پی سی سیتی

پی سی سیتی (http://p30city.net/index.php)
-   فرهنگ (http://p30city.net/forumdisplay.php?f=24)
-   -   پاتوق متولدین دهه پنجاه و دهه شصت، اگر متولد دهه پنجاه و دهه شصتی بیا تو (http://p30city.net/showthread.php?t=28225)

امیر عباس انصاری 09-04-2010 02:14 PM

چقدر من دل نازکم خدائیش
بیا شد دهه پنجاه و شصت
درهمه داداش
سوا نکن درهم شد
نسل سوخته هاش بیان تو


میگ میگ اسمش رودرانره مهدی جان
رود رانر و کایوت
یه اسپیدی گونزالس و سیلوستر هم هست اونام همین مشکل رودرانر و کایوت رو دارند!!

http://farsclip.persiangig.com/Images/rabin.jpg

ایشان را شناختید؟؟{شیت شدن}

http://www.firstbuy.ir/wp-content/up...y-lilibit1.jpg

این دو تا رو چطور؟؟ مونگاررررررررررررررررررررررررر ر{شیت شدن}

sheida.m 09-04-2010 02:20 PM

ببخشید که من یکم با اعتماد به سقف وارد شدم :d
دهه 70 هستم :d
من آخرین سالی بودم که کتابام شبیه کتابای قدیمی بود یادمه بعدش کتابای برادرم ( یک سال از من کوچیکتره) همه شد بخوانیم بنویسیم و به همین ترتیب نحوه ی آموزش عوض شد و همه چی تموم شد ..
خیلی از اینارو منم دیدم ... مخصوصاً تیتراژ برنامه کودک که یه پسره وارد خونه میشه و میره تو و آخرش رو صفحه ی تلویزیون برنامه کودک و نوجوان می بود !
کانادا درای هم که نوشابه مورد علاقه پدربزرگ پدرم (یعنی جد من ) بود که همین فقط یادمه ازشون :rolleyes:
در هر صورت خیلی خاطرات مارو هم تداعی کرد ...
بخاطر مداد تراشیدن معلم کلاس اول دبستانم از کلاس لطف کرد و به من آموزش داد چه جوری میشه از کلاس بیرون رفت .. :d خیلی بد اخلاق بود !!

مهدی 09-04-2010 02:29 PM

ممنون حاج امیرخان انصاری:53::53:

اخی مونگار چقدر قشنگ بود
خونه مادر بزرگه
علی کوچولو

امیر عباس انصاری 09-04-2010 02:29 PM

نقل قول:

نوشته اصلی توسط sheida.m (پست 183094)
ببخشید که من یکم با اعتماد به سقف وارد شدم :d
دهه 70 هستم :d
من آخرین سالی بودم که کتابام شبیه کتابای قدیمی بود یادمه بعدش کتابای برادرم ( یک سال از من کوچیکتره) همه شد بخوانیم بنویسیم و به همین ترتیب نحوه ی آموزش عوض شد و همه چی تموم شد ..
خیلی از اینارو منم دیدم ... مخصوصاً تیتراژ برنامه کودک که یه پسره وارد خونه میشه و میره تو و آخرش رو صفحه ی تلویزیون برنامه کودک و نوجوان می بود !
کانادا درای هم که نوشابه مورد علاقه پدربزرگ پدرم (یعنی جد من ) بود که همین فقط یادمه ازشون :rolleyes:
در هر صورت خیلی خاطرات مارو هم تداعی کرد ...
بخاطر مداد تراشیدن معلم کلاس اول دبستانم از کلاس لطف کرد و به من آموزش داد چه جوری میشه از کلاس بیرون رفت .. :d خیلی بد اخلاق بود !!

اون تیتزاژی که شما دیدی مال سیمای کودک بود
زمان ما دو تا کانال بود
یکیش ساعت دو از اخبار عربی شروع میکرد
یکیش ساعت چهار از برنامه کودک
صبحها همه رادیو داشتند تی وی تعطیل و ویدئو قاچاق و ممنوع بود!!!!

تیتراژ زمان ما یه بچه کنار پرده نمایش هی میرفت بر میگشت تا بالاخره یه کبوتر می اومد پرده رو میزد بالا برنامه کودکان شروع میشد.
گویا سازنده این تیتراژ اقبال واحدی بود

یکی از سریالهای آموزشی کودکان دوان ما محله برو بیا بود

http://storage.imageloop.com/content...f7da/rw506h380

از راست: شادروان حسین پناهی، فردوس کاویانی، شاروان رضا ژیان، ایستاده حمید جبلی، نشسته آتیلا پسیانی، محمود جعفری، آخریش یادم نیومد کی یادشه؟؟

http://storage.imageloop.com/content...f7da/rw506h380

اکبر عبدی و اکبر رحمتی اینجا اضافه شدند

http://www.hamshahrionline.ir/images...h-behdasht.jpg:d:d

مجتب 09-04-2010 03:44 PM

http://www.firstbuy.ir/wp-content/up...y-lilibit1.jpg

این که خوب نوشته بیلفی و لیلی بیت.
البته اول باید سلام میکردم.
بالاخره وقتی حرف پنجاه و شصت شد از ما بزرگتر اینجا هست و ما هم کوچیک همه هستیم حتی اون دهه هفتادی ها. بزرگی به سن نیست. به علم و تجربست.
اما حالا که حرف خاطرات شد منم رفتم دهه سی و چهل. یادش بخیر.
زمانی که میرزا کوچک خان داشت با من سر پپسی کلا بازی میکرد . غروبا تیله بازی هم مکردیم.
یا با گردو سیبیک درست میکردیم و گردو بازی میکردیم.
اونوقتا تلوزیون نبود.

بعدش که اومد منم میرزا رو تنها گذاشتم موندم تو خونه فیلم تماشا میکردم اونم از بیکاری رفت جنگلی شد.
یادش بخیر ستار خان و باقر خان. هیییییی.

اون کتاب تن تن هم فکر کنم 10 12 جلدی باشه که ما 8 یا 9 جلدشو داریم.


حالا من از مشکلاتم و اینکه فرقی با دهه 50 ندارم بگم.
ما 5 تا داداش بودیم که یکیش تو 19 سالگی فوت کرد و از من چهار سال بزرگتر بود.
1دونه خواهر هم داریم. بنده آخرین فرزند هستم.
حالا مشکلات:
1- تلوزیون که تمام برنامه ها تکراری بود و همین که برنامه یا چیزی پخش میشد یکی از این داداشای بنده میشد گزارشگر و تا آخر تعریف میکرد. که زهر مارم میشد.


2-اسباب بازی که همیشه یا ماشینم چرخ نداشت یا تفنگم لوله نداشت یا اگه سالم بود صاحاب داشت. چون همش مال اونا بود_:2:_:2:

3-کتاب داستان هم که مربوط به همون دهه پنجاه بود و یا اول داستان مشخص نبود یا ته نداشت یا وسط چند صفحه کم بود:d

4-دو چرخه هم که...:21:

راستی کارتون ممول یادتونه؟
اون پیر مرده بود مارژی پیر که یه عصای گرد با یه سوسمار داشت:21:


راستی یکی از محاسن برادر زیاد داشتن این بود که تو خونه همیشه سر گرم بودیم.توی حال دو به دو فوتبال میزدیم که آخرش یا قاب میشکست یا گلدون. البته این آخرش نبود. اولش بود. چون بعدش یا کفگیر یا ملاقه تو تن ما میشکست:21:
با چندتا ناخون جِله مَشدی:d که جاش رو تنمون میموند سر انجام با اشک فراوان پایان میافت:rolleyes:

یاد سگا و میکرو بخیر. ییادمه پدرم میکرو خرید هفته دوم زد شکستش:24:. بسکه ما برادرا سر نوبت با هم کل کل میکردیم.:d

منم ادامشو بعدا میگم. نکته خنده دار یادم افتاد حتما میگم.

امیر عباس انصاری 09-04-2010 03:56 PM

نقل قول:

نوشته اصلی توسط مجتب (پست 183150)
http://www.firstbuy.ir/wp-content/up...y-lilibit1.jpg

این که خوب نوشته بیلفی و لیلی بیت.
راستی کارتون ممول یادتونه؟
اون پیر مرده بود مارژی پیر که یه عصای گرد با یه سوسمار داشت:21:
.

مجتب جان مارژی پیر تو همین بلفی و لیلی بیت بود نه ممول
ممول با جغدش و دوستاش بود و دختر مهربون (چقدرهم سانسور داشت):d

سری بعدی نوستالوژی دهه پنجاه و شصت:
http://www.hamshahrionline.ir/images.../hachin-zr.jpg

هاچین و واچین

من یادمه بزرگترها بیشتر برنامه خردسالان میدیدند تا بچه ها
ما بیشتر سرگرم بازی بودیم تا تماشای کارتون
ولی نمی دونم چرا همیشه تلویزیون ما زمان نشون دادن برنامه کودک روشن بود!!!!

http://infosecurity.us/images/old_tv_0.jpg

http://farm4.static.flickr.com/3236/...07765034f8.jpg

اینو کی یادشه؟؟

مهدی 09-04-2010 04:13 PM

http://infosecurity.us/images/old_tv_0.jpg

http://farm4.static.flickr.com/3236/...07765034f8.jpg

اینو کی یادشه؟؟[/QUOTE]


انگار همین دیروز بود:rolleyes:
بالایی برای یکی از آشنایان بود خدا بیامرزتش
پاینی هم مال مادربزرگ بود - آخه فروخت رنگی میبینه الان ماشالله

مجتب جان ما سه برادر بودیم البته یکی مال دهه 70 است و درواقع ما دوتا میکرو بعد سگا راحت بازی میکردیم غیر از بازی دزد و پلیس که یک نفره بود همش دعوا بود{جشن پتو}

تا سر و کله میهمان جدید پیدا شد و مدعی شد البته ما بزرگ شده بودیم ولی هنوز بازی میکردیممرافه

مجتب چند تا جای ملاقه رو سرت مونده. یادته کچل میکردیم تو مدرسه سرهای شکسته با سنگ و ... معلوم بود
آخی
خدا به حاج امیر عباس خان انصاری خیر بده اگه حاضره براش دعا کنم ;)بگه تا دعا کنم بابت این تاپیک.

امیر عباس انصاری 09-04-2010 04:25 PM

مهدی جان دعا بکن ولی برای همه نه فقط من
التماس دعا داریم مهدی جان
ضمنا هر چه می خواهد دل تنگت بریز تو همین تاپیک

http://top-10-list.org/wp-content/up.../old-radio.jpg

اینم تو هر بقالی و خونه هر پدربزرگ و مادربزرگی پیدا میشد
یادش بخیر

http://www.7gardoon.com/files/test/adverimg-42759.jpg

چراغ زنبوری


http://www.arshsilver.com/products_pictures/42.jpg

لاله های خونه مادربزرگها


http://sarasalym.jeeran.com/%D9%81%D...%88%D8%B32.jpg

فانوس یادتون میاد؟؟


http://fc01.deviantart.com/fs31/f/20...a_by_fogke.jpg

کتونی هاتون هنگام فوتبال یادتونه؟؟

http://www.blogfa.com/photo/7/7sang.jpg

هفت سنگ

http://www.milliyet.com.tr/content/g...0050522-29.jpg

جفتک چهارگوش!!!!!!!!!

مهدی 09-04-2010 04:36 PM


رادیو که از این کوچولو ها بود داشتیم

ولی کنار مغازه بابام ی همسایه ای بود از این رادیو بزرگ ها داشت

این فانوس هم مختص خونه مادر بزرگ ها بود


http://sarasalym.jeeran.com/%D9%81%D...%88%D8%B32.jpg


چراغ زنبوری هم بیشتر تو مغازه ها بود.

http://www.7gardoon.com/files/test/adverimg-42759.jpg


حاجی جون ناظر ساکن در تهرانپارس!:cool:
تو خونه ما از این چراغ گردسوز بود عکسش رو نداری بزاری
آهان از این چراغ علاالدین نداری خاطره دارم باهاش
خونه مادربزگ و خودمو و دایمو بخاطر خاموش کردن آتش باهاش سوزوندم اساسی 6 یا 7 سالم بود



حاجی خودت زحمت معدوم کردن این پست تکراری رو بکش.
تقصیر همونی که میدونی تو شلوغی و بازنگری سایت!!


رزیتا 09-04-2010 09:50 PM

نقل قول:

نوشته اصلی توسط
[B
خوب من خودم مال نیمه دوم دهه هستم و اگر بنویسم:[/B]
شازم، مرد شش میلیون دلاری، کوجک، کلانتر، یک دلار برای تو، دلار سوراخ شده و خیلی چیزهای دیگه مطمئنا شما نداشتین، .... داشتین؟
منم نداشتم چون زمان انقلاب من تازه هفت ماهه بودم:21:

اینایی که گفتین منم یادم نیست
حالا اینارو بگین آره: معاون کلانتر ، یوگی و دوستان ، مهاجران ، هپلی میکروب با وفا تو محله برو بیا، بازم مدرسه م دیر شد، سالهای دور از خانه، هفت سنگ و وسطی رو که هر روز بازی میکردیم ، وسطی

ولی آی گفتین نسل سوخته ای ول بهتر از این نمیشه اسم رو این نسل گذاشت
بچگی و نوجوونیمون که تو جنگ گذشت، تا اومدیم دست چپ و راستمونو بشناسیم گفتن باید ازدواج کنین{قاط}حالا دختره بالای 30 سال داره میگه هنوز آمادگی ازدواج ندارم:mad::cool: راستی چراغ زنبوریو من یادمه بیشتر میوه فروشها میزاشتن جلو آیینه مغازه شون


اکنون ساعت 09:42 PM برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد.

Powered by vBulletin® Version 3.8.4 Copyright , Jelsoft Enterprices مدیریت توسط کورش نعلینی
استفاده از مطالب پی سی سیتی بدون ذکر منبع هم پیگرد قانونی ندارد!! (این دیگه به انصاف خودتونه !!)
(اگر مطلبی از شما در سایت ما بدون ذکر نامتان استفاده شده مارا خبر کنید تا آنرا اصلاح کنیم)