سنبل عزيزم اينم فال تو خانم گل
دلت شاد و پر اميد و سايه تون هميشه
در کنار فرزند و خانواده دلبندت ...
يلدات فرخنده و پرشگون
بر نيامد از تمناي لبت كامم هنوز
بر اميد جام لعلت دُردي آشامم هنوز
روز اول رفت دينم در سر زلفين تو
تا چه خواهد شد در اين سودا سرانجامم هنوز
ساقيا يك جرعهاي زان آب آتشگون كه من
در ميان پختگان عشق او خامم هنوز
از خطا گفتم شبي زلف تو را مشك ختن
ميزند هر لحظه تيغي مو بر اندامم هنوز
پرتو روي تو تا در خلوتم ديد آفتاب
ميرود چون سايه هر دم بر در و بامم هنوز
نام من رفتهست روزي بر لب جانان به سهو
اهل دل را بوي جان ميآيد از نامم هنوز
در ازل دادهست ما را ساقي لعل لبت
جرعهي جامي كه من مدهوش آن جامم هنوز
اي كه گفتي جان بده تا باشدت آرام جان
جان به غمهايش سپردم نيست آرامم هنوز
در قلم آورد حافظ قصهي لعل لبش
آب حيوان ميرود هر دم ز اقلامم هنوز