پی سی سیتی

پی سی سیتی (http://p30city.net/index.php)
-   شعر (http://p30city.net/forumdisplay.php?f=55)
-   -   متن ترانه های لحظات دلتنگی ما (http://p30city.net/showthread.php?t=1173)

273 07-31-2010 01:48 PM

دلي دارم که از تنگي درو جز غم نمي‌گنجد
غمي دارم ز دلتنگي که در عالم نمي‌گنجدد
چو گرد آيد جهاني غم به دل گنجد سريست اين
که در جائي به اين تنگي متاع کم نمي‌گنجد
طبيبا چون شکاف سينه پر گشت از خدنگ او
مکش زحمت که در زخمي چنين مرهم نمي‌گنجد
سپرد امشب ز اسرار خود آن شاه پريرويان
به من حرفي که در ظرف بني‌آدم نمي‌گنجد
تو اي غير اين زمان چون در ميان ما و يار ما
به اين نامحرمي گنجي که محرم هم نمي‌گنجد
مکن بر محتشم عرض متاعي جز جمال خود
که در چشم گدايان تو ملک جم نمي‌گنجد

shokofe 08-01-2010 08:18 AM

سلام
به کجا چنین شتابان؟
گَوَن از نسیم پرسید
دل من گرفته زینجا
هوس سفر نداری
ز غبار این بیابان؟
همه آرزویم اما
چه کنم که بسته پایم
به کجا چنین شتابان؟
به هرآن کجا که باشد به جز این سرا سرایم
سفرت به خیر اما تو و دوستی خدا را
چو ازین کویر وحشت به سلامتی گذشتی
به شکوفه ها به باران
برسان سلام ما را




shokofe 08-01-2010 08:22 AM





كوله ‌پشتی‌اش‌ را برداشت‌ و راه‌ افتاد.



رفت‌ كه‌ دنبال‌ خدا بگردد و گفت: تا كوله‌ام‌ از خدا پر نشود برنخواهم‌ گشت.



نهالی‌ رنجور و كوچك‌ كنار راه‌ایستاده‌ بود، مسافر با خنده‌ای‌ رو به‌ درخت‌ گفت: چه‌ تلخ‌ است‌ كنار جاده‌بودن‌ و نرفتن؛



درخت‌ زیرلب‌ گفت: ولی‌ تلخ‌ تر آن‌ است‌ كه‌ بروی‌ وبی‌رهاورد برگردی. كاش‌ می‌دانستی‌ آنچه‌ در جست‌وجوی‌ آنی، همین‌جاست...






مسافر رفت‌ و گفت: یك‌ درخت‌ از راه‌ چه‌ می‌داند، پاهایش‌ در گِل‌ است، او هیچ‌گاه‌ لذت‌ جست‌وجو را نخواهد یافت.



و نشنید كه‌ درخت‌ گفت: اما من‌ جست‌وجو را از خود آغاز كرده‌ام‌ و سفرم‌ را كسی‌ نخواهددید؛ جز آن‌ كه‌ باید.






مسافر رفت‌ و كوله‌اش‌ سنگین‌ بود. هزار سال‌ گذشت، هزار سالِ‌ پر خم‌ و پیچ، هزار سالِ‌ بالا و پست. مسافر بازگشت رنجور و ناامید. خدا را نیافته‌ بود، اما غرورش‌ را گم‌ كرده‌ بود...






به‌ ابتدای‌ جاده‌ رسید. جاده‌ای‌ كه‌ روزی‌ از آن‌ آغاز كرده‌ بود. درختی‌ هزار ساله، بالا بلند و سبز كنار جاده‌ بود.



زیر سایه‌اش‌ نشست‌ تا لختی‌ بیاساید.






مسافر درخت‌ را به‌ یاد نیاورد. اما درخت‌ او را می‌شناخت.






درخت‌ گفت: سلام‌ مسافر، در كوله‌ات‌ چه‌ داری، مرا هم‌ میهمان‌ كن.



مسافر گفت: بالا بلند تنومندم، شرمنده‌ام، كوله‌ام‌ خالی‌ است‌ و هیچ‌ چیز ندارم.






درخت‌ گفت: چه‌ خوب، وقتی‌ هیچ‌ چیز نداری، همه‌ چیز داری.اما آن‌ روز كه‌ می‌رفتی، در كوله‌ات‌ همه‌ چیز داشتی، غرور كمترینش‌ بود، جاده‌ آن‌ را از تو گرفت.



حالا در كوله‌ات‌ جا برای‌ خدا هست و قدری‌ از حقیقت‌ را در كوله‌ مسافر ریخت...






دست‌های‌ مسافر از اشراق‌ پر شد و چشم‌هایش‌ از حیرت‌ درخشید و گفت: هزار سال‌ رفتم‌ وپیدا نكردم‌ و تو نرفته‌ای، این‌ همه‌ یافتی!






درخت‌ گفت: زیرا تو در جاده‌ رفتی‌ و من‌ در خودم ، و پیمودن‌ خود، دشوارتر از پیمودن‌ جاده‌هاست

مهدی 08-01-2010 09:51 AM

؟
 
ی روزاز عشق تو مستم

ی روزاز زندگی خسته

ی روز دستت توی دستم

ی روز بار سفر بسته

عشق عشق عشق

کی قدر تو میدونه

عشق عشق عشق

از دستت دلم خونه

ی روز باتو ی روز تنها

ی روزبیگانه ایم باهم

توی این دنیای وانفسا

آخه دیوانه ایم ما هم

عشق عشق عشق

کی قدر تو میدونه

عشق عشق عشق

از دستت دلم خونه

عزیز دل شکسته ام

خدا داده ما رو به هم

خدایی که وفا داده

پناه هر گرفتاره

خدایی که دلم رو آورد

خدایی که تو رو آورد



مهدی 08-06-2010 08:49 PM

باران - امید
 
گرید به حالم
کوه در و دشت
از این جدایی
می نالد از غم
این دل دمادم
فردا کجایی
سفر بخیر ، سفر بخیر
مسافر من
گریه نکن ، گریه نکن
بخاطر من
باران میبارد امشب
دلم غم دارد امشب
آرام جان خسته
ره میسپارد امشب
در نگاهت مانده چشمم
شاید از فکر سفر برگردی امشب
از تو دارم یادگاری
سردی این بوسه را پیوسته بر لب
قطره قطره اشک چشمم
میچکد با نم نم باران به دامن
بسته ای بار سفر را
با تو ای عاشقترین بد کرده ام من
رنگ چشمت رنگ دریا
سینه من دشت غمها
یادم آید زیر باران
با تو بودم با تو تنها
زیر باران با تو بودم
زیر باران با تو تنها
باران میبارد امشب
دلم غم دارد امشب
آرام جان خسته
ره میسپارد امشب
این کلام آخرینت
برده میل زندگی را از سر من
گفته ای شاید بیایی
از سفر اما نمیشه باور من
رفتنت را کرده باور
التماسم را ببین در این نگاهم
زیر باران گریه کردم
بلکه باران شوید از جانم گناهم
این کلام آخرینت
برده میل زندگی را از سر من
گفته ای شاید بیایی
از سفر اما نمیشه باور من
کی رود از خاطر من
آخرین بوسه شبی در زیر باران
رفتی و کردم صدایت
اما در آغوش شب گشتی تو پنهان

shokofe 08-06-2010 09:21 PM

دلم تو را می خواهد
امشب وهر شب
دلم بی تو نمی سازد
بسان قطره اشکی که خشکیده در قلبم
دلم بی تو نمی ماند
دلم پیوسته تو را می خواند

تو را از عمق دریاها جستجو کردم
تو را از عمق هستی
تو را از وجود او جستجو کردم

تو را آن چنان که هستی می خواهم ومی خوانم
آنی بی تو بودن را نمی خواهم

من امشب تو را ازعمق قلبم فریاد خواهم زد
من امشب باز هم غمگین خواهم شد

من امشب باز در فکرم
در این فکرم
که بی او نخواهم ماند:53:

deltang 08-06-2010 09:22 PM

برای خریدن عشق هرکس هر چه داشت آورد

دیوانه هیچ نداشت و گریست

گمان کردند چون هیچ ندارد می گرید

اما هیچ کس ندانست که قیمت عشق اشک است

مهدی 08-06-2010 09:29 PM

گل گلدون
 
گل گلدون من شکسته در باد
تو بیا تا دلم نکرده فریاد
گل شب بو دیگه شب بو نمی ده
کی گل شب بو رو از شاخه چیده

گوشهء آسمون پر رنگین کمون
من مثل تاریکی
تو مثل مهتاب
اگه باد از سر زلف تو نگذره
من می رم گم می شم تو جنگل خواب

گل گلدون من
ماه ایوون من
از تو تنها شدم چو ماهی از آب
گل هر آرزو
رفته از رنگ و بو
من شدم رودخونه
دلم یه مرداب

آسمون آبی می شه
اما گل خورشید
از شاخه های بید بالا نمی ره
دره مهتابی می شه
اما گل مهتاب
رو برکه های اب دلش می گیره
تو که دست تکون می دی
به ستاره جون می دی
می شکفه گل از گل باد
وقتی چشات هم میان
دو ستاره کم میان
می سوزه شقایق از داغ

گل گلدون من
ماه ایوون من
از تو تنها شدم چو ماهی از آب
گل هر آرزو
رفته از رنگ و بو
من شدم رودخونه
دلم یه مرداب

مهدی 08-06-2010 09:31 PM

يه پنجره با يه قفس ، يه حنجره بي هم نفس
سهم من از بودن تو ، يه خاطرس همين و بس

تو اين مثلث غريب ، ستاره ها رو خط زدم
دارم به آخر مي رسم ، از اونور شب اومدم

يه شب كه مثل مرثيه ، خيمه زده رو باورم
ميخوام تو اين سكوت تلخ ، صداتو از ياد ببرم

بزار كوله بارم روشونه شب بزارم
بايد كه از اينجا برم ، فرصت موندن ندارم

داغ ترانه تو دلم ، شوق رسيدن تو تنم
تو حجم سرد اين قفس ، منتظر پر زدنم

من از تبار غربتم ، از آرزو هاي محال
قصه ما تموم شده ، با يه علامت سوال

بزار كوله بارم روشونه شب بزارم
بايد كه از اينجا برم ، فرصت موندن ندارم

shokofe 08-06-2010 09:34 PM

می روم دور از تو با دنیای خود خلوت کنم
باید آخر من به این بیگانگی عادت کنم
آشنایی کو که جان در راه مهرش افکنم
آتش عشقی چه شد تا من بر ان دامن زنم
شور وحالی دارم امشب
به چه حالی دارم امشب

با همه بیگانه ام جز غصه دمسازی ندارم
میروم
عاقبت بیگانه ای پیدا شود
هم زبون این دل شوریده رسوا شود
شور وحالی دارم امشب
به چه حالی دارم امشب
گرچه
این دل شوریده با مهر ووفایت آشنا بود
گرچه
زندگی بی تو آهنگ پایانی ندارد
میروم
چون عشق من در قلب تو جایی ندارد:53:


اکنون ساعت 05:34 PM برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد.

Powered by vBulletin® Version 3.8.4 Copyright , Jelsoft Enterprices مدیریت توسط کورش نعلینی
استفاده از مطالب پی سی سیتی بدون ذکر منبع هم پیگرد قانونی ندارد!! (این دیگه به انصاف خودتونه !!)
(اگر مطلبی از شما در سایت ما بدون ذکر نامتان استفاده شده مارا خبر کنید تا آنرا اصلاح کنیم)