پی سی سیتی

پی سی سیتی (http://p30city.net/index.php)
-   رمان - دانلود و خواندن (http://p30city.net/forumdisplay.php?f=163)
-   -   دانلود کتاب صوتی سو و شون اثر سیمین دانشور (http://p30city.net/showthread.php?t=29276)

ساقي 10-28-2010 07:20 PM

دانلود کتاب صوتی سو و شون اثر سیمین دانشور
 
کتاب صوتی سو و شون اثر سیمین دانشور




http://p30city.net/gallery/thumb-9364_4CC99963.jpg


راوی: فاطمه بید مشکی
زمان کل: ۱۱ ساعت و ۴۷ دقیقه

Download Server: Mediafire
Format: Mp3
Archive Type: RAR



دانلود بخش اول (حجم: 14MB)
http://www.mediafire.com/?t5ks6rd8l15

دانلود بخش دوم (حجم: 17.5MB)
http://www.mediafire.com/?lwackbt3465#2

دانلود بخش سوم (حجم: 17.4MB)
http://www.mediafire.com/?v71dtqkuj81

دانلود بخش چهارم (حجم: 13.7MB)
http://www.mediafire.com/?e2mgr27zhfb

دانلود بخش پنجم (حجم: 17.1MB)
http://www.mediafire.com/?rm7vy2vmqaj


:53::):53:

ساقي 10-28-2010 07:31 PM

داستان سووشون اثر دکتر سیمین دانشور
 
[size="3"]خلاصه ای داستان سووشون اثر دکتر سیمین دانشور

سووشون



آنروز، روز عقدكنان دختر حاكم بود. حاكم براي دخترش مراسمي گرفته بود كه حد و حساب نداشت و اكثر صنف‌هاي شهر براي اين روز تداركات ديده بودند كه بيشتر آنها زيادي بود. يوسف و زهرا هم در اين مراسم حضور داشتند. يوسف با ديدن اين اوضاع طبق معمول شروع به نق زدن درباره اوضاع شهر مي‌كند و مي‌گويد كه: «مردم اين شهر گرسنگي و بدبختي و نداري مي‌كشند، ولي در يك روز كلي ولخرجي مي‌كنند».زري از يوسف مي خواهد كه باز شروع نكند و خودش را ناراحت نكند.


زري در اين مراسم اول از همه خانم حكيم و «سرجنت زينگر» را ديد. خانم حكيم به سرجنت زينگر توضيح داد كه هر سه بچه زري (خسرو، مينا و مرجان) از دست او مي‌باشد. زري از قبل سرجنت زينگر را مي‌شناخت كه قبلاً مأمور فروش چرخ خياطي سينگر بود كه با نام «مستر زينگر» هفده سال در شيراز زندگي مي‌كرد ولي همين كه جنگ شد مستر زينگر يك شبه لباس افسري پوشيد ویراق و ستاره زده و نشان داد كه هفده سال به دروغ زندگي مي‌كرد. خانم عزت‌الدوله هم در مراسم بود، طبق معمول وقتي حاكمي به شهر مي‌آمد او فوري مشير و مشار خانواده‌اش مي‌شد.
زري كه مراسم را نگاه مي‌كرد يك دفعه گيلان تاج دختر كوچك حاكم آمد و گوشواره‌هاي زري كه يادگار مادرشوهرش بود را امانت خواست كه عروس بيندازد و فردا پس بدهد. زري چون چاره‌اي نداشت با ناراحتي آن‌ها را داد ولي مي‌دانست ديگر نخواهد آنها را ديد.


زري تا آن لحظه متوجه حميدخان نشده بود، خواستگار سابقش بود و ازش خوشش نمي‌آمد و به قول خودش شانس آورد كه يوسف همان وقت از او خواستگاري كرده بود و گرنه برادر و مادرش گول زندگي خوب آنها را مي‌خورند. مراسم كه شروع شد افسران اسكاتلندي و هندي با زنها شروع به رقصیدن كردند در صورتي كه مردهایشان نشسته بودند و نگاه مي‌كردند، تنها كسي كه نرقصيد مك‌ماهون بود كه فقط عكس مي‌گرفت......


...
..
.
[/size]


اکنون ساعت 12:32 PM برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد.

Powered by vBulletin® Version 3.8.4 Copyright , Jelsoft Enterprices مدیریت توسط کورش نعلینی
استفاده از مطالب پی سی سیتی بدون ذکر منبع هم پیگرد قانونی ندارد!! (این دیگه به انصاف خودتونه !!)
(اگر مطلبی از شما در سایت ما بدون ذکر نامتان استفاده شده مارا خبر کنید تا آنرا اصلاح کنیم)