پاتوق متولدین دهه پنجاه و دهه شصت، اگر متولد دهه پنجاه و دهه شصتی بیا تو
پاتوق متولدین دهه پنجاه، اگر متولد دهه پنجاهی بیا تو سلام و خوش آمدین اینجا یاد دهه پنجاه و متولدینش رو گرامی میداریم. این نوشته ها مربوط به یک گروه در فیس بوکه به اسم "شما یادتون نمیاد".
-------------------------------------------- تاپیک های مرتبط یادش به خیر ها (عکس و وسائل قدیمی دوران بچگیهامون ) - پی سی سیتی عکس کارتون های به یاد ماندنی - پی سی سیتی خاطرات دوران دبستان - عکس درسهای خاطره انگیز اون موقع ها ... بابا آب داد ... کوکب خانم..موسیقی کارتون های دوران کودکیمان - پی سی سیتی آدم آهنی و شاپرک ویتاتو ژیلینسکای - پی سی سیتی تصاویری دیدنی کتاب فارسی 47 سال قبل... - پی سی سیتی باز باران - شعر كامل باز باران از گلچين گيلاني (ياد دوران دبستان ... |
واییییییییییی ممنون جناب انصاری
من همه رو یادم میاددددددددد بعد از خانوم خامنه هم خانوم رضایی مجری برنامه کودک شد یا اینکه موقع دیکته هر وقت جمله تموم میشد خانوم معلم میگفت نقطه سر خط باز باران با ترانه با گهر های فراوان میخورد بر بام خانه صد دانه یاقوت دسته به دسته ......... زمان مفصر شدن هر کی یه هفته بود، خدا میدونه اون یه هفته که مفصر میشدیم هر روز مامانامون باید مانتو شلوار مدرسه رو میشستن چون گچ و تخته پاک کنو تو جیبمون میزاشتیم زنگ آخرم تو کیفمون میزاشتیمو با خودمون میبردیم خونه فردا بر میگردوندیم هر روز قبل از اینکه معلم بیاد سر کلاس براش یه یادداشت رو تخته می نوشتیم یا اینکه وسط تخته رو با یه خط عمودی مشخص میکردیم و یه طرف اسامی بچه های ساکت رو با عنوان خوب و طرف دیگه اسامی بچه های شلوغو با عنوان بد مینوشتیم کلی جلوی اسماشون ضربدر میزاشتیم و ........ |
اهم اهم!! با اجازه من دهه شصتی هستم اما تمام این چیزایی که نوشتین اقای انصاری ما هم داشتیماااااا
من همشو یادمه!!! مطمئنین که اینا برای دهه پنجاهه؟!:65: |
نقل قول:
خانم آستیره مطمئنا شما هم اینها رو داشتین:) ولی اینها در حقیقت یکجور نوستالوژی متولدین دهه پنجاه هم هست که با دهه شصت مشترکه اواخر پنجاه و اوایل شصت;) خوب من خودم مال نیمه دوم دهه هستم و اگر بنویسم: شازم، مرد شش میلیون دلاری، کوجک، کلانتر، یک دلار برای تو، دلار سوراخ شده و خیلی چیزهای دیگه مطمئنا شما نداشتین، .... داشتین؟ منم نداشتم چون زمان انقلاب من تازه هفت ماهه بودم:21: ولی یک متولد سال 1350 تو سن چهار تا هفت سالگیش همه اینها رو داشته ما هم از همون نسلیم:d البته نوشته های بالا پست اول از یه گروه فیس بوکه اولش نوشتم خدمتتون و اونهمه تکراری و تکراری و تکراری های صداوسیما و ملت ما باعث اشتراکات زیادی شده:d ولی مثال بزنم، من خودم چیزی داشتم شما نداشتین: من نه منم نه من منم این سرم و این بدم این عضلات گردنم چراغ دارم توی سرم خوبه که من روشن سرم آستیره خانوم:53: دوران کودکی همش زیباییه{پپوله} همش{پپوله} این یادمه یه غول چراغ سر بود میخوند (خیلی محو و مبهم یادمه) یادمه تا سال شصت و یک و دو کسی روسری نمیدونست چیه هرکی هرکی بود یادمه وقت آزادی خرمشهر ملت خوب از خجالت هم تو رقص در اومدن یادمه اکثر کوچه های تهرانپارس خاکی و اکثر زمینها ساخته نشده و خرابه بود و محل بازی بچه های محل یادمه دبه و پیت به دست می رفتیم دم مغازه علی نفتی که ازش نفت کوپونی بگیریم یادمه شیر دو تومن بود نوشابه دو تومن خنک بیست و پنج زار یادمه یه بار بابام بهم یه بیست تومنی نو و صاف آبی داد کلی باهاش چیز خریدم و با دوستام خوردم یادمه تو کوچه ها کسایی با دوچرخه و پیاده یا با چرخ دستی بستنی و آلاسکا و فالوده می فروختند لواشک و آلوچه و زغال اخته جلو مدرسه چه حالی میداد لبو و باقالی گلپر و فانیس مک و از همه خوشمزه تر عدسی هایی که بوفه مدرسه با دو تومن به ما میداد فقط بیست ریال دنیای بزرگی برای یه بچه مدرسه ای با روپوش آبی گل و گشاد و کله تراشیده و کتونی های یه سایز بزرگتر و شلوار پارچه ای چروک و چرک و کهنه و کیف کوله درب و داغونش که توش توپ فوتبال پلاستیکیش بود رو میساخت یادش بخیر وقتی که اذان از تلویزیون پخش میشد بچه ها اذان می خوندن و انصافا چه خوب هم می خوندند یادش بخیر وقتی صبح جمعه با شما از رادیو همه خانه ها با صدای بلند پخش میشد: نقل از ویکی پدیا: |
بله جناب امیر خان منم دهه شصتی هستم ولی همه رو یادم هست خیلی باحال بود مرسی
اولین روز دبستانی باز گرد کودکی های شاد و خندان باز گرد بازگرد ای خاطرات کودکی بر سوار اسب های چوبکی خاطرات کودکی زیبا ترند یادگاران کهن مانا ترند درس های سال اول ساده بود آب را بابا به سارا داده بود مانده در گوشم صدایی چون تگرگ خش خش جاروی بابا روی برگ همکلاسی های من یادم کنید باز هم در کوجه فریادم کنید کاش هرگز زنگ تفریحی نبود جمع بودن وتفریقی نبود ای دبستانی ترین احساس من باز گرد این مشق هارا خط بزن |
وای خدای من چه دورانی بود:)
همه ی اینا خوب یادمه اما فقط ما مشهد صدای آژیر قرمز رو میشنیدیم اونطرف ها جنگی نبود به ظاهر . هفته ای دو بار 2 شنبه و 5 شنبه شهید میاوردن . داداش دوست منم شهید شد و کوچمون رو به اسم اون گذاشتن . یادش بخیر خانم خامنه ای و اون بچه ای که اول برنامه کودک قدم میزد با لیاس سفید ژیمناستیک. یادش بخیر سندباد . دفتر مشقامون با حالا خیلی فرق داشت ساده و تمیز و زیبا با مداد مشکی و قرمز کناره هاش هم گل و بلبل میکشیدیم مقنعه هامون جلویش با ابر دوخته میشد تا صاف وایسته . اوه بوی کیف نو اول مدرسه دیوونم میکرد اون روزی که امام خمینی فوت کرد داشتیم با بابا و ماندانا و مهدی و مامان صبحونه میخوردیم . بابا عشقش بود و اخبار ! حیاتی داشت اخبار میگفت که یهو گفت انالله و ... همه وا رفتیم از بغض توی صداش..... من سوم راهنمایی بودم دو هفته قبل آبله مرغون بدی گرفته بودم که داشتم میمردم . نرفتم مدرسه دو هفته هم واسه عزاداری امام تعطیل شد کلا یه ماه تعطیل بودم.. یادش بخیر اون روزایی که همه با هم خاله خاله بازی میکردیم و از مامان غذای راستکی میگرفتیم میریختیم توی ظرف های بازیمون و میخوردیم بچه های حالا اصلا کار و بازی گروهی بلد نیستن_:2: یادش به خیر اون موقع ها کمیته بود یه چیزی مثل گشت ارشاد حالا... شبکه ی سه که داشت افتتاح میشد کیف کرده بودیم که اوه داریم پیشرفت میکنیم کامپیوتر یا نبود یا خیلی کم بود حتی توی اداره ها به بابا گفته بودن مدیران مدرسه باید یه کامپیوتر بخرن و بیان اداره واسه آموزش کار با اون_:2:_:2: خدا رحمتش کنه...... یادش بخیر میرفتم واسه داداشم شیر پاستوریزه میخریدم دونه ای دو تومان ! از اون شیشه ای ها که عکس گاو داشت گازکشی هم تازه اومده بود چه ذوقی میکردن مردم وقتی علمک های ( یا المک های ؟) گاز توی کوچه ها نصب میشد بعدا میگم ادامه اش رو.... |
نقل قول:
نقل قول:
|
میدونین چیه بچه ها
اینکه دهه ی پنجاه نوشته شده درسته اما مثلا من متولد 54 هستم تا 4 سالگی هم که زیاد خاطره ای توی ذهن آدم نمیمونه میشه 58 تا 60 - 2 سال فاصله هست پس مشترکات زیادی داریم به نظرتون بهتر نیست تاپیک مخصوص دهه ی پنجاهی ها و شصتی ها باشه؟ مثلا من انقلاب یادم نمیاد ! سه ساله بودم |
سلام
خوبین؟ اگر میخواستم شصت باشه که دهه نمی زدم:) برن برا خودشون پاتوق بزنن با عنوان پاتوق دهه شصت:d هدف این نیست تفکیک بشیم هدف اینه کمی نوستالوژی هم داشته باشیم الان همین یونس که اومده اغتشاش کرده کجا یه شیشه شیر موز دولتی خورده؟:d بله شیر موز هم میدادن شیر شیشه ای بزرگ دو تومن شیر کاکائو کوچیک گهگاه شیر موز تو همون شیشه شیر کاکائو ماست سطلی از ماست بندی یا بقالی محل با سطل امانی!! نوشابه زمزمو پپسی کولا و کانادادرای http://khabar.khabaronline.ir/images...a_dry_mini.jpg یادش بخیر کانادا بعد حموم نمره جمعه ها{شیت شدن} http://ehiran.com/+upl/editor/Image/Pepsi.jpg پپسی کولا بنوشید{شیت شدن} http://www.mycokecancollection.com/w...oke-bottle.jpg کوکاکولا بنوشید (رو شیشه هاش برجسته زده بود کوکا کولا){شیت شدن} http://www.crossroads-market.com/images/HFBE705.JPG اینو کی یادشه؟ سون آپ؟{شیت شدن} http://www.tradenote.net/images/user...ges/323035.jpg http://www.mikesblender.com/kit%20kat_original.jpg کی کیت کت اصل تو بسته بندی مقوائی و روکش آلومینیومی یادشه؟؟{شیت شدن} http://ghostradio.files.wordpress.co...intin_cast.png میشناسینوشون؟؟{شیت شدن} اhttp://www.urbantitan.com:8080/wp-co.../04/tintin.jpg چندتا کتابشو خوندین؟{شیت شدن} |
نقل قول:
نقل قول:
منم موافقم |
چقدر من دل نازکم خدائیش
بیا شد دهه پنجاه و شصت درهمه داداش سوا نکن درهم شد نسل سوخته هاش بیان تو میگ میگ اسمش رودرانره مهدی جان رود رانر و کایوت یه اسپیدی گونزالس و سیلوستر هم هست اونام همین مشکل رودرانر و کایوت رو دارند!! http://farsclip.persiangig.com/Images/rabin.jpg ایشان را شناختید؟؟{شیت شدن} http://www.firstbuy.ir/wp-content/up...y-lilibit1.jpg این دو تا رو چطور؟؟ مونگاررررررررررررررررررررررررر ر{شیت شدن} |
ببخشید که من یکم با اعتماد به سقف وارد شدم :d
دهه 70 هستم :d من آخرین سالی بودم که کتابام شبیه کتابای قدیمی بود یادمه بعدش کتابای برادرم ( یک سال از من کوچیکتره) همه شد بخوانیم بنویسیم و به همین ترتیب نحوه ی آموزش عوض شد و همه چی تموم شد .. خیلی از اینارو منم دیدم ... مخصوصاً تیتراژ برنامه کودک که یه پسره وارد خونه میشه و میره تو و آخرش رو صفحه ی تلویزیون برنامه کودک و نوجوان می بود ! کانادا درای هم که نوشابه مورد علاقه پدربزرگ پدرم (یعنی جد من ) بود که همین فقط یادمه ازشون :rolleyes: در هر صورت خیلی خاطرات مارو هم تداعی کرد ... بخاطر مداد تراشیدن معلم کلاس اول دبستانم از کلاس لطف کرد و به من آموزش داد چه جوری میشه از کلاس بیرون رفت .. :d خیلی بد اخلاق بود !! |
ممنون حاج امیرخان انصاری:53::53:
اخی مونگار چقدر قشنگ بود خونه مادر بزرگه علی کوچولو |
نقل قول:
زمان ما دو تا کانال بود یکیش ساعت دو از اخبار عربی شروع میکرد یکیش ساعت چهار از برنامه کودک صبحها همه رادیو داشتند تی وی تعطیل و ویدئو قاچاق و ممنوع بود!!!! تیتراژ زمان ما یه بچه کنار پرده نمایش هی میرفت بر میگشت تا بالاخره یه کبوتر می اومد پرده رو میزد بالا برنامه کودکان شروع میشد. گویا سازنده این تیتراژ اقبال واحدی بود یکی از سریالهای آموزشی کودکان دوان ما محله برو بیا بود http://storage.imageloop.com/content...f7da/rw506h380 از راست: شادروان حسین پناهی، فردوس کاویانی، شاروان رضا ژیان، ایستاده حمید جبلی، نشسته آتیلا پسیانی، محمود جعفری، آخریش یادم نیومد کی یادشه؟؟ http://storage.imageloop.com/content...f7da/rw506h380 اکبر عبدی و اکبر رحمتی اینجا اضافه شدند http://www.hamshahrionline.ir/images...h-behdasht.jpg:d:d |
http://www.firstbuy.ir/wp-content/up...y-lilibit1.jpg
این که خوب نوشته بیلفی و لیلی بیت. البته اول باید سلام میکردم. بالاخره وقتی حرف پنجاه و شصت شد از ما بزرگتر اینجا هست و ما هم کوچیک همه هستیم حتی اون دهه هفتادی ها. بزرگی به سن نیست. به علم و تجربست. اما حالا که حرف خاطرات شد منم رفتم دهه سی و چهل. یادش بخیر. زمانی که میرزا کوچک خان داشت با من سر پپسی کلا بازی میکرد . غروبا تیله بازی هم مکردیم. یا با گردو سیبیک درست میکردیم و گردو بازی میکردیم. اونوقتا تلوزیون نبود. بعدش که اومد منم میرزا رو تنها گذاشتم موندم تو خونه فیلم تماشا میکردم اونم از بیکاری رفت جنگلی شد. یادش بخیر ستار خان و باقر خان. هیییییی. اون کتاب تن تن هم فکر کنم 10 12 جلدی باشه که ما 8 یا 9 جلدشو داریم. حالا من از مشکلاتم و اینکه فرقی با دهه 50 ندارم بگم. ما 5 تا داداش بودیم که یکیش تو 19 سالگی فوت کرد و از من چهار سال بزرگتر بود. 1دونه خواهر هم داریم. بنده آخرین فرزند هستم. حالا مشکلات: 1- تلوزیون که تمام برنامه ها تکراری بود و همین که برنامه یا چیزی پخش میشد یکی از این داداشای بنده میشد گزارشگر و تا آخر تعریف میکرد. که زهر مارم میشد. 2-اسباب بازی که همیشه یا ماشینم چرخ نداشت یا تفنگم لوله نداشت یا اگه سالم بود صاحاب داشت. چون همش مال اونا بود_:2:_:2: 3-کتاب داستان هم که مربوط به همون دهه پنجاه بود و یا اول داستان مشخص نبود یا ته نداشت یا وسط چند صفحه کم بود:d 4-دو چرخه هم که...:21: راستی کارتون ممول یادتونه؟ اون پیر مرده بود مارژی پیر که یه عصای گرد با یه سوسمار داشت:21: راستی یکی از محاسن برادر زیاد داشتن این بود که تو خونه همیشه سر گرم بودیم.توی حال دو به دو فوتبال میزدیم که آخرش یا قاب میشکست یا گلدون. البته این آخرش نبود. اولش بود. چون بعدش یا کفگیر یا ملاقه تو تن ما میشکست:21: با چندتا ناخون جِله مَشدی:d که جاش رو تنمون میموند سر انجام با اشک فراوان پایان میافت:rolleyes: یاد سگا و میکرو بخیر. ییادمه پدرم میکرو خرید هفته دوم زد شکستش:24:. بسکه ما برادرا سر نوبت با هم کل کل میکردیم.:d منم ادامشو بعدا میگم. نکته خنده دار یادم افتاد حتما میگم. |
نقل قول:
ممول با جغدش و دوستاش بود و دختر مهربون (چقدرهم سانسور داشت):d سری بعدی نوستالوژی دهه پنجاه و شصت: http://www.hamshahrionline.ir/images.../hachin-zr.jpg هاچین و واچین http://www.hamshahrionline.ir/images...khuneye-zr.jpg من یادمه بزرگترها بیشتر برنامه خردسالان میدیدند تا بچه هاخونه مادربزرگه http://www.hamshahrionline.ir/images...diohoda-zr.jpg هادی و هدی ما بیشتر سرگرم بازی بودیم تا تماشای کارتون ولی نمی دونم چرا همیشه تلویزیون ما زمان نشون دادن برنامه کودک روشن بود!!!! http://infosecurity.us/images/old_tv_0.jpg http://farm4.static.flickr.com/3236/...07765034f8.jpg اینو کی یادشه؟؟ |
http://infosecurity.us/images/old_tv_0.jpg
http://farm4.static.flickr.com/3236/...07765034f8.jpg اینو کی یادشه؟؟[/QUOTE] انگار همین دیروز بود:rolleyes: بالایی برای یکی از آشنایان بود خدا بیامرزتش پاینی هم مال مادربزرگ بود - آخه فروخت رنگی میبینه الان ماشالله مجتب جان ما سه برادر بودیم البته یکی مال دهه 70 است و درواقع ما دوتا میکرو بعد سگا راحت بازی میکردیم غیر از بازی دزد و پلیس که یک نفره بود همش دعوا بود{جشن پتو} تا سر و کله میهمان جدید پیدا شد و مدعی شد البته ما بزرگ شده بودیم ولی هنوز بازی میکردیممرافه مجتب چند تا جای ملاقه رو سرت مونده. یادته کچل میکردیم تو مدرسه سرهای شکسته با سنگ و ... معلوم بود آخی خدا به حاج امیر عباس خان انصاری خیر بده اگه حاضره براش دعا کنم ;)بگه تا دعا کنم بابت این تاپیک. |
مهدی جان دعا بکن ولی برای همه نه فقط من
التماس دعا داریم مهدی جان ضمنا هر چه می خواهد دل تنگت بریز تو همین تاپیک http://top-10-list.org/wp-content/up.../old-radio.jpg اینم تو هر بقالی و خونه هر پدربزرگ و مادربزرگی پیدا میشد یادش بخیر http://www.7gardoon.com/files/test/adverimg-42759.jpg چراغ زنبوری http://www.arshsilver.com/products_pictures/42.jpg لاله های خونه مادربزرگها http://sarasalym.jeeran.com/%D9%81%D...%88%D8%B32.jpg فانوس یادتون میاد؟؟ http://fc01.deviantart.com/fs31/f/20...a_by_fogke.jpg کتونی هاتون هنگام فوتبال یادتونه؟؟ http://www.blogfa.com/photo/7/7sang.jpg هفت سنگ http://www.milliyet.com.tr/content/g...0050522-29.jpg جفتک چهارگوش!!!!!!!!! |
|
نقل قول:
حالا اینارو بگین آره: معاون کلانتر ، یوگی و دوستان ، مهاجران ، هپلی میکروب با وفا تو محله برو بیا، بازم مدرسه م دیر شد، سالهای دور از خانه، هفت سنگ و وسطی رو که هر روز بازی میکردیم ، وسطی ولی آی گفتین نسل سوخته ای ول بهتر از این نمیشه اسم رو این نسل گذاشت بچگی و نوجوونیمون که تو جنگ گذشت، تا اومدیم دست چپ و راستمونو بشناسیم گفتن باید ازدواج کنین{قاط}حالا دختره بالای 30 سال داره میگه هنوز آمادگی ازدواج ندارم:mad::cool: راستی چراغ زنبوریو من یادمه بیشتر میوه فروشها میزاشتن جلو آیینه مغازه شون |
رزیتا جون من و تو همسنیم واسه اینه که تموم اون چیزایی که تو یادته منم یادمه
اون چیزایی که امیر گفت واقعا یادشه؟ شازم، مرد شش میلیون دلاری، کوجک، کلانتر، یک دلار برای تو، دلار سوراخ شده و خیلی چیزهای دیگه مطمئنا شما نداشتین، .... داشتین؟ از من سه چهار سالی کوچکتره آخه!!!:) اما یه مورد هست که خوبه اینجا تعریفش کنم: انگار سریال مرد شش میلیون دلاری رو اون روزا پخش میکرده من که یادم نیست الان اما من کوچولو بودم تپل بودم:p نه حالا باربی ام:d خلاصه یه دختر سه ساله تپل قد کوتاه موفرفری .... ای جونم:24: میگفتم من زن شش میلیون دلاری ام بعد میشدم رییس تموم دوستام یه روز اومدم یه سطل برداشتم از خودم بزرگتر یهو زدم زیر آب یه جوی بزرگ آب که دیگه ناپدید شدم خدا رحم کرده وگرنه حالا مینا بی مینا... سرعت آب زیاد بوده و حجمش ..همه گفتن دیگه بچه رو آب برده برین چند صد متر اون طرف تر که چلوی آب حصار توری داره بگیرینش. البته مرده اش رو! اما یهو مامان میبینه نوک انگشت من لبه جوی آب دیده میشه معجزه بوده نوک انگشت پام هم رو زمین بوده اما تعادلم حفظ شده بوده و آب نبرده بوده منو..... اینم خاطره ی شش میلیون دلاری من:d یه چیز جالب تر اون روزا لی لی زیاد بازی میکردیم . خودمون رو میکشتیم تا سنگ مرمر سفید و صاف پیدا کنیم تموم جیب های لباسام همیشه پاره بود یه قل دو قل هم شیرین بود .... توش آبشار هم داشت;) لباساس آستین پفکی و کفش تق تقی رو تموم دخترا دوست داشتن کش موی آلبالو گیلاسی داشتیم و همیشه خانوم بهداشت میومد موهامونو میدید . دستور بود برای مبارزه با شپش مو ببینن! حالا خنده ام میگیره اون موقع ها دختر پسرا فرق داشتن با حالا دبیرستان ما نزدیک دبیرستان پسرانه بود اما انگار بدون اینکه کسی چیزی بهمون بگه یه پیاده رو مال اونا بود یکی مال ما صدامون هم در نمیومد ولی حالا جرات نداریم از کنار دبیرستان یا راهنمایی دختروونه رد شیم:rolleyes: آتاری داشتیم و همه عاشق اون هواپیماهه که بنزین میزد وسط راه. هفته ای یه دسته میشکستیم. ویدئو هم تازه اومده بود ولی فیلم نداشتیم کلی طول میکشید تا یه فیلم برسه دستمون اما بابا گرامافون داشت و صفحه های بزرگش هنوز یادمه یه چیز خیلی جالب اون موقع ها کاری به پولداری و نداری نداشت اما اصلا موز توی بازار نبود و به ندرت کسی موز میدید . برعکس حالا که حالمون به هم میخوره بس که میبینیم بازم یادم میاد بعدا.... |
هييييييييييييييييييييييييييييي ييييي!
واقعا نسل سوخته. بخصوص ما كه اهواز بوديم. باورتون مي شه من هنوز بي اختيار از صداي رعد و برق مي ترسم. چون اون موقع كه كوچيك بودم به محض شروع بمبارون مادربزرگم من و برمي داشت و مي برد تو كمدش. همه اون صداهاي وحشتناك و من تو كمد مادربزرگم مي شنيدم. نمي دونم چرا فكر مي كرد اون كمد اگه موشك بخوره خراب نمي شه!:eek: جنگ ودربه دري همه دوران كودكي من وخراب كرد.يه سال شوشتر بوديم يه سال شيراز وچند ماه هم مشهد.بقيه شو اهواز بوديم وتو بمبارون ها.اون روزي كه 52 نقطه اهواز و بمب زد ما بوديم هرچند كاملا يادم نيست.اما تو ضميرناخودآگاهم حك شده. حس جنگ زده بودن واين اسمي كه بود«اينا جنگ زدن،از اهواز اومدن»خيلي حس بدي بود. همه اين چيزهايي كه شما مي گين و منم يادمه.ولي قاطي با خاطرات جنگ. به نظرم تابستونا اون موقع كشش بيشتر بود. نمي گذشت . دخترا كفش هاي تق تقي يادتونه؟ يه مدت مد شده بود كفش هاي اسپرت با بندهاي رنگي فسفري!مدرسه مي پوشيديم گير مي دادن.جوراب سفيد هم حق نداشتيم بپوشيم. يه مدت هم ساعت هاي گنده مد شده بود. فكر كنم راهنمايي بوديم. اوايل دبيرستان.من ابتدايي هم يه سال جهشي خونده بودم هميشه از همكلاسي هام كوچيكتر بودم. هوامو داشتن خوب بود. روزنامه ديواري! تب درست كردن روزنامه ديواري هاي خلاقانه تو دبيرستان!من كلكسيون پاك كن هم داشتم. چه عشقي مي كردم با پاك كن هام. هييييييييييييييييييييييييييييي .... |
فوق العاده بود فوق العاده بود هم خودش هم خاطره ش
فقط یکیش بد بود ! صدای ناهنجار کشیده شدن ناخن خانم معلم بعد از شکسته شدن گچ رو تخته سیاه وای !. ------------------------------------------------------------------
|
شما یادتون نمیاد با چه ذوق و شوقی میرفتم کارت های فوتبالی می گرفتم(از این کوچولوها) و با بچه ها تو سرویس (چه سوسول !!) بازی می کردم(باید کارتهای هم رنگ به هم میفتادن) ... هنوز هم کارتاشو دارم .
|
نقل قول:
شما یادتون نمیاد وقتی جمعه عصر با موزیک استوریاس (اثر ایزاک آلبنیز) در برنامه تفصیر سیاسی روز یاد روز شنبه سر کلاس میفتادیم و جمعه عصر خیلی دلگیر بود شما یادتون نمیاد وقتی میومدیم خونه منتظر کارتون دکتر ارنست بودیم و به انتظار فرداش که کارتون چوبین رو نشون بده شما یادتون نمیاد یک کارتون به اسم بارباپاپا بود همش عوض میشد ... کارتون مسافر کوچولو بود ... انت و لوسین بود... مهاجران ... چقدر به سگ اقای پتیبل میخندیدیم:) یادش بخیر |
نمیدونم چرا ...
نمیدونم ... الان یکی از بچه ها که از وجود این تاپیک خبر نداشت مثل من فقط پست اولش رو توی تاپیک دیگه ای زد من خوندم شاد و خوشحال شدم کلی شارژ شدم یکی از دوستان نامه داد گفت اینجا رو قبلا بر پا کرده بودین نمیدونم چرا اما از خوندن اینجا کمی حالم گرفته شد کمی رفتم توی فکر ... اول فقط به زیبایی های دوران کودکی فکر کردم اما اینجا بعد از خوندن نوشته های شما با خوندن نوشته ی شادی مینا و بقیه گذشت عمر رو احساس کردم احساس کردم رفت خیلی چیزا رفت قداست پاکی کودکی جوانی خوشی از جنگ گفتین ... ... حالم گرفته شد. .. |
ای بابا کدوم گذشته ها گذشته !؟؟
همین گذشته پدر ما رو در آورد !! بیشتر از همه من ضد حال میخورم که وقتی پیش خاطره باز ها میشینم چیزی برای گفتن ندارم تازه مسخره تر اینکه تا میام یه چیزی هم بگم تکراری و تو زرد از آب در میاد راستش رو بخاین من دهه 60 در واقع آخرهاش(68) به دنیا اومدم زیاد از این کارتون ها چیزی یادم نمیاد ! شاید یکم پدربزرگم یادم بیاد شاید دوستام البته در واقع زیاد دوستی هم نداشتم ! کلاً صحبت از گذشته که میشه کلی زد حال می خورم چون چیزی واسه گفتن ندارم شاید ناز و نوازش های پدر پدرم ( پدربزرگ پدری ) که میگفت مرد مردون، علی مردون، حکومت زنجون ، رییس تهرون ! ................ حالا اون هم فوت کرده خدا بیامرزتش اگه اون نبود که اصلاً بچگی من میرفت رو هوا به سرنوشت ازلی می پیوست نمی دونم شاید هم حافظه ام شیفت دیلیت شده که هیچی یادم نمیاد به هر حال با خاطره های بچه ها حسابی حال اصلاً فرض میکنم این خاطره ها مال خودم هستن ! |
شما يادتون مياد؟ · شما یادتون نمیاد تو دبستان زنگ تفریح که تموم می شد مامورای آبخوری دیگه نمی ذاشتن آب بخوریم شما یادتون نمیاد شبا بیشتر از ساعت 12 تلویزیون برنامه نداشت سر ساعت 12 سرود ملی و پخش می کرد و قطع می شد.... سر زد از افق...مهر خاوران شما يادتون نمياد هركي بهمون فحش ميداد كف دستمونو نشونش ميداديم ميگفتيم آيينه آيينه شما يادتون نمياد ساعت 9.30 هر شب با این لالایی از رادیو میخوابیدیم گنجیشک لالا مهتاب لالا شب بر همه خوش تا صبح فردا...لالالالایی لالا..لالایی لالالالایی لالا ..لالایی..گل زود خوابید مثل همیشه قورباغه ساکت خوابیده بیشه...جنگل لالا برکه لالا شب بر همه خوش تا صبح فردا شما يادتون نمياد زمستون اون وقتا تمام عشقمون این بود که رادیو بگه مدرسه ها به خاطر برف تعطیله شما يادتون نمياد علامتی که هم اکنون میشنوید، اعلام وضعیت قرمز است و معنا و مفهوم آن اینست که حمله هوایی انجام خواهد شد! محل کار خود را ترک و به پناهگاه بروید شما یادتون نمیاد کوچولو ها کوچولوها دستاتون بدیم به ما بریم به شهر قصه ها شما یادتون نمیاد . گنجشگکه اشی مشی .... میفتی تو اب خیس میشی ....کی میپزه اشپز باشی ..... کی میخوره حاکـــــــــــم باشــــــــی به یاد هنرمندی که تنها خوند تنها زد و در تنهایی مرد شما یادتون نمیاد مدیر مدرسه از مادرامون کادو می گرفت سر صف می داد به ما.بعد می گفت: همه تو صفاشون از جلو نظام برید سر کلاساتون شما یادتون نمیاد آلوچه و تمره هندی ، بستنی آلاسکا, همشون هم غیر بهداشتی شما یادتون نمیاد تقلید کار میمونه...میمون جزو حیوونه شما یادتون نمیاد خط کشهائی که محکم می زدیم رو مچ دستمون دستبند می شد شما یادتون نمیاد کلی با ذوق و شوق تلویزیون تماشا می کردیم یهو یه تصویر گل و بلبل میومد: ادامه برنامه تا چند دقیقه دیگر شما یادتون نمیاد کارت صد آفرين ميدادن خر کیف ميشديم، هزار آفرين که ميدادن خوده خر ميشدیم شما یادتون نمیاد اما وقتی بچه بودیم گلبرگ گلها رو روی ناخنمون می چسبوندیم بعد می گفتیم لاک زدیم شما یادتون نمیاد کارنامه هامونو میبردیم شهر بازی که بهمون بلیط بدن شما یادتون نمیاد پسرا شیرن مثه شمشیرن...دخترا موشن مثه خرگوشن شما يادتون نمياد بستني ميهن رو که میگفت مامان جون بستنيش خوشمزه تره شما یادتون نمیاد پستونک پلاستیکی مّد شده بود مینداختیم گردنمون شما یادتون نمیاد این بازیو پی پی پینوکیو پدر ژپتو، گُ گُ گُربه نره روباه مکار شما یادتون نمیاد هر وقت آقای نجار می رفت بیرون ووروجک خراب کاری می کرد شما یادتون نمیاد... سیاهی کیستی ؟منم پار30 کولا شما یادتون نمیاد دستمال من زیر درخت آلبالو گم شده سواد داری؟ نه نه بي سوادي نه نه پس تو.... شما یادتون نمیاد آهای، آهای، اهاااااای ، ننه،من گشنمه شما یادتون نمیاد ماه رمضون که میشد اگه کسی می گفت من روزم بهش میگفتیم: زبونتو در بیار ببینم راست میگی یا نه و خیلی چیزای دیگه هست که شما یادتون نمیاد... ولي براي خيليا به ياد مي ياره كه: كودكي كجائي كه يادت بخير |
1.تيتراژ قديمي برنامه كودك شبكه 1.(براي اولين بار در اينترنت از سايت ايران سيما)آن مان نواران |
کی این فیلم رو یادشه: |
|
تیتراژ صوتی و تصویری قدیمی شبکه دو سیما که کمی به خاطره ها پیوسته بود رو می توانید در ادامه مطلب با کیفیت خوب دریافت نمایید. -------------- -------------- .: تیتراژ ابتدایی برنامه :. تصویری با فرمت avi و حجم 5.55 مگابایت: ---- صوتی با فرمت mp3 و حجم 634 کیلوبایت: ----- بر گرفته شده از شبکه http://www.irtvi.com/files/pic/chnnel2.gifباتشکر از حامد نجفی |
Videos for تیتراژ برنامه کودک
http://p30city.net/data:image/jpeg;b...Ju9/vvb5WP/9k=تیتراژ برنامه کودک 34 sec - 15 Mar 2009 Uploaded by 25mordad youtube.com http://p30city.net/data:image/jpeg;b...Td7/fe3yP/2Q==تیتراژ برنامه کودک 6 Oct 2009 vidoemo.com یک یوتیوب باز بیاد اینو دانلود کنه بذاره تو فروم واسه بقیه یک جوانمرد یا شیرزن آی پی مجاز بره اینو از یوتیوب بیار پی سی تیوب!! |
امیوارم این بشه
http://www.youtube.com/watch?v=0oua8OJ_tPU من با فروم آشنایی ندارم اگه حوصله اش رو داشتین برام توضیح بدین شاید بتونم کمک کنم |
سلام به همه من این جا رو تا حالا ندیده بودم
وای خدا من همه اینا یادمه چرا یادم نیاد سال آخر جنگ موشک بارون تهران شیر شیشه ای، 2 تومن من چیزی که خیلی خوب یادمه اینه که خیلی راحت خوشحال میشدیم مثلا" با یه پفک. مثل بچه های الان نبودیم ساعت 5 برنامه کودک کانال 1 ،ساعت 6 کانال 2 ،همین. خیلی هم با همین کیف می کردیم. قدر پدر ومادرو بیشتر میدونستیم من همه چیز یادمه ولی وقتی فکر میکنم دلم میگیره چون خیلی خوب بود وصفای اون موقع رو بیشتر دوست داشتم. حتی بی برقی هاشو که باعث میشد همه دور یک چراغ گرد سوز بشینیم و رادیو گوش بدیم وبابام خاطره بگه من دلم گرفت خیلی خیلی _:2: |
دانلود تیتراژ برنامه دیدنی ها
دانلود تیتراژ برنامه دیدنی ها نوشته شده توسط محمد علی حسین زاده یزدی سه شنبه ، 12 خرداد 1388 ، 17:35 نوع فایل:MP3 حجم: 1982 کیلوبایت مدت: 4 دقیقه و 13 ثانیه Bit Rate: 64 KB |
|
|
|
یادش بخیر شعر باز باران با ترانه |
اکنون ساعت 07:11 AM برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد. |
Powered by vBulletin® Version 3.8.4 Copyright , Jelsoft Enterprices مدیریت توسط کورش نعلینی
استفاده از مطالب پی سی سیتی بدون ذکر منبع هم پیگرد قانونی ندارد!! (این دیگه به انصاف خودتونه !!)
(اگر مطلبی از شما در سایت ما بدون ذکر نامتان استفاده شده مارا خبر کنید تا آنرا اصلاح کنیم)