ان روزا هیچی نبود نه اب لوله کشی نه برق نه موتور نه ماشین بهترین سواری الاغ بود حالا هرجا می خواستی بری ولی همه مثل هم بودند .زمستونا که می شد مادرم سمنو درست می کرد همه فامیل می امدند هم می زدند به خصوص دخترای دم بخت نذر می کردند .با هم بودند تا زمانی که سمنو را دم کنند دیگه باید تا فردا صبر می کردند تا فردا همه منتظر بودند فردا جای پنج انگشت حضرت فاطمه را روش ببینند اخه می گفتند سمنو مال حضرت فاطمه هست جالب اینه که همیشه هم جای پنج انگشت روش بود می گفتند اگر جای انگشتها روش نباشه حضرت نذر و قبول نکرده صبح زود همه دور دیگ جمع می شدند تا جای انگشتها را ببینند.
|