پی سی سیتی

پی سی سیتی (http://p30city.net/index.php)
-   فرهنگ (http://p30city.net/forumdisplay.php?f=24)
-   -   پاتوق متولدین دهه پنجاه و دهه شصت، اگر متولد دهه پنجاه و دهه شصتی بیا تو (http://p30city.net/showthread.php?t=28225)

امیر عباس انصاری 09-03-2010 08:48 PM

پاتوق متولدین دهه پنجاه و دهه شصت، اگر متولد دهه پنجاه و دهه شصتی بیا تو
 
پاتوق متولدین دهه پنجاه، اگر متولد دهه پنجاهی بیا تو


سلام و خوش آمدین


اینجا یاد دهه پنجاه و متولدینش رو گرامی میداریم.





این نوشته ها مربوط به یک گروه در فیس بوکه به اسم "شما یادتون نمیاد".



بیشتر اعضای گروه متولد دهه پنجاه هستند و یک عالمه خاطرات مشترک دارند که اونجا با هم به اشتراک میگذارند، اینها تعداد کمی از هزاران خاطره ای هست که افراد مختلف اونجا نوشتند. ممکنه بعضیهاش رو بزرگترها هم به یاد بیارن. امیدوارم خوشتون بیاد و شما هم یادتون بیاد !!! ؛




http://s3.aks98.com/images/13542027728199490301.jpg


مربوط به خانومها

شما یادتون نمیاد، اون موقعها مچ دستمون رو گاز می گرفتیم، بعد با خودکار بیک روی جای گازمون ساعت می کشیدیم .. مامانمون هم واسه دلخوشیمون ازمون می پرسید ساعت چنده، ذوق مرگ می شدیم



شما یادتون نمیاد، وقتی سر کلاس حوصله درس رو نداشتیم، الکی مداد رو بهانه میکردیم بلند میشدیم میرفتیم گوشه کلاس دم سطل آشغال که بتراشیم



شما یادتون نمیاد، یک مدت مد شده بود دخترا از اون چکمه لاستیکی صورتیا می پوشیدن که دورش پشمالوهای سفید داره !



شما یادتون نمیاد، تیتراژ شروع برنامه کودک: اون بچه هه که دستشو میذاشت پشتش و ناراحت بود و هی راه میرفت، یه دفعه پرده کنار میرفت و مینوشت برنامه کودک و نوجوان با آهنگ وگ وگ وَََََگ، وگ وگ وَََََگ، وگ وگ وگ وگ، وگ...



شما یادتون نمیاد که کانال های تلویزیون دو تا بیشتر نبود، کانال یک و کانال دو



شما یادتون نمیاد، دوست داشتیم مبصر صف بشیم تا پای بچه ها رو سر صف جفت کنیم.....



شما یادتون نمیاد، عیدا میرفتیم خرید عید، میگفتن کدوم کفشو میخوای چه ذوقی میکردیم که قراره کفشمونو انتخاب کنیم:)))) کفش تق تقی هم فقط واسه عیدا بود



شما یادتون نمیاد: خانوم اجازهههههههه سعیدی جیش کرددددددد



شما یادتون نمیاد، مقنعه چونه دار میکردن سر کوچولومون که هی کلمون بِخاره، بعد پشتشم کش داشت که چونش نچرخه بیاد رو گوشمون :)))



شما یادتون نمیاد، بچه که بودیم وقتی میبردنمون پارک، میرفتیم مثل مظلوما می چسبیدیم به میله ی کنار تاب، همچین ملتمسانه به اونیکه سوار تاب بود نگاه میکردیم، که دلش بسوزه پیاده شه ما سوار شیم، بعدش که نوبت خودمون میشد، دیگه عمرا پیاده می شدیم



شما یادتون نمیاد، پاکن های جوهری که یه طرفش قرمز بود یه طرفش آبی، بعد با طرف آبیش می خواستیم که خودکارو پاک کنیم، همیشه آخرش یا کاغذ رو پاره می کرد یا سیاه و کثیف می شد.



شما یادتون نمیاد، وقتی مشق مینوشتیم پاک کن رو تو دستمون نگه میداشتیم، بعد عرق میکرد، بعد که میخواستیم پاک کنیم چرب و سیاه میشد و جاش میموند، دیگه هر کار میکردیم نمیرفت، آخر سر مجبور میشدیم سر پاک کن آب دهن بمالیم، بعد تا میخواستیم خوشحال بشیم که تمیز شد، میدیدیم دفترمون رو سوراخ کرده


http://s3.aks98.com/images/81185592722449640439.jpg









مربوط به آقایون

شما یادتون نمیاد: از جلو نظااااااااااااااااام ...


شما یادتون نمیاد، اون قدیما هر روزی که ورزش داشتیم با لباس ورزشی می رفتیم مدرسه... احساس پادشاهی می کردیم که ما امروز ورزش داریم، دلتون بسوزه



شما یادتون نمیاد، سر صف پاهامونو 180 درجه باز می کردیم تا واسه رفیق فابریکمون جا بگیریم



شما یادتون نمیاد: آن مان نماران، تو تو اسکاچی، آنی مانی کَ. لا. چی



شما یادتون نمیاد، گوشه پایین ورقه های دفتر مشقمون، نقاشي مي كشيديم. بعد تند برگ ميزديم ميشد انيميشن



شما یادتون نمیاد، صفحه چپ دفتر مشق رو بیشتر دوست داشتیم، به خاطر اینکه برگه های سمت راست پشتشون نوشته شده بود، ولی سمت چپی ها نو بود



شما یادتون نمیاد، آرزومون این بود که وقتی از دوستمون می پرسیم درستون کجاست، اونا یه درس از ما عقب تر باشن



شما یادتون نمیاد، برای درس علوم لوبیا لای دستمال سبز میکردیم و میبردیم سر کلاس پز میدادیم




شما یادتون نمیاد، با آب قند اشباع شده و یک نخ، نبات درست میکردیم میبردیم مدرسه



شما یادتون نمیاد، تو راه مدرسه اگه یه قوطی پیدا میکردیم تا خود مدرسه شوتش میکردیم



شما یادتون نمیاد: دفتر پرورشی با اون نقاشی ها و تزئینات خز و خیل




شما یادتون نمیاد، یه زمانی به دوستمون که میرسیدیم دستمون رو دراز میکردیم که مثلا میخوایم دست بدیم، بعد اون واقعا دستش رو دراز میکرد که دست بده، بعد ما یهو بصورت ضربتی دستمون رو پس میکشیدیم و میگفتیم: یه بچه ی این قدی ندیدی؟؟ (قد بچه رو با دست نشون میدادیم) و بعد کرکر میخندیدیم که کنفش کردیم



شما یادتون نمیاد تو دبستان وقتی مشقامونو ننوشته بودیم معلم که میومد بالا سرمون الکی تو کیفمونو می گشتیم میگفتیم خانوم دفترمونو جا گذاشتیم!!



شما یادتون نمیاد افسانه توشی شان رو!!


http://s3.aks98.com/images/12677122053527952670.jpg

شما یادتون نمیاد: چی شده ای باغ امید، کارت به اینجا کشید؟؟ دیدم اجاق خاموشه، کتری چایی روشه، تا کبریتو کشیدم، دیگه هیچی ندیدم



شما یادتون نمیاد: شد جمهوری اسلامی به پا، که هم دین دهد هم دنیا به ما، از انقلاب ایران دگر، کاخ ستم گشته زیر و زبر...!!



شما یادتون نمیاد، برگه های امتحانی بزرگی که سر برگشون آبی رنگ بود و بالای صفحه یه "برگه امتحان" گنده نوشته بودن



شما یادتون نمیاد: زندگی منشوری است در حرکت دوار ، منشوری که پرتو پرشکوه خلقت با رنگهای بدیع و دلفریبش آنرا دوست داشتنی، خیال انگیز و پرشور ساخته است. این مجموعه دریچه ایست به سوی..... (دیری دیری ریییییینگ) : داااااستانِ زندگی ی ی ی (تیتراژ سریال هانیکو)





شما یادتون نمیاد: یک تکه ابر بودیم، بر سینه ی آسمان، یک ابر خسته ی سرد، یک ابر پر ز باران



شما یادتون نمیاد، چیپس استقلال رو از همونایی که تو یه نایلون شفاف دراز بود و بالاش هم یه مقوا منگنه شده بود، چقدرم شور بود ولی خیلی حال میداد



شما یادتون نمیاد، با آب و مایع ظرفشویی کف درست میکردیم، تو لوله خالی خودکار بیک فوت میکردیم تا حباب درست بشه



شما یادتون نمیاد، هر روز صبح که پا میشدیم بریم مدرسه ساعت 6:40 تا 7 صبح، رادیو برنامه "بچه های انقلاب" رو پخش میکرد و ما همزمان باهاش صبحانه میخوردیم



شما یادتون نمیاد: به نام الله پاسدار حرمت خون شهدا، شهدایی که با خون خود درخت اسلام را آبیاری کردند. این مقدمه همه انشاهامون بود



شما یادتون نمیاد، توی خاله بازی یه نوع کیک درست میکردیم به اینصورت که بیسکوییت رو توی کاسه خورد میکردیم و روش آب میریختیم، اییییی الان فکرشو میکنم خیلی مزخرف بود چه جوری میخوردیم ما :))))



شما یادتون نمیاد: انگشتر فیروزه، خدا کنه بسوزه !



شما یادتون نمیاد، اون موقعها یکی میومد خونه مون و ما خونه نبودیم، رو در مینوشتن: آمدیم منزل، تشریف نداشتید!!



شما یادتون نمیاد، بچه که بودیم به آهنگها و شعرها گوش میدادیم و بعضی ها رو اشتباهی میشنیدیم و نمی فهمیدیم منظورش چیه، بعد همونطوری غلط غولوط حفظ میکردیم



شما یادتون نمیاد، خانواده آقای هاشمی رو که میخواستن از نیشابور برن کازرون، تو کتاب تعلیمات اجتماعی



شما یادتون نمیاد: دختره اینجا نشسته گریه می کنه زاری میکنه از برای من یکی رو بزن!! یه نفر هم مینشست اون وسط توی دایره، الکی صدای گریه کردن درمیآورد



شما یادتون نمیاد، با مدادتراش و آب پوست پرتقال، تارعنکبوت درست می کردیم



شما یادتون نمیاد، تابستونا که هوا خیلی گرم بود، ظهرا میرفتیم با گوله های قیرو آسفالت تو خیابون بازی میکردیم!! بعضی وقتا هم اونها رو میکندیم میچسبوندیم رو زنگ خونه ها و فرار میکردیم



شما یادتون نمیاد، وقتی دبستانی بودیم قلکهای پلاستیکی سبز بدرنگ یا نارنجی به شکل تانک یا نارنجک بهمون می دادند تا پر از پولهای خرد دو زاری پنج زاری و یک تومنی دوتومنی بکنیم که برای کمک به رزمندگان جبهه ها بفرستند



شما یادتون نمیاد، همسایه ها تو حیاط جمع می شدن رب گوجه می پختن. بوی گوجه فرنگی پخته شده اشتهابرانگیز بود، اما وقتی می چشیدیم خوشمون نمیومد، مزه گوجه گندیده میداد



شما یادتون نمیاد، تو کلاس وقتی درس تموم میشد و وقت اضافه میآوردیم، تا زنگ بخوره این بازی رو میکردیم که یکی از کلاس میرفت بیرون، بعد بچه های تو کلاس یک چیزی رو انتخاب میکردند، اونکه وارد میشد، هرچقدر که به اون چیز نزدیک تر میشد، محکمتر رو میز میکوبیدیم



شما یادتون نمیاد، دبستان که بودیم، هر چی میپرسیدن و میموندیم توش، میگفتیم ما تا سر اینجا خوندیم :دی



شما یادتون نمیاد، خانم خامنه ای (مجری برنامه کودک شبکه یک رو) با اون صورت صاف و صدای شمرده شمرده ش

http://s3.aks98.com/images/21407104104795770823.jpg




شما یادتون نمیاد: سه بار پشت سر هم بگو: گاز دوغ دار، دوغ گازدار!! یا چایی داغه، دایی چاقه



شما یادتون نمیاد، صفحه های خوشنویسی تو کتاب فارسی سال سوم رو



شما یادتون نمیاد، قبل از برنامه کودک که ساعت پنج بعدازظهر شروع میشد، اول بیست دقیقه عکس یک گل رز بود با آهنگ باخ،،، بعد اسامی گمشدگان بود با عکساشون.. که وحشتی توی دلمون مینداخت که این بچها چه بلایی سرشون اومده؟؟ آخر برنامه هم نقاشیهای فرستاده شده بود که همّش رنگپریده بود و معلوم نبود چی کشیدند.


تازه نقاشیها رو یک نفر با دست میگرفت جلوی دوربین، دستش هم هی میلرزید!!


آخرش هم: تهران ولیعصر خیابان جام جم ساختمان تولید طبقه دوم، گروه کودک و نوجوان



شما یادتون نمیاد، یه برنامه بود به اسم بچه هااااا مواظبببببب باشییییییددددد (مثلا صداش قرار بود طنین وحشتناکی داشته باشه! بعد همیشه یه بلاهایی که سر بچه ها اومده بود رو نشون میداد، من هنوز وحشت چرخ گوشت تو دلمه. یه گوله ی آتیش کارتونی هم بود که هی این طرف اون طرف میپرید و میگفت:


آتیش آتیشم، آتیش آتیشم، اینجا رو آتیششش میزنم، اونجا رو آتیششش میزنم، همه جا رو آتیششش میزنم



شما یادتون نمیاد، قرآن خوندن و شعار هفته (ته کتاب قرآن) سر صف نوبتی بود برای هر کلاس، بعد هر کس میومد سر صف مثلا میخواست با صوت بخونه میگفت: بییییسمیلّـــَهی یُررررحمـــَنی یُرررررحییییییم



شما یادتون نمیاد، اون موقعی که شلوار مکانیک مد شده بود و همه پسرا میپوشیدن



شما یادتون نمیاد: بااااااا اجازه ی صابخونه (سر اکبر عبدی از دیوار میومد بالا)



شما یادتون نمیاد: تو دبستان سر کلاس وقتی گچ تموم میشد، خدا خدا میکردیم معلم به ما بگه بریم از دفتر گچ بیاریم


همیشه هم گچ های رنگی زیر دست معلم زود میشکست، بعدم صدای ناهنجار کشیده شدن ناخن روی تخته سیاه



شما یادتون نمیاد، یکی از بازی محبوب بچگیمون کارت جمع کردن بود، با عکس و اسم و مشخصات ماشین یا موتور یا فوتبالیستها، یا ضرب المثل یا چیستان ...


http://s3.aks98.com/images/75994658586717347713.jpg

شما یادتون نمیاد، قدیما تلویزیون که کنترل نداشت، یکی مجبور بود پایین تلویزیون بخوابه با پاش کانالها رو عوض کنه



شما یادتون نمیاد: گل گل گل اومد کدوم گل؟ همون که رنگارنگاره برای شاپرکها یه خونه قشنگه. کدوم کدوم شاپرک؟؟ همون که روی بالش خالهای سرخ و زرده، با بالهای قشنگش میره و برمیگرده، میره و برمیگرده.. شاپرك خسته ميشه... بالهاشو زود ميبنده... روي گلها ميشينه... شعر ميخونه، ميخنده



شما یادتون نمیاد، اون مسلسل های پلاستیکی سیاه رو که وقتی ماشه اش رو میکشیدی ترررررررررررررتررررررررررررر صدا میداد



شما یادتون نمیاد، خط فاصله هایی که بین کلمه هامون میذاشتیم یا با مداد قرمز بود یا وقتی خیلی میخواستیم خاص باشه ستاره می کشیدیم :دی



شما یادتون نمیاد: من کارم، مــــــــــَن کارم. بازو و نیرو دارم، هر چیزی رو میسازم، از تنبلی بیزارم، از تنبلی بیزارم. بعد اون یکی میگفت: اسم من، اندیشه ه ه ه ه ه، به کار میگم همیشه، بی کار و بی اندیشه، چیزی درست نمیشه، چیزی درست نمیشه



شما یادتون نمیاد: علامتی که هم اکنون میشنوید اعلام وضعیت قرمز است... قییییییییییییییییییییییییییییی ییییژژژژژژژ. و بعد بدو بدو رفتن تو سنگر، کیسه های شن پشت پنجره های شیشه ای، چسبهایی که به شیشه ها زده بودیم، صدای موشکباران، قطع شدن برق، و تاریکی مطلق، و بعد حتی اگه یک نفر یک سیگار روشن میکرد از همه طرف صدا بلند میشد: خامووووووش کن!!! خامووووووش کن!!!!


--------------------------------------------
تاپیک های مرتبط

یادش به خیر ها (عکس و وسائل قدیمی دوران بچگیهامون ) - پی سی سیتی

عکس کارتون های به یاد ماندنی - پی سی سیتی

خاطرات دوران دبستان - عکس درسهای خاطره انگیز اون موقع ها ... بابا آب داد ... کوکب خانم..موسیقی کارتون های دوران کودکیمان - پی سی سیتی

آدم آهنی و شاپرک ویتاتو ژیلینسکای - پی سی سیتی

تصاویری دیدنی کتاب فارسی 47 سال قبل... - پی سی سیتی

باز باران - شعر كامل باز باران از گلچين گيلاني (ياد دوران دبستان ...

رزیتا 09-04-2010 01:17 AM

واییییییییییی ممنون جناب انصاری
من همه رو یادم میاددددددددد
بعد از خانوم خامنه هم خانوم رضایی مجری برنامه کودک شد
یا اینکه موقع دیکته هر وقت جمله تموم میشد خانوم معلم میگفت نقطه سر خط
باز باران با ترانه با گهر های فراوان میخورد بر بام خانه
صد دانه یاقوت دسته به دسته .........
زمان مفصر شدن هر کی یه هفته بود، خدا میدونه اون یه هفته که مفصر میشدیم هر روز مامانامون باید مانتو شلوار مدرسه رو میشستن چون گچ و تخته پاک کنو تو جیبمون میزاشتیم زنگ آخرم تو کیفمون میزاشتیمو با خودمون میبردیم خونه فردا بر میگردوندیم
هر روز قبل از اینکه معلم بیاد سر کلاس براش یه یادداشت رو تخته می نوشتیم
یا اینکه وسط تخته رو با یه خط عمودی مشخص میکردیم و یه طرف اسامی بچه های ساکت رو با عنوان خوب و طرف دیگه اسامی بچه های شلوغو با عنوان بد مینوشتیم کلی جلوی اسماشون ضربدر میزاشتیم
و ........

Setare 09-04-2010 11:32 AM

اهم اهم!! با اجازه من دهه شصتی هستم اما تمام این چیزایی که نوشتین اقای انصاری ما هم داشتیماااااا
من همشو یادمه!!! مطمئنین که اینا برای دهه پنجاهه؟!:65:

امیر عباس انصاری 09-04-2010 11:58 AM

نقل قول:

نوشته اصلی توسط Asterah (پست 183032)
اهم اهم!! با اجازه من دهه شصتی هستم اما تمام این چیزایی که نوشتین اقای انصاری ما هم داشتیماااااا
من همشو یادمه!!! مطمئنین که اینا برای دهه پنجاهه؟!:65:

سلام بر همه دوستان
خانم آستیره مطمئنا شما هم اینها رو داشتین:)
ولی اینها در حقیقت یکجور نوستالوژی متولدین دهه پنجاه هم هست که با دهه شصت مشترکه
اواخر پنجاه و اوایل شصت;)
خوب من خودم مال نیمه دوم دهه هستم و اگر بنویسم:
شازم، مرد شش میلیون دلاری، کوجک، کلانتر، یک دلار برای تو، دلار سوراخ شده و خیلی چیزهای دیگه مطمئنا شما نداشتین، .... داشتین؟
منم نداشتم چون زمان انقلاب من تازه هفت ماهه بودم:21:

ولی یک متولد سال 1350 تو سن چهار تا هفت سالگیش همه اینها رو داشته
ما هم از همون نسلیم:d
البته نوشته های بالا پست اول از یه گروه فیس بوکه اولش نوشتم خدمتتون
و اونهمه تکراری و تکراری و تکراری های صداوسیما و ملت ما باعث اشتراکات زیادی شده:d

ولی مثال بزنم، من خودم چیزی داشتم شما نداشتین:
من نه منم نه من منم
این سرم و این بدم
این عضلات گردنم
چراغ دارم توی سرم
خوبه که من روشن سرم
آستیره خانوم:53:
دوران کودکی همش زیباییه{پپوله}
همش{پپوله}

این یادمه یه غول چراغ سر بود میخوند (خیلی محو و مبهم یادمه)
یادمه تا سال شصت و یک و دو کسی روسری نمیدونست چیه هرکی هرکی بود
یادمه وقت آزادی خرمشهر ملت خوب از خجالت هم تو رقص در اومدن
یادمه اکثر کوچه های تهرانپارس خاکی و اکثر زمینها ساخته نشده و خرابه بود و محل بازی بچه های محل
یادمه دبه و پیت به دست می رفتیم دم مغازه علی نفتی که ازش نفت کوپونی بگیریم
یادمه شیر دو تومن بود
نوشابه دو تومن خنک بیست و پنج زار
یادمه یه بار بابام بهم یه بیست تومنی نو و صاف آبی داد کلی باهاش چیز خریدم و با دوستام خوردم
یادمه تو کوچه ها کسایی با دوچرخه و پیاده یا با چرخ دستی بستنی و آلاسکا و فالوده می فروختند
لواشک و آلوچه و زغال اخته جلو مدرسه چه حالی میداد
لبو و باقالی گلپر و فانیس مک و از همه خوشمزه تر عدسی هایی که بوفه مدرسه با دو تومن به ما میداد
فقط بیست ریال دنیای بزرگی برای یه بچه مدرسه ای با روپوش آبی گل و گشاد و کله تراشیده و کتونی های یه سایز بزرگتر و شلوار پارچه ای چروک و چرک و کهنه و کیف کوله درب و داغونش که توش توپ فوتبال پلاستیکیش بود رو میساخت
یادش بخیر وقتی که اذان از تلویزیون پخش میشد
بچه ها اذان می خوندن و انصافا چه خوب هم می خوندند
یادش بخیر وقتی صبح جمعه با شما از رادیو همه خانه ها با صدای بلند پخش میشد:
نقل از ویکی پدیا:
صبح جمعه با شما نام برنامه‌ای رادیویی بود که در دهه ۶۰ خورشیدی، از تهران پخش می‌شد. این برنامه به همت جمعی از هنرمندان صدا، مدت‌ها باب تفریح و خنده ایرانیان را در روز جمعه گشود. هم اکنون برنامه جمعه ایرانی جایگزین آن شده‌است.
این برنامه محبوبیت و مشهوریت خویش را مدیون تلاش‌های منوچهر نوذری است. او با اجرای نقش‌هایی چون آقای مُلَوَّن و آقای دست و دلباز مردم را به نشاط و خنده وامی‌داشت. مرحوم فرهنگ مهرپرور مدتها با این برنامه همکاری می‌کرد.


علاوه بر منوچهر نوذری، در این برنامه هنرمندانی مانند حسین عرفانی، شهلا ناظریان، مهین برزویی، شهروز ملک‌آرایی، منوچهر آذری، بیوک میرزایی، امیر حسین مدرس، علیرضا جاویدنیا، مینو غزنوی، پرویز ربیعی، پریچهر بهروان و زنده‌یادان کنعان کیانی، حسین امیرفضلی، پرویز نارنجی‌ها، فرهنگ مهرپرور، مهین دیهیم نقش‌آفرینی می‌کردنند.


خدا بیامرزتشون
فرهنگ مهرپرور (فسقلی) و منوچهر نوذری (استاد جاویدان ایران)


topic_sun 09-04-2010 11:58 AM

بله جناب امیر خان منم دهه شصتی هستم ولی همه رو یادم هست خیلی باحال بود مرسی


اولین روز دبستانی باز گرد
کودکی های شاد و خندان باز گرد
بازگرد ای خاطرات کودکی
بر سوار اسب های چوبکی
خاطرات کودکی زیبا ترند
یادگاران کهن مانا ترند
درس های سال اول ساده بود
آب را بابا به سارا داده بود
مانده در گوشم صدایی چون تگرگ
خش خش جاروی بابا روی برگ
همکلاسی های من یادم کنید
باز هم در کوجه فریادم کنید
کاش هرگز زنگ تفریحی نبود
جمع بودن وتفریقی نبود
ای دبستانی ترین احساس من
باز گرد این مشق هارا خط بزن

SonBol 09-04-2010 12:29 PM

وای خدای من چه دورانی بود:)
همه ی اینا خوب یادمه
اما فقط ما مشهد صدای آژیر قرمز رو میشنیدیم اونطرف ها جنگی نبود به ظاهر . هفته ای دو بار 2 شنبه و 5 شنبه شهید میاوردن . داداش دوست منم شهید شد و کوچمون رو به اسم اون گذاشتن . یادش بخیر خانم خامنه ای و اون بچه ای که اول برنامه کودک قدم میزد با لیاس سفید ژیمناستیک. یادش بخیر سندباد .
دفتر مشقامون با حالا خیلی فرق داشت
ساده و تمیز و زیبا
با مداد مشکی و قرمز
کناره هاش هم گل و بلبل میکشیدیم
مقنعه هامون جلویش با ابر دوخته میشد تا صاف وایسته . اوه بوی کیف نو اول مدرسه دیوونم میکرد
اون روزی که امام خمینی فوت کرد داشتیم با بابا و ماندانا و مهدی و مامان صبحونه میخوردیم . بابا عشقش بود و اخبار ! حیاتی داشت اخبار میگفت که یهو گفت انالله و ... همه وا رفتیم از بغض توی صداش.....
من سوم راهنمایی بودم دو هفته قبل آبله مرغون بدی گرفته بودم که داشتم میمردم . نرفتم مدرسه دو هفته هم واسه عزاداری امام تعطیل شد کلا یه ماه تعطیل بودم..

یادش بخیر اون روزایی که همه با هم خاله خاله بازی میکردیم و از مامان غذای راستکی میگرفتیم میریختیم توی ظرف های بازیمون و میخوردیم
بچه های حالا اصلا کار و بازی گروهی بلد نیستن_:2:
یادش به خیر اون موقع ها کمیته بود یه چیزی مثل گشت ارشاد حالا...
شبکه ی سه که داشت افتتاح میشد کیف کرده بودیم که اوه داریم پیشرفت میکنیم
کامپیوتر یا نبود یا خیلی کم بود حتی توی اداره ها
به بابا گفته بودن مدیران مدرسه باید یه کامپیوتر بخرن و بیان اداره واسه آموزش کار با اون_:2:_:2: خدا رحمتش کنه......
یادش بخیر میرفتم واسه داداشم شیر پاستوریزه میخریدم دونه ای دو تومان ! از اون شیشه ای ها که عکس گاو داشت
گازکشی هم تازه اومده بود چه ذوقی میکردن مردم وقتی علمک های ( یا المک های ؟) گاز توی کوچه ها نصب میشد
بعدا میگم ادامه اش رو....

Younes 09-04-2010 12:33 PM

نقل قول:

نوشته اصلی توسط Asterah (پست 183032)
اهم اهم!! با اجازه من دهه شصتی هستم اما تمام این چیزایی که نوشتین اقای انصاری ما هم داشتیماااااا
من همشو یادمه!!! مطمئنین که اینا برای دهه پنجاهه؟!:65:

نقل قول:

نوشته اصلی توسط topic_sun (پست 183035)
بله جناب امیر خان منم دهه شصتی هستم ولی همه رو یادم هست خیلی باحال بود مرسی


اولین روز دبستانی باز گرد
کودکی های شاد و خندان باز گرد
بازگرد ای خاطرات کودکی
بر سوار اسب های چوبکی
خاطرات کودکی زیبا ترند
یادگاران کهن مانا ترند
درس های سال اول ساده بود
آب را بابا به سارا داده بود
مانده در گوشم صدایی چون تگرگ
خش خش جاروی بابا روی برگ
همکلاسی های من یادم کنید
باز هم در کوجه فریادم کنید
کاش هرگز زنگ تفریحی نبود
جمع بودن وتفریقی نبود
ای دبستانی ترین احساس من
باز گرد این مشق هارا خط بزن

به قول دختر خاله 4 سالم بچه ها محلشون ندین.:21::d بیاین برین تاپیک خودمون رو بزنیم.

SonBol 09-04-2010 01:16 PM

میدونین چیه بچه ها
اینکه دهه ی پنجاه نوشته شده درسته
اما مثلا من متولد 54 هستم تا 4 سالگی هم که زیاد خاطره ای توی ذهن آدم نمیمونه
میشه 58 تا 60 - 2 سال فاصله هست پس مشترکات زیادی داریم
به نظرتون بهتر نیست تاپیک مخصوص دهه ی پنجاهی ها و شصتی ها باشه؟
مثلا من انقلاب یادم نمیاد ! سه ساله بودم

امیر عباس انصاری 09-04-2010 01:38 PM

سلام
خوبین؟
اگر میخواستم شصت باشه که دهه نمی زدم:)
برن برا خودشون پاتوق بزنن با عنوان پاتوق دهه شصت:d
هدف این نیست تفکیک بشیم
هدف اینه کمی نوستالوژی هم داشته باشیم

الان همین یونس که اومده اغتشاش کرده کجا یه شیشه شیر موز دولتی خورده؟:d
بله شیر موز هم میدادن
شیر شیشه ای بزرگ دو تومن
شیر کاکائو کوچیک
گهگاه شیر موز تو همون شیشه شیر کاکائو
ماست سطلی از ماست بندی یا بقالی محل با سطل امانی!!
نوشابه زمزمو پپسی کولا و کانادادرای

http://khabar.khabaronline.ir/images...a_dry_mini.jpg
یادش بخیر کانادا بعد حموم نمره جمعه ها{شیت شدن}

http://ehiran.com/+upl/editor/Image/Pepsi.jpg

پپسی کولا بنوشید{شیت شدن}

http://www.mycokecancollection.com/w...oke-bottle.jpg

کوکاکولا بنوشید (رو شیشه هاش برجسته زده بود کوکا کولا){شیت شدن}

http://www.crossroads-market.com/images/HFBE705.JPG

اینو کی یادشه؟ سون آپ؟{شیت شدن}

http://www.tradenote.net/images/user...ges/323035.jpg

http://www.mikesblender.com/kit%20kat_original.jpg

کی کیت کت اصل تو بسته بندی مقوائی و روکش آلومینیومی یادشه؟؟{شیت شدن}

http://ghostradio.files.wordpress.co...intin_cast.png
میشناسینوشون؟؟{شیت شدن}

اhttp://www.urbantitan.com:8080/wp-co.../04/tintin.jpg

چندتا کتابشو خوندین؟{شیت شدن}

مهدی 09-04-2010 01:53 PM

نقل قول:

نوشته اصلی توسط Asterah (پست 183032)
اهم اهم!! با اجازه من دهه شصتی هستم اما تمام این چیزایی که نوشتین اقای انصاری ما هم داشتیماااااا
من همشو یادمه!!! مطمئنین که اینا برای دهه پنجاهه؟!:65:

نقل قول:

نوشته اصلی توسط SonBol 2561 (پست 183060)
میدونین چیه بچه ها
اینکه دهه ی پنجاه نوشته شده درسته
اما مثلا من متولد 54 هستم تا 4 سالگی هم که زیاد خاطره ای توی ذهن آدم نمیمونه
میشه 58 تا 60 - 2 سال فاصله هست پس مشترکات زیادی داریم
به نظرتون بهتر نیست تاپیک مخصوص دهه ی پنجاهی ها و شصتی ها باشه؟
مثلا من انقلاب یادم نمیاد ! سه ساله بودم

منم موافقم
آقا امیر عباس خان عزیز
اسقف اعظم
ناظر کل
:cool:
اسم تاپیک رو بذار 50 و 60 (البته از اواسط 50 تا اواسط 60 سوختند براقبلی و بعدی ها بکام شد که نوش جان قبول دارید؟)

ولی این پپسی کولا ما همیشه جعبه ای میگرفتیم هر تابستون
بعد پارسی کولا اومد ( دهه 60)
یادش بخیر
سر صف ناخن ها رو نگاه میکردند هر شنبه ( دهه 60)
تک تک یادمه ( دهه 60)
میگ میگ خیلی خاطره بود ( دهه 60)



امیر عباس انصاری 09-04-2010 02:14 PM

چقدر من دل نازکم خدائیش
بیا شد دهه پنجاه و شصت
درهمه داداش
سوا نکن درهم شد
نسل سوخته هاش بیان تو


میگ میگ اسمش رودرانره مهدی جان
رود رانر و کایوت
یه اسپیدی گونزالس و سیلوستر هم هست اونام همین مشکل رودرانر و کایوت رو دارند!!

http://farsclip.persiangig.com/Images/rabin.jpg

ایشان را شناختید؟؟{شیت شدن}

http://www.firstbuy.ir/wp-content/up...y-lilibit1.jpg

این دو تا رو چطور؟؟ مونگاررررررررررررررررررررررررر ر{شیت شدن}

sheida.m 09-04-2010 02:20 PM

ببخشید که من یکم با اعتماد به سقف وارد شدم :d
دهه 70 هستم :d
من آخرین سالی بودم که کتابام شبیه کتابای قدیمی بود یادمه بعدش کتابای برادرم ( یک سال از من کوچیکتره) همه شد بخوانیم بنویسیم و به همین ترتیب نحوه ی آموزش عوض شد و همه چی تموم شد ..
خیلی از اینارو منم دیدم ... مخصوصاً تیتراژ برنامه کودک که یه پسره وارد خونه میشه و میره تو و آخرش رو صفحه ی تلویزیون برنامه کودک و نوجوان می بود !
کانادا درای هم که نوشابه مورد علاقه پدربزرگ پدرم (یعنی جد من ) بود که همین فقط یادمه ازشون :rolleyes:
در هر صورت خیلی خاطرات مارو هم تداعی کرد ...
بخاطر مداد تراشیدن معلم کلاس اول دبستانم از کلاس لطف کرد و به من آموزش داد چه جوری میشه از کلاس بیرون رفت .. :d خیلی بد اخلاق بود !!

مهدی 09-04-2010 02:29 PM

ممنون حاج امیرخان انصاری:53::53:

اخی مونگار چقدر قشنگ بود
خونه مادر بزرگه
علی کوچولو

امیر عباس انصاری 09-04-2010 02:29 PM

نقل قول:

نوشته اصلی توسط sheida.m (پست 183094)
ببخشید که من یکم با اعتماد به سقف وارد شدم :d
دهه 70 هستم :d
من آخرین سالی بودم که کتابام شبیه کتابای قدیمی بود یادمه بعدش کتابای برادرم ( یک سال از من کوچیکتره) همه شد بخوانیم بنویسیم و به همین ترتیب نحوه ی آموزش عوض شد و همه چی تموم شد ..
خیلی از اینارو منم دیدم ... مخصوصاً تیتراژ برنامه کودک که یه پسره وارد خونه میشه و میره تو و آخرش رو صفحه ی تلویزیون برنامه کودک و نوجوان می بود !
کانادا درای هم که نوشابه مورد علاقه پدربزرگ پدرم (یعنی جد من ) بود که همین فقط یادمه ازشون :rolleyes:
در هر صورت خیلی خاطرات مارو هم تداعی کرد ...
بخاطر مداد تراشیدن معلم کلاس اول دبستانم از کلاس لطف کرد و به من آموزش داد چه جوری میشه از کلاس بیرون رفت .. :d خیلی بد اخلاق بود !!

اون تیتزاژی که شما دیدی مال سیمای کودک بود
زمان ما دو تا کانال بود
یکیش ساعت دو از اخبار عربی شروع میکرد
یکیش ساعت چهار از برنامه کودک
صبحها همه رادیو داشتند تی وی تعطیل و ویدئو قاچاق و ممنوع بود!!!!

تیتراژ زمان ما یه بچه کنار پرده نمایش هی میرفت بر میگشت تا بالاخره یه کبوتر می اومد پرده رو میزد بالا برنامه کودکان شروع میشد.
گویا سازنده این تیتراژ اقبال واحدی بود

یکی از سریالهای آموزشی کودکان دوان ما محله برو بیا بود

http://storage.imageloop.com/content...f7da/rw506h380

از راست: شادروان حسین پناهی، فردوس کاویانی، شاروان رضا ژیان، ایستاده حمید جبلی، نشسته آتیلا پسیانی، محمود جعفری، آخریش یادم نیومد کی یادشه؟؟

http://storage.imageloop.com/content...f7da/rw506h380

اکبر عبدی و اکبر رحمتی اینجا اضافه شدند

http://www.hamshahrionline.ir/images...h-behdasht.jpg:d:d

مجتب 09-04-2010 03:44 PM

http://www.firstbuy.ir/wp-content/up...y-lilibit1.jpg

این که خوب نوشته بیلفی و لیلی بیت.
البته اول باید سلام میکردم.
بالاخره وقتی حرف پنجاه و شصت شد از ما بزرگتر اینجا هست و ما هم کوچیک همه هستیم حتی اون دهه هفتادی ها. بزرگی به سن نیست. به علم و تجربست.
اما حالا که حرف خاطرات شد منم رفتم دهه سی و چهل. یادش بخیر.
زمانی که میرزا کوچک خان داشت با من سر پپسی کلا بازی میکرد . غروبا تیله بازی هم مکردیم.
یا با گردو سیبیک درست میکردیم و گردو بازی میکردیم.
اونوقتا تلوزیون نبود.

بعدش که اومد منم میرزا رو تنها گذاشتم موندم تو خونه فیلم تماشا میکردم اونم از بیکاری رفت جنگلی شد.
یادش بخیر ستار خان و باقر خان. هیییییی.

اون کتاب تن تن هم فکر کنم 10 12 جلدی باشه که ما 8 یا 9 جلدشو داریم.


حالا من از مشکلاتم و اینکه فرقی با دهه 50 ندارم بگم.
ما 5 تا داداش بودیم که یکیش تو 19 سالگی فوت کرد و از من چهار سال بزرگتر بود.
1دونه خواهر هم داریم. بنده آخرین فرزند هستم.
حالا مشکلات:
1- تلوزیون که تمام برنامه ها تکراری بود و همین که برنامه یا چیزی پخش میشد یکی از این داداشای بنده میشد گزارشگر و تا آخر تعریف میکرد. که زهر مارم میشد.


2-اسباب بازی که همیشه یا ماشینم چرخ نداشت یا تفنگم لوله نداشت یا اگه سالم بود صاحاب داشت. چون همش مال اونا بود_:2:_:2:

3-کتاب داستان هم که مربوط به همون دهه پنجاه بود و یا اول داستان مشخص نبود یا ته نداشت یا وسط چند صفحه کم بود:d

4-دو چرخه هم که...:21:

راستی کارتون ممول یادتونه؟
اون پیر مرده بود مارژی پیر که یه عصای گرد با یه سوسمار داشت:21:


راستی یکی از محاسن برادر زیاد داشتن این بود که تو خونه همیشه سر گرم بودیم.توی حال دو به دو فوتبال میزدیم که آخرش یا قاب میشکست یا گلدون. البته این آخرش نبود. اولش بود. چون بعدش یا کفگیر یا ملاقه تو تن ما میشکست:21:
با چندتا ناخون جِله مَشدی:d که جاش رو تنمون میموند سر انجام با اشک فراوان پایان میافت:rolleyes:

یاد سگا و میکرو بخیر. ییادمه پدرم میکرو خرید هفته دوم زد شکستش:24:. بسکه ما برادرا سر نوبت با هم کل کل میکردیم.:d

منم ادامشو بعدا میگم. نکته خنده دار یادم افتاد حتما میگم.

امیر عباس انصاری 09-04-2010 03:56 PM

نقل قول:

نوشته اصلی توسط مجتب (پست 183150)
http://www.firstbuy.ir/wp-content/up...y-lilibit1.jpg

این که خوب نوشته بیلفی و لیلی بیت.
راستی کارتون ممول یادتونه؟
اون پیر مرده بود مارژی پیر که یه عصای گرد با یه سوسمار داشت:21:
.

مجتب جان مارژی پیر تو همین بلفی و لیلی بیت بود نه ممول
ممول با جغدش و دوستاش بود و دختر مهربون (چقدرهم سانسور داشت):d

سری بعدی نوستالوژی دهه پنجاه و شصت:
http://www.hamshahrionline.ir/images.../hachin-zr.jpg

هاچین و واچین

من یادمه بزرگترها بیشتر برنامه خردسالان میدیدند تا بچه ها
ما بیشتر سرگرم بازی بودیم تا تماشای کارتون
ولی نمی دونم چرا همیشه تلویزیون ما زمان نشون دادن برنامه کودک روشن بود!!!!

http://infosecurity.us/images/old_tv_0.jpg

http://farm4.static.flickr.com/3236/...07765034f8.jpg

اینو کی یادشه؟؟

مهدی 09-04-2010 04:13 PM

http://infosecurity.us/images/old_tv_0.jpg

http://farm4.static.flickr.com/3236/...07765034f8.jpg

اینو کی یادشه؟؟[/QUOTE]


انگار همین دیروز بود:rolleyes:
بالایی برای یکی از آشنایان بود خدا بیامرزتش
پاینی هم مال مادربزرگ بود - آخه فروخت رنگی میبینه الان ماشالله

مجتب جان ما سه برادر بودیم البته یکی مال دهه 70 است و درواقع ما دوتا میکرو بعد سگا راحت بازی میکردیم غیر از بازی دزد و پلیس که یک نفره بود همش دعوا بود{جشن پتو}

تا سر و کله میهمان جدید پیدا شد و مدعی شد البته ما بزرگ شده بودیم ولی هنوز بازی میکردیممرافه

مجتب چند تا جای ملاقه رو سرت مونده. یادته کچل میکردیم تو مدرسه سرهای شکسته با سنگ و ... معلوم بود
آخی
خدا به حاج امیر عباس خان انصاری خیر بده اگه حاضره براش دعا کنم ;)بگه تا دعا کنم بابت این تاپیک.

امیر عباس انصاری 09-04-2010 04:25 PM

مهدی جان دعا بکن ولی برای همه نه فقط من
التماس دعا داریم مهدی جان
ضمنا هر چه می خواهد دل تنگت بریز تو همین تاپیک

http://top-10-list.org/wp-content/up.../old-radio.jpg

اینم تو هر بقالی و خونه هر پدربزرگ و مادربزرگی پیدا میشد
یادش بخیر

http://www.7gardoon.com/files/test/adverimg-42759.jpg

چراغ زنبوری


http://www.arshsilver.com/products_pictures/42.jpg

لاله های خونه مادربزرگها


http://sarasalym.jeeran.com/%D9%81%D...%88%D8%B32.jpg

فانوس یادتون میاد؟؟


http://fc01.deviantart.com/fs31/f/20...a_by_fogke.jpg

کتونی هاتون هنگام فوتبال یادتونه؟؟

http://www.blogfa.com/photo/7/7sang.jpg

هفت سنگ

http://www.milliyet.com.tr/content/g...0050522-29.jpg

جفتک چهارگوش!!!!!!!!!

مهدی 09-04-2010 04:36 PM


رادیو که از این کوچولو ها بود داشتیم

ولی کنار مغازه بابام ی همسایه ای بود از این رادیو بزرگ ها داشت

این فانوس هم مختص خونه مادر بزرگ ها بود


http://sarasalym.jeeran.com/%D9%81%D...%88%D8%B32.jpg


چراغ زنبوری هم بیشتر تو مغازه ها بود.

http://www.7gardoon.com/files/test/adverimg-42759.jpg


حاجی جون ناظر ساکن در تهرانپارس!:cool:
تو خونه ما از این چراغ گردسوز بود عکسش رو نداری بزاری
آهان از این چراغ علاالدین نداری خاطره دارم باهاش
خونه مادربزگ و خودمو و دایمو بخاطر خاموش کردن آتش باهاش سوزوندم اساسی 6 یا 7 سالم بود



حاجی خودت زحمت معدوم کردن این پست تکراری رو بکش.
تقصیر همونی که میدونی تو شلوغی و بازنگری سایت!!


رزیتا 09-04-2010 09:50 PM

نقل قول:

نوشته اصلی توسط
[B
خوب من خودم مال نیمه دوم دهه هستم و اگر بنویسم:[/B]
شازم، مرد شش میلیون دلاری، کوجک، کلانتر، یک دلار برای تو، دلار سوراخ شده و خیلی چیزهای دیگه مطمئنا شما نداشتین، .... داشتین؟
منم نداشتم چون زمان انقلاب من تازه هفت ماهه بودم:21:

اینایی که گفتین منم یادم نیست
حالا اینارو بگین آره: معاون کلانتر ، یوگی و دوستان ، مهاجران ، هپلی میکروب با وفا تو محله برو بیا، بازم مدرسه م دیر شد، سالهای دور از خانه، هفت سنگ و وسطی رو که هر روز بازی میکردیم ، وسطی

ولی آی گفتین نسل سوخته ای ول بهتر از این نمیشه اسم رو این نسل گذاشت
بچگی و نوجوونیمون که تو جنگ گذشت، تا اومدیم دست چپ و راستمونو بشناسیم گفتن باید ازدواج کنین{قاط}حالا دختره بالای 30 سال داره میگه هنوز آمادگی ازدواج ندارم:mad::cool: راستی چراغ زنبوریو من یادمه بیشتر میوه فروشها میزاشتن جلو آیینه مغازه شون

SonBol 09-04-2010 11:28 PM

رزیتا جون من و تو همسنیم واسه اینه که تموم اون چیزایی که تو یادته منم یادمه
اون چیزایی که امیر گفت واقعا یادشه؟
شازم، مرد شش میلیون دلاری، کوجک، کلانتر، یک دلار برای تو، دلار سوراخ شده و خیلی چیزهای دیگه مطمئنا شما نداشتین، .... داشتین؟
از من سه چهار سالی کوچکتره آخه!!!:)
اما یه مورد هست که خوبه اینجا تعریفش کنم:
انگار سریال مرد شش میلیون دلاری رو اون روزا پخش میکرده من که یادم نیست الان اما من کوچولو بودم تپل بودم:p نه حالا باربی ام:d خلاصه یه دختر سه ساله تپل قد کوتاه موفرفری .... ای جونم:24: میگفتم من زن شش میلیون دلاری ام بعد میشدم رییس تموم دوستام
یه روز اومدم یه سطل برداشتم از خودم بزرگتر یهو زدم زیر آب یه جوی بزرگ آب که دیگه ناپدید شدم
خدا رحم کرده وگرنه حالا مینا بی مینا... سرعت آب زیاد بوده و حجمش ..همه گفتن دیگه بچه رو آب برده برین چند صد متر اون طرف تر که چلوی آب حصار توری داره بگیرینش. البته مرده اش رو! اما یهو مامان میبینه نوک انگشت من لبه جوی آب دیده میشه
معجزه بوده نوک انگشت پام هم رو زمین بوده
اما تعادلم حفظ شده بوده و آب نبرده بوده منو..... اینم خاطره ی شش میلیون دلاری من:d
یه چیز جالب تر اون روزا لی لی زیاد بازی میکردیم . خودمون رو میکشتیم تا سنگ مرمر سفید و صاف پیدا کنیم
تموم جیب های لباسام همیشه پاره بود
یه قل دو قل هم شیرین بود .... توش آبشار هم داشت;)
لباساس آستین پفکی و کفش تق تقی رو تموم دخترا دوست داشتن
کش موی آلبالو گیلاسی داشتیم و همیشه خانوم بهداشت میومد موهامونو میدید . دستور بود برای مبارزه با شپش مو ببینن! حالا خنده ام میگیره
اون موقع ها دختر پسرا فرق داشتن با حالا
دبیرستان ما نزدیک دبیرستان پسرانه بود اما انگار بدون اینکه کسی چیزی بهمون بگه یه پیاده رو مال اونا بود یکی مال ما
صدامون هم در نمیومد ولی حالا جرات نداریم از کنار دبیرستان یا راهنمایی دختروونه رد شیم:rolleyes:
آتاری داشتیم و همه عاشق اون هواپیماهه که بنزین میزد وسط راه. هفته ای یه دسته میشکستیم.
ویدئو هم تازه اومده بود ولی فیلم نداشتیم کلی طول میکشید تا یه فیلم برسه دستمون
اما بابا گرامافون داشت و صفحه های بزرگش هنوز یادمه
یه چیز خیلی جالب اون موقع ها کاری به پولداری و نداری نداشت اما اصلا موز توی بازار نبود و به ندرت کسی موز میدید . برعکس حالا که حالمون به هم میخوره بس که میبینیم
بازم یادم میاد بعدا....

shadi 09-05-2010 09:48 AM

هييييييييييييييييييييييييييييي ييييي!

واقعا نسل سوخته. بخصوص ما كه اهواز بوديم. باورتون مي شه من هنوز بي اختيار از صداي رعد و برق مي ترسم. چون اون موقع كه كوچيك بودم به محض شروع بمبارون مادربزرگم من و برمي داشت و مي برد تو كمدش. همه اون صداهاي وحشتناك و من تو كمد مادربزرگم مي شنيدم. نمي دونم چرا فكر مي كرد اون كمد اگه موشك بخوره خراب نمي شه!:eek:

جنگ ودربه دري همه دوران كودكي من وخراب كرد.يه سال شوشتر بوديم يه سال شيراز وچند ماه هم مشهد.بقيه شو اهواز بوديم وتو بمبارون ها.اون روزي كه 52 نقطه اهواز و بمب زد ما بوديم هرچند كاملا يادم نيست.اما تو ضميرناخودآگاهم حك شده.

حس جنگ زده بودن واين اسمي كه بود«اينا جنگ زدن،از اهواز اومدن»خيلي حس بدي بود.

همه اين چيزهايي كه شما مي گين و منم يادمه.ولي قاطي با خاطرات جنگ.

به نظرم تابستونا اون موقع كشش بيشتر بود. نمي گذشت .
دخترا كفش هاي تق تقي يادتونه؟ يه مدت مد شده بود كفش هاي اسپرت با بندهاي رنگي فسفري!مدرسه مي پوشيديم گير مي دادن.جوراب سفيد هم حق نداشتيم بپوشيم.
يه مدت هم ساعت هاي گنده مد شده بود. فكر كنم راهنمايي بوديم. اوايل دبيرستان.من ابتدايي هم يه سال جهشي خونده بودم هميشه از همكلاسي هام كوچيكتر بودم. هوامو داشتن خوب بود.
روزنامه ديواري! تب درست كردن روزنامه ديواري هاي خلاقانه تو دبيرستان!من كلكسيون پاك كن هم داشتم. چه عشقي مي كردم با پاك كن هام.

هييييييييييييييييييييييييييييي ....

دانه کولانه 09-09-2010 11:51 PM

فوق العاده بود فوق العاده بود هم خودش هم خاطره ش
فقط یکیش بد بود !
صدای ناهنجار کشیده شدن ناخن خانم معلم بعد از شکسته شدن گچ رو تخته سیاه وای !.
------------------------------------------------------------------
  1. شما یادتون نمیاد "چی بود چی بود شیشه شکست شیشه نبود پس چی شکست ؟ السون آی ولسون ...."
  2. شما یادتون نمیاد کتابامونو رو به یه طرف خم میکردیم اسم کوچیکمونو کناره-ش مینوشتیم بعد برعکس خم میکردیم فامیلیمونو مینوشتیم بعد نشون بابا مامان میدادیم و از اینکه اسمو محو میکردیم فامیلیمون ظاهر میشد کیف میکردیم
  3. شما یادتون نمیاد یه دونه از این نصفه برگ ها درخت که شبیه نصف بال هلی کوپتر بود توی مسیر دستمون میگرفتیم برسیم مدرسه از طبقه ی چندم ولش کنیم بیفته پایین بچرخه
  4. شما یادتون نمیاد چقدر دنبال قاصدک میدویدیم تا بتونیم سالم بگیریمش
  5. شما یادتون نمیاد همیشه میگفتیم " ممد بیا یه فن بروسلی هست یادت میدم دیگه هیشکی زورتو نمیاد"
  6. شما یادتون نمیاد که میازار موری که دانه کش است که عموش توی امریکا چاقو کش است

vosh 09-09-2010 11:55 PM

شما یادتون نمیاد با چه ذوق و شوقی میرفتم کارت های فوتبالی می گرفتم(از این کوچولوها) و با بچه ها تو سرویس (چه سوسول !!) بازی می کردم(باید کارتهای هم رنگ به هم میفتادن) ... هنوز هم کارتاشو دارم .

SHeRvin 09-10-2010 12:09 AM

نقل قول:

نوشته اصلی توسط ساقي (پست 183787)


شما یادتون نمیاد، یه برنامه بود به اسم بچه هااااا مواظبببببب باشییییییددددد (مثلا صداش قرار بود طنین وحشتناکی داشته باشه! بعد همیشه یه بلاهایی که سر بچه ها اومده بود رو نشون میداد، من هنوز وحشت چرخ گوشت تو

عالی بود:d

شما یادتون نمیاد وقتی جمعه عصر با موزیک استوریاس (اثر ایزاک آلبنیز) در برنامه تفصیر سیاسی روز یاد روز شنبه سر کلاس میفتادیم و جمعه عصر خیلی دلگیر بود


شما یادتون نمیاد وقتی میومدیم خونه منتظر کارتون دکتر ارنست بودیم و به انتظار فرداش که کارتون چوبین رو نشون بده

شما یادتون نمیاد یک کارتون به اسم بارباپاپا بود همش عوض میشد ... کارتون مسافر کوچولو بود ... انت و لوسین بود... مهاجران ... چقدر به سگ اقای پتیبل میخندیدیم:)

یادش بخیر

دانه کولانه 09-10-2010 12:19 AM

نمیدونم چرا ...
نمیدونم ... الان یکی از بچه ها که از وجود این تاپیک خبر نداشت مثل من فقط پست اولش رو توی تاپیک دیگه ای زد
من خوندم شاد و خوشحال شدم کلی شارژ شدم
یکی از دوستان نامه داد گفت اینجا رو قبلا بر پا کرده بودین
نمیدونم چرا اما از خوندن اینجا کمی حالم گرفته شد
کمی رفتم توی فکر ...
اول فقط به زیبایی های دوران کودکی فکر کردم اما اینجا بعد از خوندن نوشته های شما با خوندن نوشته ی شادی مینا و بقیه گذشت عمر رو احساس کردم
احساس کردم رفت خیلی چیزا رفت قداست پاکی کودکی جوانی خوشی
از جنگ گفتین ...
...
حالم گرفته شد. ..

bigbang 09-10-2010 10:53 AM

ای بابا کدوم گذشته ها گذشته !؟؟
همین گذشته پدر ما رو در آورد !! بیشتر از همه من ضد حال میخورم که وقتی پیش خاطره باز ها میشینم چیزی برای گفتن ندارم تازه مسخره تر اینکه تا میام یه چیزی هم بگم تکراری و تو زرد از آب در میاد
راستش رو بخاین من دهه 60 در واقع آخرهاش(68) به دنیا اومدم زیاد از این کارتون ها چیزی یادم نمیاد !
شاید یکم پدربزرگم یادم بیاد شاید دوستام البته در واقع زیاد دوستی هم نداشتم !
کلاً صحبت از گذشته که میشه کلی زد حال می خورم چون چیزی واسه گفتن ندارم
شاید ناز و نوازش های پدر پدرم ( پدربزرگ پدری ) که میگفت مرد مردون، علی مردون، حکومت زنجون ، رییس تهرون ! ................
حالا اون هم فوت کرده خدا بیامرزتش اگه اون نبود که اصلاً بچگی من میرفت رو هوا به سرنوشت ازلی
می پیوست
نمی دونم شاید هم حافظه ام شیفت دیلیت شده که هیچی یادم نمیاد
به هر حال با خاطره های بچه ها حسابی حال اصلاً فرض میکنم این خاطره ها مال خودم هستن !

kiana 09-15-2010 03:35 PM

شما يادتون مياد؟


· شما یادتون نمیاد تو دبستان زنگ تفریح که تموم می شد مامورای آبخوری دیگه نمی ذاشتن آب بخوریم

شما یادتون نمیاد شبا بیشتر از ساعت 12 تلویزیون برنامه نداشت سر ساعت 12 سرود ملی و پخش می کرد و قطع می شد.... سر زد از افق...مهر خاوران

شما يادتون نمياد هركي بهمون فحش ميداد كف دستمونو نشونش ميداديم ميگفتيم آيينه آيينه

شما يادتون نمياد ساعت 9.30 هر شب با این لالایی از رادیو میخوابیدیم
گنجیشک لالا مهتاب لالا شب بر همه خوش تا صبح فردا...لالالالایی لالا..لالایی لالالالایی لالا ..لالایی..گل زود خوابید مثل همیشه قورباغه ساکت خوابیده بیشه...جنگل لالا برکه لالا شب بر همه خوش تا صبح فردا


شما يادتون نمياد زمستون اون وقتا تمام عشقمون این بود که رادیو بگه مدرسه ها به خاطر برف تعطیله

شما يادتون نمياد علامتی که هم اکنون میشنوید، اعلام وضعیت قرمز است و معنا و مفهوم آن اینست که حمله هوایی انجام خواهد شد! محل کار خود را ترک و به پناهگاه بروید

شما یادتون نمیاد کوچولو ها کوچولوها دستاتون بدیم به ما بریم به شهر قصه ها

شما یادتون نمیاد . گنجشگکه اشی مشی .... میفتی تو اب خیس میشی ....کی میپزه اشپز باشی ..... کی میخوره حاکـــــــــــم باشــــــــی
به یاد هنرمندی که تنها خوند تنها زد و در تنهایی مرد


شما یادتون نمیاد مدیر مدرسه از مادرامون کادو می گرفت سر صف می داد به ما.بعد می گفت: همه تو صفاشون از جلو نظام برید سر کلاساتون

شما یادتون نمیاد آلوچه و تمره هندی ، بستنی آلاسکا, همشون هم غیر بهداشتی

شما یادتون نمیاد تقلید کار میمونه...میمون جزو حیوونه

شما یادتون نمیاد خط کشهائی که محکم می زدیم رو مچ دستمون دستبند می شد

شما یادتون نمیاد کلی با ذوق و شوق تلویزیون تماشا می کردیم یهو یه تصویر گل و بلبل میومد: ادامه برنامه تا چند دقیقه دیگر


شما یادتون نمیاد کارت صد آفرين مي‌دادن خر کیف مي‌شديم، هزار آفرين که مي‌دادن خوده خر
مي‌شدیم

شما یادتون نمیاد اما وقتی بچه بودیم گلبرگ گلها رو روی ناخنمون می چسبوندیم بعد می گفتیم لاک زدیم

شما یادتون نمیاد کارنامه هامونو میبردیم شهر بازی که بهمون بلیط بدن

شما یادتون نمیاد پسرا شیرن مثه شمشیرن...دخترا موشن مثه خرگوشن

شما يادتون نمياد بستني ميهن رو که میگفت مامان جون بستنيش خوشمزه تره

شما یادتون نمیاد پستونک پلاستیکی مّد شده بود مینداختیم گردنمون

شما یادتون نمیاد این بازیو پی پی پینوکیو پدر ژپتو، گُ گُ گُربه نره روباه مکار

شما یادتون نمیاد هر وقت آقای نجار می رفت بیرون ووروجک خراب کاری می کرد

شما یادتون نمیاد... سیاهی کیستی ؟منم پار30 کولا

شما یادتون نمیاد دستمال من زیر درخت آلبالو گم شده سواد داری؟ نه نه بي سوادي نه نه پس تو....

شما یادتون نمیاد آهای، آهای، اهاااااای ، ننه،من گشنمه

شما یادتون نمیاد ماه رمضون که میشد اگه کسی می گفت من روزم بهش میگفتیم: زبونتو در بیار ببینم راست میگی یا نه

و خیلی‌ چیزای دیگه هست که شما یادتون نمیاد... ولي براي خيليا به ياد مي ياره كه:

كودكي كجائي كه يادت بخير

امیر عباس انصاری 09-15-2010 04:44 PM

آن مان نواران
تو تو اسکاچی
آنا مانا کلاچی

دستمال من زیر درخت آلبالو گم شده
سواد داری
نچ نچ
بیسوادی
نچ نچ
پس تو دوست من هستی

در سال 1920
رفتم توکیو دیدم اوشین نیست
گفتم ریوزو اوشینو ندیدی؟
گفت چیکار کنم تاکیشی منم نیست

ای خدا جوانی یادمان افتاده روله

دیگه جونم برای همه نسل سوخته ها بگه که.....

اتل متل توتوله هم که بلدین

شمع و گل و پروانه
شمع و گل و پروانه
آخ من عاشق این طناب بازی بودم:d
دخترها رو می انداختم وسط طناب رو با یکی از پسرها همچین تند می چرخوندیم دخترها بنده خداها عین کانگورو ورجه ورجه می افتادن و هن و هن می کردند و تمام شعر و تند ند و غلط و غولوط میخوندن!!!!!{جشن پتو}

شما یادتون نمیاد:
بچه ها مواظب باشید

شما یادتون نمیاد:
سریال هشدار پلیس با آهنگهای ونجلس

شما یادتون نمیاد:
http://fardanews.com/files/fa/news/1.../54146_378.jpg

آئینه عبرت و بازیگرش محمود دینی که همه دخترها کشته مرده اش بودند!!!!!!!!!!:d:d:d:d:d:d:d:d:d:d:d

و آتقی:
عکس‌های خاطره‌انگیز از پشت صحنه سریال «آئینه عبرت» و آتقی
همشهری سرنخ در شماره 56 خود در پرونده‌ای کم‌نظیر به بحث اعتیاد پرداخته،در این پرونده عکس‌ها و یادداشتی از کارگردان سریال آئینه عبرت که هنوز هم بعد از گذشت سال‌ها در خاطره‌ها مانده منتشر شده است.



که همه پیرمردها کشته مرده اش بودن:24::24::24::24::24::24:ر




به نام خدا
سلام دوستان.خوب هستيد؟اميدوارم كه سلامت باشيد.
براي امروز يه پست ويژه دارم.تيتراژقديمي برنامه كودك كه تقريبا مربوط ميشه به سال 65-66 با بهترين كيفيت موجود براي اولين بار در اينترنت از سايت TVI.دانلود كنيد و لذت ببريد.
-------------------------------------------------------------------------
http://irtvi.com/files/ardalan/17/Ti....tvi.ir%29.jpg
-------------------------------------------------------------------------

حجم: 508 كيلوبايت. . . . . كيفيت: 128. . . . . مدت: 00:31. . . . . . . .لينك مستقيم دانلود
-----------------------------------------------------------------------------------
با تشكر از آقاي حامد نجفي
1.تيتراژ قديمي برنامه كودك شبكه 1.(براي اولين بار در اينترنت از سايت ايران سيما)

امیر عباس انصاری 09-15-2010 04:51 PM

کی این فیلم رو یادشه:
• دودسکادن (DODES'KA-DEN)
محصول سال 1970
ژاپن - درام
رنگي - 140 دقيقه
بازيگران عمده: زوچي يوشيتاکا، توموکو يامازاکي، هيروشي آکوتاگاوا، کيوکو تانگه، آتسوشي واتانابه، کوني تاناکا و شينسوکه مينامه.
کارگردان: آکيرا کوروساوا.
خلاصه ي داستان: در گوشه هايي از زندگي مردمي که در يک محله ي فقير در حاشيه ي رودي در حومه ي توکيوي مدرن زندگي مي کنند.
شرح فيلم: نخستين فيلم رنگي کوروساوا، مجموعه اي است تقريبا اپيزوديک از زندگي چند نفر بي آن که ارتباط مستقيمي ميان آنان برقرار شود. با آن که نامزد دريافت اسکار بهترين فيلم خارجي مي شود، اما شکست سنگين تجاري آن کوروساوا را به سوي «هاراکيري» سوق مي دهد.

کلی مرتبه هفت سامورایی رو دیدم و چندبار هم اینو
درسوازولا سالی دوبار
هفت دلاور وسترن چندبار
از همه باحالتر و تکراری ها این بود:

http://nipaz.com/_files/movie/LaLinea-Poster_s.jpg
اطلاعات بیشتر درباره لا لاینا - آقای خط بالای صفحه

در سال ۱۹۶۹ میلادی کارگردان معروف ایتالیایی Osvaldo Cavandoli اوسوالدو کاواندولی آغاز به تولید نوع جدیدی از تصاویر متحرک نمود که تا آن زمان ایده به کار گرفته شده در آن کاملا بی سابقه بود . شخصیت اصلی این مجموعه انیمیشن تنها پاره خطی میباشد که با تغییر شکل در فضای عینی سایر بازیگران بیانگر پاره ای از لطیف ترین احساسات انسانی و بعضی از مشکلات اجتماعی میگردد.
نحوه ابراز برخی از تصورات ذهنی در این مجموعه به گونه ای میباشد که به گواه بسیاری از منتقدین جز با شیوه رویاگونه و زیبای تغییر شکل خطوط با هیچ روشی قابل بیان نمیباشد .


این مجموعه در ۴۰ سال گذشته در بیش از ۵۰ کشور جهان و نیز ایران به نمایش درآمده است و همواره علاوه بر کودکان و نوجوانان توجه بخش وسیعی از بزرگسالان را نیز به خود جلب کرده است و علاقمندان بخش هنری فیلمهای انیمیشن از جمله طرفداران پر و پا قرص آن به شمار میرفته اند .

به مجموعه La Linea تا کنون جوایز متعددی نیز تعلق گرفته که به عنوان مثال میتوان به جایزه سال ۱۹۷۲ در Annecy فرانسه و ۱۹۷۳ دز Zagreb یوگسلاوی سابق اشاره نمود .


برخی از منتقدین ایده استفاده از خطوط متغیر در این مجموعه را با الهام از کارتون معروف Daffy Duck ( ساخته برادران وارنر ۱۹۵۳ ) میدانند که البته بسیار دور از ذهن مینماید چرا که حتی با نگاه مختصری به مجموعه کارتون یاد شده استفاده از فضا ، رنگ و حرکتی کاملا متمایز به خوبی مشهود میباشد .
مجموعه کامل کارتون انیمیشنیی La Linea شامل ۳ فصل میباشد که در سال های مختلف ساخته و پخش شده. به همراه این مجموعه تعدادی از قسمت ها هم به صورت Bonus)جایزه(گردآوری شده است.


امیر عباس انصاری 09-15-2010 04:54 PM

http://iranarena.com/ppicads/1273673004.jpg

کی یادشه این شاهکار ایرانی رو
سریال سربداران

امیر عباس انصاری 09-15-2010 05:10 PM

تیتراژ صوتی و تصویری قدیمی شبکه دو سیما که کمی به خاطره ها پیوسته بود رو می توانید در ادامه مطلب با کیفیت خوب دریافت نمایید.
--------------
--------------
.: تیتراژ ابتدایی برنامه :.
تصویری با فرمت avi و حجم 5.55 مگابایت:
لینک کمکی: Rapidshare| megaupload| Mediafire
----
صوتی با فرمت mp3 و حجم 634 کیلوبایت:
لینک کمکی: Rapidshare| megaupload| Mediafire
-----
بر گرفته شده از شبکه http://www.irtvi.com/files/pic/chnnel2.gif



باتشکر از حامد نجفی


امیر عباس انصاری 09-15-2010 05:15 PM

Videos for تیتراژ برنامه کودک

http://p30city.net/data:image/jpeg;b...Ju9/vvb5WP/9k=تیتراژ برنامه کودک
34 sec - 15 Mar 2009
Uploaded by 25mordad

youtube.com
http://p30city.net/data:image/jpeg;b...Td7/fe3yP/2Q==تیتراژ برنامه کودک
6 Oct 2009
vidoemo.com

یک یوتیوب باز بیاد اینو دانلود کنه بذاره تو فروم واسه بقیه
یک جوانمرد یا شیرزن آی پی مجاز بره اینو از یوتیوب بیار پی سی تیوب!!

niyaz 09-15-2010 05:25 PM

امیوارم این بشه

http://www.youtube.com/watch?v=0oua8OJ_tPU

من با فروم آشنایی ندارم اگه حوصله اش رو داشتین برام توضیح بدین شاید بتونم کمک کنم

shokofe 09-15-2010 10:00 PM

سلام به همه من این جا رو تا حالا ندیده بودم

وای خدا من همه اینا یادمه
چرا یادم نیاد
سال آخر جنگ موشک بارون تهران
شیر شیشه ای، 2 تومن
من چیزی که خیلی خوب یادمه اینه که خیلی راحت خوشحال میشدیم مثلا" با یه پفک.
مثل بچه های الان نبودیم
ساعت 5 برنامه کودک کانال 1 ،ساعت 6 کانال 2 ،همین.
خیلی هم با همین کیف می کردیم.
قدر پدر ومادرو بیشتر میدونستیم
من همه چیز یادمه
ولی وقتی فکر میکنم دلم میگیره چون خیلی خوب بود وصفای اون موقع رو بیشتر دوست داشتم.
حتی بی برقی هاشو که باعث میشد همه دور یک چراغ گرد سوز بشینیم و رادیو گوش بدیم وبابام خاطره بگه
من دلم گرفت خیلی خیلی _:2:

امیر عباس انصاری 09-15-2010 10:18 PM

دانلود تیتراژ برنامه دیدنی ها
 
دانلود تیتراژ برنامه دیدنی ها

نوشته شده توسط محمد علی حسین زاده یزدی
سه شنبه ، 12 خرداد 1388 ، 17:35 نوع فایل:MP3
حجم: 1982 کیلوبایت
مدت: 4 دقیقه و 13 ثانیه
Bit Rate: 64 KB

امیر عباس انصاری 09-15-2010 10:33 PM

ياد و خاطره «آرايشگاه زيبا»
http://img.tebyan.net/big/1387/03/90...4314216345.jpg


چند هفته پيش دوباره تلويزيون "آرايشگاه زيبا" مرضيه برومند رو پخش مي كرد. همون موقع وقتي آخرين قسمتش رو صبح تو نگهباني روزنامه ديدم، تصميم گرفتم حتما چيزي درباره اش بنويسم اما انقدر مشغوليات و گرفتاري ريخت روي سرم كه فرصتشو پيدا نكردم . بعد از سه چهار هفته كه اين موضوع رو به امير گفتم، آن قدر گير داد كه ديگه نتونستم از خيرش بگذرم و پشت گوش بندازم. حالا خوشحالم كه مي خوام درباره يكي از بهترين سريالهايي كه تا به حال ديدم ، بنويسم.
مرضيه برومند و كارهايش رو ما همه دوست داريم . غير از دوست داشتن، حالا ديگه يه حس نوستالژي نسبت به سريالهاش داريم و اونقدر جاي پاي اونا توي دل ماعميق هست كه نتونيم، فراموششون كنيم و وقتي دوباره پخش مي شن نبينيمشون. .
اين دفعه فقط تونستم دو سه قسمت از"آيشگاه زيبا" رو ببينم. با اين كه خيلي وقت ازآخرين باري كه اين سريال رو مي ديدم، مي گذشت اما به خوبي اكثر صحنه ها و ديالوگاش يادم مونده بود، چيزي كه سركمترسريالي پيش مياد . خلاصه هر دفعه كه سريال رو ديدم به سرم زد به سروش سيما زنگ بزنم و همش رو بخرم . يادش به خير اون موقع ها چقدر با اصلان و بي بي اش وآدم بايد منطق داشته باشه ، آق ناصر و مغازه ساده آقا اسد و بقيه چيزا حال مي كرديم .
http://img.tebyan.net/big/1387/03/20...1503839495.jpg اين دفعه خيلي ها ديگه زنده نبودند حسين كسبيان، اسماعيل داورفر، سروش خليلي و قديمي ترها مثل رقيه چهره آزاد و چند تاي ديگه كه حالا اسمشون رو يادم رفته . وقتي "آرايشگاه زيبا" رو ديدم، ياد مرضيه برومند افتادم كه با ديدن اين سريال خاطره چه روزا و چه كساني كه حالا ديگه نميتونه ببينتشون، براش زنده مي شه. از اين كه خيلي از دوستاش رو از دست داده و فقط تصويري از اونا باقي مونده دلم براش سوخت .
مطمئنم هيچكدوم از ما بازي ايرج طهماسب در نقش يه دزد، حميد جبلي در نقش معلمي كه انگشتش توي شيشه نوشابه گير كرده بود، مريم سعادت در نقش دختر خل و چل معتقد به طالع بيني ، رقيه چهره آزاد در نقش مادر بزرگ همين دختره، پري اميرحمزه در نقش مادر اسد، راضيه برومند شكمو و حسين كسبيان پدرش رو يادمون نميره. حتي من شخصيت بهرام شاه محمدلو رو كه صاحب يه روزنامه فروشي بود هم خيلي دوست داشتم.
به قول برومند چيزي كه اكثر سريالهاي اونو از بقيه متمايز مي كرد ، واقعي بودن آدمهاش بود.همه به خوبي تمام شخصيت هاش رو باور مي كردند و از خودشون مي دونستند. هر كدوم از بازيگرهاش نماينده يك قشر، يك تفكر و يك فرهنگ بودند كه هنوزهم در كنارما هستند. به خاطر همين بود كه واقعا سريالهاش به دل همه مي نشست از"خوردو تهران 11 گرفته تا "هتل" تا "خونه مادر بزرگه" و "زيزگولو"(قصه هاي تابه تا) و…
با اينكه "كارگاه شمسي و مادام" و "كتابخانه هدهد" چندان به دلم ننشست اما اين دو تا نمي تونه چيزي از توانايي هاي مرضيه برومند كم كنه. هممون مي تونيم ضعف هاي اين دو تاي آخري رو به حساب گرفتاري هاي كاري يا حتي بالا رفتن سن برومند بگذاريم. به نظر من فكر كردن به پيدا شدن موش توي هتل، مسابقات شطرنج، كشمش پلو به همراه ثريا قاسمي در نقش يك پيرزن كرد كه مي خواست كوه جمشيديه رو پياده بالا بره ، بازي ژاله صامتي، محبوبه بيات، سيامك انصاري، رامبد جوان و گربه اش و … در "هتل مرواريد" و محبوبه خانوم، حميد جبلي، مهتاب نصيرپور، جواد داداش غيرتي محبوبه و… در "خودرو تهران "11 و هزار هزار تا سكانس و شخصيت خوب، جذاب و واقعي ديگه سريال هاي برومند مي تونه كم و كسري هاي "كتابخانه هدهد" و سريال قبلي اش رو بپوشونه. هر چند كه اين دو تا هم چيزاي خوب كمي نداشتند.
http://img.tebyan.net/big/1387/03/93...2855129170.jpgخلاصه اون وقت ها كه تلويزيون فقط دو تا كانال داشت اگه درست يادم بياد، شب هاي سه شنبه همه توي خونه هاشون منتظر آقا اسد و خانواده اش و كاسب هاي محل مي نشستند تا سريال محبوبشون رو ببينند. موسيقي تيتراژ اول و آخرش رو هم كه يادتونه؟ پر بود از صداي زنگ تلفن و به هم خوردن قيچي كه فكر مي كنم فردين خلعتبري هوشمندانه ساخته بودتش.
قسمت آخر سريال طبق سليقه برومند پر بود از خنده و شوخي و خوشي. اون هيچوقت سريال ها و فيلم هاش رو با غم، حسرت، بدبختي و بيچارگي تموم نمي كنه. هميشه تماشاگر به همراه شخصيت هاش مي خنده و دلش خوش مي شه و در حالي سرش رو روي بالش مي گذاره كه كمي سبك و شاد شده و چند ساعتي از غم و غصه هاي زندگيش فاصله گرفته. توي سكانس آخر"آرايشگاه زيبا" آق ستون همه كاسب ها و چندتا از فك و فاميل آقا اسد رو برده توي يك جاي خوش آب و هوا مثل فرحزاد و بهشون به مناسبت ازدواج آقا اسد نهار مي ده. همون وليمه اي كه قولش رو به همه داده بود. اصلان بي بي رو هم با خودش آورده و همه با هم خوشند و مي خندن.
آق ناصر(حسن پورشيرازي كه اون موقع جوونتر بود) براي رو كم كني مي خواد ده تا پرس غذا بخوره، بقيه هم با گفتن اينكه تلفن كارش داره، سر به سرش مي گذارن. آق ستون ميگه خودم كردم كه رحمت بر خودم باد و … همه با هم خوشند. نور آفتاب، سبزي برگ درختان پس زمينه، بشاش بودن صورت آدم ها و رنگارنگي ميز، روح، انرژي و موج برومند همه چيز رو براي خوب كردن حال تماشگر فراهم كرده. با اينكه هميشه از تموم شدن سريال هاش ناراحت مي شدم اما انرژي قسمت آخر آنقدر بود كه خيلي مجالي به ناراحتي نمي داد.
خوشحالم كه اين زن باحال، خوش سرو زبون و پر انرژي بهترين سريال هاش رو توي بچگي و نوجواني من ساخت. اميدوارم بتونه دوباره خاطره خوش اون كارها رو توي بزرگسالي ما هم تكرار كنه. ما هوز هم به اون و تواناييش ايمان داريم.
اين مصاحبه قديميه، اما مخصوصا گذاشتمش تا با خوندن اون به گوشه اي از شخصيت برومند پي ببريد. خيلي خوب از دوران بچگي و جوونيش تعريف كرده. هرچند كه به نظر من اون هيچوقت پير نمي شه و هميشه همون جوون زبل و شيطونيه كه همه رو اذيت مي كنه و مي خندونه.
گلاويز نادري


تبیان


امیر عباس انصاری 09-15-2010 10:35 PM


امیر عباس انصاری 09-15-2010 10:38 PM


امیر عباس انصاری 09-15-2010 10:51 PM

یادش بخیر شعر باز باران با ترانه

باز باران

باز باران، با ترانه
با گوهر های فراوان
می خورد بر بام خانه

من به پشت شيشه تنها
ايستاده :
در گذرها
رودها راه اوفتاده.

شاد و خرم
يک دوسه گنجشک پرگو
باز هر دم
می پرند اين سو و آن سو

می خورد بر شيشه و در
مشت و سيلی
آسمان امروز ديگر
نيست نيلی

يادم آرد روز باران
گردش يک روز ديرين
خوب و شيرين
توی جنگل های گيلان:

کودکی دهساله بودم
شاد و خرم
نرم و نازک
چست و چابک

از پرنده
از چرنده
از خزنده
بود جنگل گرم و زنده

آسمان آبی چو دريا
يک دو ابر اينجا و آنجا
چون دل من
روز روشن

بوی جنگل تازه و تر
همچو می مستی دهنده
بر درختان می زدی پر
هر کجا زيبا پرنده

برکه ها آرام و آبی
برگ و گل هر جا نمايان
چتر نيلوفر درخشان
آفتابی

سنگ ها از آب جسته
از خزه پوشيده تن را
بس وزغ آنجا نشسته
دمبدم در شور و غوغا

رودخانه
با دوصد زيبا ترانه
زير پاهای درختان
چرخ می زد ... چرخ می زد همچو مستان

چشمه ها چون شيشه های آفتابی
نرم و خوش در جوش و لرزه
توی آنها سنگ ريزه
سرخ و سبز و زرد و آبی

با دوپای کودکانه
می پريدم همچو آهو
می دويدم از سر جو
دور می گشتم زخانه

می پراندم سنگ ريزه
تا دهد بر آب لرزه
بهر چاه و بهر چاله
می شکستم کرده خاله

می کشانيدم به پايين
شاخه های بيدمشکی
دست من می گشت رنگين
از تمشک سرخ و وحشی

می شنيدم از پرنده
داستانهای نهانی
از لب باد وزنده
راز های زندگانی

هرچه می ديدم در آنجا
بود دلکش ، بود زيبا
شاد بودم
می سرودم :

" روز ! ای روز دلارا !
داده ات خورشيد رخشان
اين چنين رخسار زيبا
ورنه بودی زشت و بی جان !

" اين درختان
با همه سبزی و خوبی
گو چه می بودند جز پاهای چوبی
گر نبودی مهر رخشان !

" روز ! ای روز دلارا !
گر دلارايی ست ، از خورشيد باشد
ای درخت سبز و زيبا
هرچه زيبايی ست از خورشيد باشد ... "

اندک اندک ، رفته رفته ، ابرها گشتند چيره
آسمان گرديده تيره
بسته شد رخساره خورشيد رخشان
ريخت باران ، ريخت باران

جنگل از باد گريزان
چرخ ها می زد چو دريا
دانه های گرد باران
پهن می گشتند هر جا

برق چون شمشير بران
پاره می کرد ابرها را
تندر ديوانه غران
مشت می زد ابرها را

روی برکه مرغ آبی
از ميانه ، از کناره
با شتابی
چرخ می زد بی شماره

گيسوی سيمين مه را
شانه می زد دست باران
باد ها با فوت خوانا
می نمودندش پريشان

سبزه در زير درختان
رفته رفته گشت دريا
توی اين دريای جوشان
جنگل وارونه پيدا

بس دلارا بود جنگل
به ! چه زيبا بود جنگل
بس ترانه ، بس فسانه
بس فسانه ، بس ترانه

بس گوارا بود باران
وه! چه زيبا بود باران
می شنيدم اندر اين گوهرفشانی
رازهای جاودانی ،پند های آسمانی

" بشنو از من کودک من
پيش چشم مرد فردا
زندگانی - خواه تيره ، خواه روشن -
هست زيبا ، هست زيبا ، هست زيبا ! "

قيصرامين پور- روحش شاد


اکنون ساعت 07:11 AM برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد.

Powered by vBulletin® Version 3.8.4 Copyright , Jelsoft Enterprices مدیریت توسط کورش نعلینی
استفاده از مطالب پی سی سیتی بدون ذکر منبع هم پیگرد قانونی ندارد!! (این دیگه به انصاف خودتونه !!)
(اگر مطلبی از شما در سایت ما بدون ذکر نامتان استفاده شده مارا خبر کنید تا آنرا اصلاح کنیم)