
مهسا69 آواتار ها
مهسا69 مهسا69 آنلاین نیست.
کاربر فعال
 
تاریخ عضویت: Nov 2009
محل سکونت: اهواز
نوشته ها: 730
سپاسها: : 4

18 سپاس در 16 نوشته ایشان در یکماه اخیر
پیش فرض

بر آميزي و بگريزي و بنمايي و بربايي
فغان از قهر لطف اندود و ز هر شکر آميزت
من آن نيم که دل از مهر دوست بردارم
وگر ز کينه دشمن به جان رسد کارم
نه بوي رفتنم از خاک آستانه دوست
نه احتمال نشستن نه پاي رفتارم
بيايمت که ببينم کدام زهره و يارا؟
روم که بي تو نشينم کدام صبر و جلادت؟
نه قوتي که توانم کناره جستن از او
نه قدرتي که به شوخيش در کنار کشم
نه بخت و دولت آنم که بي تو بنشينم
نه صبر و صاقت آآنم که از تو در گذرم
بو العجب واقعه اي باشد و مشکل دردي
که نه پوشيده توان داشت نه گفتن يارند
دل دردمند سعدي ز محبت تو خون شد
نه به وصل مي رساني نه به قتل مي رهاني
مرا نه دولت وصل و نه احتمال فراق
نه پاي رفتن از ين ناحيت نه جاي مقام
روز وصلم قرار ديدن نيست
شب هجرانم آرميدن نيست
اي نفس خرم باد صبا
از بر يار آمده اي مرحبا
قافله شب چه شنيدي ز صبح؟
مرغ سليمان چه خبر از سبا؟
بر سر خشکم است هنوز آن حريف
يا سخني مي رود اندر رضا؟
از در صلح آمده اي يا خلاف؟
با قدم خوف وم يا رجا؟
بار دگر گر به سر کوي دوست
بگذري اي پيک نسيم صبا
گو: رقي بيش نماند از ضعيف
چند کند صورت بيجان بقا؟
غم و شادي بر عارف چه تفاوت دارد؟
ساقيا باده بده شادي آن کاين غم ازوست
غم شربتي ز خون دلم نوش کرد و گفت:
اين شادي کسي که درين دور خرم است
چون غمت را نتوان يافت مگر در دل شاد
ما به اميد غمت خاطر شادي طلبيم
شادي به روي آن که به روي تو جام مي
از دست غم ستاند و بر ياد غم خورد
غم تو خجسته بادا که غميست جاوداني
ندهم چنين غمي را به هزار شادماني

پاسخ با نقل قول
جای تبلیغات شما اینجا خالیست با ما تماس بگیرید