پی سی سیتی

پی سی سیتی (http://p30city.net/index.php)
-   شعر (http://p30city.net/forumdisplay.php?f=55)
-   -   سید امیر حسین میر حسینی و اشعارش، اشعار سید محمد حسین میر حسینی (http://p30city.net/showthread.php?t=6439)

امیر عباس انصاری 12-05-2008 03:14 AM

سید امیر حسین میر حسینی و اشعارش، اشعار سید محمد حسین میر حسینی
 
http://www.blogfa.com/photo/m/mirhosseini57.jpg

سيد محمد حسين ميرحسيني(امير)
تاريخ تولد20/10/57
متولد:شهر مقدس قم
آثار منتشر شده:مثنوي اشك.خاتون نيلوفري.قبيله عشق.روضه هاي آسماني.مرثيه عشق.زينب امام رضا.ضامن آهو.ناله هاي حيدري. بي بي ( بي حرم).مه جبين 1و2......

سید امیرحسین میرحسینی

خواب دیدم خواب اینکه مرده ام
خواب دیدم خسته و افسرده ام
روی من خروارها از خاک بود
وای قبرم چه وحشتناک بود بود
تا میان گور رفتم دل گرفت
قبر کن سنگ لحد را گل گرفت
ناله می کردم ولیکن بی جواب
تشنه بودم تشنه یک جرعه آب
بالش زیر سرم از سنگ بود
غرق وحشت سوت و کور و تنگ بود
خسته بودم هیچ کس یارم نشد
زان میان یک تن خریدارم نشد
هرکه آمد پیش حرفی راند و رفت
سوره حمدی برایم خواند و رفت
نه شفیقی نه رفیقی نه کسی
ترس بود و وحشت و دلواپسی
آمدند از راه نزدم دو ملک
تیره شد در پیش چشمانم فلک
یک ملک گفتا بگو نام تو چیست
آن یکی فریاد زد رب تو کیست
ای گنهکار سیه دل بسته پر
نام اربابان خود یک یک ببر
در میان عمر خود کن جستجو
کارهای نیک و زشتت را بگو
ما که ماموران حق داوریم
نک تو را سوی جهنم می بریم
دیگر آنجا عذر خواهی دیر بود
دست و پایم بسته در زنجیر بود
نا امید از هر کجا و دلفکار
می کشیدندم به خفت سوی نار
ناگهان الطاف حق آغاز شد
از جنان درهای رحمت باز شد
مردی آمد از تبار آسمان
نور پیشانیش فوق کهکشان
چشمهایش زندگانی می سرود
درد را از قلب آدم می زدود
گیسوانش شط پر جوش و خروش
در رکابش قدسیان حلقه بگوش
صورتش خورشید بود و غرق نور
جام چشمانش پر از شرب طهور
لب که نه سرچشمه آب حیات
بین دستش کائنات و ممکنات
خاک پایش حسرت عرش برین
طره یی از گیسویش حبل المتین
بر سرش دستار سبزی بسته بود
بر دلم مهرش عجب بنشسته بود
در قدوم آن نگار مه جبین
از جلال حضرت عشق آفرین

دو ملک سر را به زیر انداختند
بال خود را فرش راهش ساختند
غرق حیرت داشتند این زمزمه
آمده اینجا حسین فاطمه:41::41::41::41::41::41:
صاحب روز قیامت آمده
گویی بهر شفاعت آمده
سوی من آمد مرا شرمنده کرد
مهربانانه به رویم خنده کرد
گفت آزادش کنید این بنده را
خانه آبادش کنید این بنده را
اینکه اینجا این چنین تنها شده
کام او با تربت من وا شده
مادرش او را به عشقم زاده است
گریه کرده بعد شیرش داده است
بارها بر من محبت کرده است
سینه اش را وقف هیئت کرده است
اینکه می بینید در شور است و شین
ذکر لالائیش بوده یاحسین(ع):41::41::41::41:
دیگران غرق خوشی و هلهله
دیدم او را غرق شور و هروله
با ادب در مجلس ما می نشست
او به عشق من سر خود را خود شکست
سینه چاک آل زهرا بوده است
چای ریز مجلس ما بوده است
خویش را در سوز عشقم آب کرد
عکس من را بر دل خود قاب کرد
اسم من راز و نیازش بوده است
خاک من مهر نمازش بوده است
پرچم من را بدوشش می کشید
پا برهنه در عزایم می دوید
اقتدا به خواهرم زینب نمود
گاه میشد صورتش بهرم کبود
بارها لعن امیه کرده است
خویش را نذز رقیه کرده است
تا که دنیا بوده از من دم زده
او غذای روضه ام را هم زده
اینکه در پیش شما گردیده بد
جسم و جانش بوی روضه می دهد
حرمت من را به دنیا پاس داشت
ارتباطی تنگ با عباس داشت
نذر عباسم به تن کرده کفن
روز تاسوعا شده سقای من
گریه کرده چون برای اکبرم
با خود او را نزد زهرا می برم
هر جه باشد او برایم بنده است
او بسوزد صاحبش شرمنده است:41::53::41::53:
در قیامت عطر و بویش و بویش میدهم
پیش مردم آبرویش میدهم
باز بالاتر بروز سرنوشت
میشود همسایه من در بهشت
آری آری هرکه پا بست من است
نامه ی اعمال او دست من است...

یاحسین

امیر عباس انصاری 12-05-2008 03:16 AM

بيچاره کسي هست که دلدار ندارد
در شهر غريب است و مدد کار ندارد

فرمود به من پير طريقت که عزيزم
ديوانه که با عقل و خرد کار ندارد

هر کس که شده کلب در خانه عباس
اين منسب شاهانه بود عار ندارد

ميگويم و از گفته ي خود ترس ندارم
ميثم که هراسي زسر دار ندارد

گر پا بدهد سجده کنم رو به حريمش
عباس علي کعبه دادار ندارد

امیر عباس انصاری 01-03-2009 08:44 PM

سید امیر حسین میر حسینی و اشعارش، اشعار سید محمد حسین میر حسینی
 
السلام و علیک یا بنت الثارالله
السلام و علیک یا بانو رقیه

چراغان کرده ای ویرانه را ای ماه دلجویم
قدم بگذار برچشمم رهت با اشک می شویم

توانی نیست در پایم که پیش پات بر خیزم
ز بس آزار دیدم ای پدر سست است زانویم

کنون فهمیده ام بابا چرا زهرام میخواندی
نفس چون میکشم خون میچکد از زخم پهلویم

سه ساله نیستم آری زمانه اینچنینم کرد
کمانی قد وگیسویم سپید و ارغوان رویم

فراموشم شده دیگر چگونه راه رفتن را
کمک از عمه میخواهم که گیرد زیر بازویم

چه آمد بر سرم باشد برای فرصتی دیگر
نمیگویم چه شد بابا ولی آنقدر میگویم

میان راه خصمت آنچنان این خسته را می برد
که مشتش بود پر از تارهای خونی مویم

مبر بابا مرا زینجا زحرف خویش بر گشتم
به پیش عمه میمانم که تنها همدم اویم

امیر عباس انصاری 01-03-2009 08:52 PM

سید امیر حسین میر حسینی و اشعارش، اشعار سید محمد حسین میر حسینی
 
آسمان غرق سیاهی شد
تباهی شد کبوترهای شهر عشق چاهی شد
تمام فکرهای خوب مردم سست و واهی شد
تمام شهر بیداد و زهرا غرق فریاد و پیمبر بستر افتاد و
سیه پوشید مقداد و کنار شهر پیغمبر مدینه گرد هم گفتند
باید مرتضی با غم قرین گردد . خانه نشین گردد
نباید بعد پیغمبر امیرالمومنین گردد گریه
آری سوگ خاتم بود . همین کم بود
ظلمت بی نهایت شد
نمودند از خدا دوری . نه ایمانی و نه نوری
و جمعی آمدند بگیرند از علی مرتضی یک بیعت زوری
و حالا حکم اجرا شد . غوغا شد بلوا شد
تمام آسمان غرق تماشا شد گریه
سپاهی عده ای از دور پیدا شد
نمی دانم چرا آتش مهیا شد
صدای یک زن تنها هویدا شد
چه میخواهید از مردم . غرق ماتم و دردم گریه
ز ضعف گریه هر روزو هرشب زردم . مگر من چه بدی کردم ؟
ز کف کف رفته قرارم . خسته ام . زارم چه میخواهید عزادارم
تمام گوشها کر بود . غصه شان تنها نه حیدر بود
یک زن هستی و دخت پیامبر بود .
علی جان !
اقتدارت کو ؟ قرارت کو ؟ لباس رزم و ذوالفقارت کو ؟

و یاس مرتضی نیلوفری شد . بستری شد
زهرا پیشمرگ رهبری شد . حیدری شد
اگر چه عشق جاری بود . اگر چه ناتوان در فکر یاری بود
بمیرم زخم کاری بود گریه
دو چشمش همچنان جیحون
لباسش روز و شب گلگون
همچنان می گفت : پس کی جان از تنم می رود بیرون
وای چه ظهری . ظهر محشر بود . تمام دیده ها تربود . روز آخر زهرای اطهر بود گریه
خبر آمد که زهرا رفت . علی با این خبر آرام تا می شد
نوایش بی صدا می شد . زمین می خورد و پا می شد گریه
آمد شیر خیبر . پهلوان و مرد نام آور
علی تنهاست زهرا جان مرو . ای دخت پیغمبر مرو
زهرا چشم خود باز کرد . صورت مردش تماشا کرد
غوغا کرد وصیت کرد نجوا گفت
علی جان مرد مظلومم . بیا راحت خیالم کن
نوازش زخم بالم کن . اگر بد کرده ام در زندگی آقا حلالم کن گریه گریه گریه
صدای گریه ی حیدر تمام شهر را لرزاند
مرو زهرا مرو زهرا
درون سینه ها ماتم لبالب بود . حسین می سوخت درتب بود
کنار پیکر مادر زینب بود .

و تابوتی که می بردند بر شانه
دل تاریخ صد چاک است هلاک است . کجا زهرای مظلومه بخاک است
نمی دانم نمی دانم . باز بوی یاس می آید
اگر چه رفته مادر صدای خواندن قرآن با احساس می آید
صدای چرخ دستاس می آید
آری مادر درون خانه است . صدای چرخش دستاس می آید ...

امیر عباس انصاری 01-06-2009 02:36 AM

سید امیر حسین میر حسینی و اشعارش، اشعار سید محمد حسین میر حسینی
 
http://mirhosseini57.blogfa.com/Phot...hosseini57.jpg

غرق در افکار بودم بی قرار
از دو چشمم موج می زد انتظار

با خودم گفتم عجب دنیا بد است
هر که اهل عشق باشد مرتد است

چون میسر نیست مارا کام او
تا به کی دل خوش کنم با نام او

با که حرف خویش را نجوا کنم
قبر لیلی را کجا پیدا کنم

کاش از قلبم به قبرش راه داشت
کاش زهرا هم زیارتگاه داشت

زین همه شادی وعشرتها چه سود
کاش قبر مادرم مخفی نبود


ناگهان ازسوی حق آمد پیام
می دهم بر درد هایت التیام

قبر زهرا گر چه از دیده گم است
بارگاه با شکوهش در قم است

ای که گفتی مادرت مظلومه است
حضرت زهرا همان معصومه است


با خودت هر گاه تنها میشوی
خسته ودلتنگ زهرا میشوی

قم برو که خانه ی عشق همه است
صاحب آن خانه بی بی فاطمه است

چون که تو عرض ارادت کرده ای
قبر زهرا را زیارت کرده ای

خاک او مانند خاک علقمه است
هم حسین وهم رضا هم فاطمه است

این مکان موعود هر هم عهدی است
زائر ثابت در اینجا مهدی است


یا حسین:53::53:

امیر عباس انصاری 01-06-2009 02:38 AM

سید امیر حسین میر حسینی و اشعارش، اشعار سید محمد حسین میر حسینی
 
بیچاره کسی هست که دلدار ندارد
در شهر غریب است و مدد کار ندارد

فرمود به من پیر طریقت که عزیزم
دیوانه که با عقل و خرد کار ندارد

هر کس که شده کلب در خانه عباس
این منسب شاهانه بود عار ندارد

می گویم و از گفته ی خود ترس ندارم
میثم که هراسی زسر دار ندارد

گر پا بدهد سجده کنم رو به حریمش
عباس علی کعبه دادار ندارد

امیر عباس انصاری 01-06-2009 02:39 AM

سید امیر حسین میر حسینی و اشعارش، اشعار سید محمد حسین میر حسینی
 
دلم را مست عباس آفریدند
به یمن هست عباس آفریدند
مرا شاعر به عشق شعر گفتن
برای دست عباس آفریدند
:53::53::53::53:

امیر عباس انصاری 01-06-2009 02:41 AM

از دو چشم یاس میخوانم بیا

شعری از احساس میخوانم بیا

نیستم قابل ولی ارباب من

روضه عباس میخوانم بیا

*******************************

چون ببارد ابر دریا میکند

چون بنالد سینه غوغا میکند

درکلاس درس عشق وعاشقی

عشق را عباس معنا میکند

*******************************

تا که پرسیدم ز خالق عشق چیست

در جوابم اینچنین گفت و گریست

لیلی ومجنون فقط افسانه است

عشق بازی کار عباس علیست

امیر عباس انصاری 01-06-2009 02:42 AM

در چه می زنید دری وا نمی شود
من گشته ام نگرد که پیدا نمی شود

دریا دلم چگونه به یک قطره دل دهم
یک قطره آب مانده که دریا نمی شود

لیلا یکی درست بگویم خدا یکی
هر کس به یک کرشمه که لیلا نمی شود

او سیب خواست تو دیگر بگو چرا
آدم که خام خواهش حوا نمی شود

حق با تو بود گر به دلت مهر ما نبود
یوسف که پایبند زلیخا نمی شود

من گشته ام تمام جهان را عزیز من
هر یوسفی که یوسف زهرا نمی شود

امیر عباس انصاری 01-06-2009 02:47 AM

سید امیر حسین میر حسینی و اشعارش، اشعار سید محمد حسین میر حسینی
 
نوشتم نامه ای با آه و زاری
برای مه وشی زیبا نگاری


بنام آنکه مهرت در دلم ریخت
همو که عشق تو با جانم آمیخت


سلام ای دلبرم ای نازنینم
سلام ای تاج سر ای مه جبینم


سلام ای سرو قد ای گلعذارم
خبر خواهی اگر از حال زارم


ملالی نیست جز درد جدایی
کجایی ای گل نازم کجایی؟


نه پنهانی که پیدایت نمایم
نه پیدایی تماشایت کنم


همه سوزم همه سوزم همه سوز
به عشقت ای عزیز عالم افروز


دو چشمم بی رخت نوری ندارد
دل من طاقت دوری ندارد


بیا از دوریت آن روزه دارم
که بر الله اکبر گوش دارم


دلم دکان عشق و احتیاج است
بیا ای مشتری جانم حراج است


تو که هفت آسمان را قبله گاهی
بهایش را بده نیمه نگاهی


غلط گفتم خطا رفتم ببخشا
جسورانه نمودم نامه انشا


تو آن می کن که بر آن میل داری
که در هستی تو صاحب اختیاری


کجا با من نگارا کار داری
تو شاهی از گدایی عار داری


ز دل غم نامه ی خود تا نوشتم
ببستم روی آن خوانا نوشتم


فرستنده:زمین ظلم و باطل
ز شهر آینه از کشور دل


خیابان جنون بازار غربت
کنار سوز نبش دار غربت


پلاک بی کسی از کوچه ی درد
غریب و خسته و تنها و شبگرد


ولی گیرنده:در صحرای غیبت
میان خیمه ی عشق و محبت


رسد نامه به دست شاه و مولا
عزیز فاطمه مهدی زهرا


سحر برد و دلم غرق نوا بود
که آن نامه رسان باد صبا بود


به دستش بوسه دادم گفتمش زار
جواب نامه ام را زود باز آر


:41::41::41::41::53::53::53::53:

امیر عباس انصاری 01-06-2009 02:49 AM

سید امیر حسین میر حسینی و اشعارش، اشعار سید محمد حسین میر حسینی
 
عشق از من و نگاه تو تشکیل میشود
گاهی تمام من به تو تبدیل میشود

ای عابر بزرگ که با گامهای تو
از انتظار پنجره تجلیل میشود

تا کی سکوت وخلوت این کوچه های شهر
بر زخمهای حنجره تحمیل میشود

آیا دوباره مثل همان سالهای پیش
امسال هم بدون تو تحویل میشود

بی شک به پاس ناز غزلهای چشم تو
بازار وزن وقافیه تعطیل میشود

یک سین کم گذاشته ام روی سفره ام
این سفره با سلام تو تکمیل میشود


:53::53::53::53:

امیر عباس انصاری 12-26-2009 01:16 PM

هفت سین اهورایی بهار
عشق از من و نگاه تو تشکیل میشود
گاهی تمام من به تو تبدیل میشود
ای عابر بزرگ که با گامهای تو
از انتظار پنجره تجلیل میشود
تا کی سکوت وخلوت این کوچه های شهر
بر زخمهای حنجره تحمیل میشود
آیا دوباره مثل همان سالهای پیش
امسال هم بدون تو تحویل میشود
بی شک به پاس ناز غزلهای چشم تو
بازار وزن وقافیه تعطیل میشود
یک سین کم گذاشته ام روی سفره ام
این سفره با سلام تو تکمیل میشود

امیر عباس انصاری 12-26-2009 01:16 PM

اي مهربان مرد مدينه شرمسارم
چيزي ي ندارم تا به درگاهت بيارم
مظلوميت را حق به تقديرت سرشته
تاريخ را گشتم نوشته نا نوشته
از لطف باران سخايت خيس خيسم
جرآت بده تا با قلم چيزي نويسم
مي خواهم از چشمت بگويم ياريم ده
از لحظه هاي درد و غم دلداريم ده
من شاعرم اما چرا قدري نفس نيست
صد ها هزاران واژه دارم ليک بس نيست
سردار مظلوم مدينه صبر تا کي؟
سيراب گشته دشمن تو ابر تا کي؟
تا کي دو چشم خسته ات از غم ببارد
باران رحمت دشمنت رحمي ندارد
بايد کدامين چشم را شاهد بيارم
از گفتن ظلمي که شد من شرم دارم
وقتي که طعنه از زبانش گشت جاري
در پيش چشمت نا سزا مي گفت آري
با چشم پر غم سر به ديواري نهادي
بغضت فرو بردي جوابش را ندادي
نه اينکه تو فرزند شير خيبر هستي
نه اينکه از نسل رسول اطهر هستي
هر چه ميان خاطرات خود دويدم
مظلوم تر از تو قسم هرگز نديدم
دورو برت پر بود از ياران نامرد
يک مشت اهل مال دنياخلق بي درد
غم ها درون سينه ي تو جا نمي شد
در خانه ات هم همدمي پيدا نمي شد
از مردم دورو برت طعنه شنفتي
آب دهان انداختن ،چيزي نگفتي
سخت است مولا ماجرايت را شنيدن
خواندم تو را از منبرت پايين کشيدن
قفل دهان خویش را آزاد کردند
با ناسزا پیشت ز حیدر یاد کردند
لعن پدر گفتند و تو خاموش بودي
خون در دلت کردندو تنها گوش بودي
وقتي تورا مشغول سوز و ساز ديدند
سجاده را از زير پاي تو کشيدند
مرد کريم شهر قلبت را شکستند؟
با حيله و نيرنگ دستان تو بستند؟
غصه نخور آقا نگاه آب با توست
مانند بابايت گمانم چاه با توست
ای سفره دار شهر بد کردند با تو
ای در کرامت بحر بد کردند با تو
دستان سبزت را کسي حس کرد،هرگز
اشک تو را مولا کسي حس کرد هرگز
زهر هلاهل بود افطاریت آقا
میداد هر دم غصه دلداریت آقا


(سید امیر حسین میرحسینی)

امیر عباس انصاری 12-26-2009 01:16 PM

حضرت علی اکبر (ع)
آن سراپا هم پیمبر هم امام
آمد از دریای خون سوی خیام
از عطش چون شعله ، پیچ وتاب داشت
شکوه با بابا ز قحط آب داشت
او که می دانست قحط آب بود
اشک هم از تشنگی نایاب بود
آب اگر می خواست از قلب سپاه
بود تا دریا ، بر او ، یک گام راه
این سوال آب معنایش چه بود
اکبر از باب این تمنایش چه بود
آب اینجا یک بهانه بیش نیست
آنکه گردد آگه از این راز کیست
کوثر او در دهان باب بود
آب اگر می خواست عالم آب بود
با گلوی تشنه رو در خیمه برد
از لب عطشان بابا آب خورد
شب فشردش در بغل کای نور عین
ای حسین از آن تو ، تو از حسین
کام عطشان تو را دریا منم
این تو و این اشک دامن دامنم
من تو را تقدیم جانان کرده ام
آنچه جانان خواسته ، آن کرده ام
گر چه چون جان منی در پیکرم
نیست جایی تا نشینی در برم
تیغ ها لحظه شماری می کنند
نیزه داران بیقراری می کنند
دوست دارم تا شوی از تیغ تیز
پیش چشم اشک ریزم ، ریز ریز
بشکنی از سنگ بدر آیینه را
هر چه تیغ آید سپر کن سینه را
دوست خود از تو پذیرایی کند
خواجه ی لولاک سقایی کند
هر چه آید بر سرت در این نبرد
خوش بود دیگر ز میدان بر نکرد
آن خدا آیینه آن احمد جمال
تاخت چون حیدر ، به میدان قتال
هر چه طعم زخم خنجر می کشید
انتظار زخم دیگر می کشید
گفت ما را زخم قاتل مرهم است
هر چه بارد تیغ بر فرقم کم است
نیزه داران سینه ام را بشکنید
سنگ ها ، آیینه ام را بشکنید
عاقبت گردید آن گل نقش خاک
پیش چشم باغبان شد چاک چاک
ریخت خون از برگ برگ لاله اش
کشت بابا را صدای ناله اش
آمد و چون جان در آغوشش گرفت
بوسه از لبهای خاموشش گرفت
ناله زد کای جان رفته از تنم
از فراقت اشک دامن دامنم
ای فدای پاره پاره پیکرت
ای پدر را کشته با زخم سرت
دیده بستی ، یا ز من دل کنده ای
دست و پا زن تا ببینم زنده ای
جان بابا عمه آمد از حرم
زخم فرقت را بپوشان اکبرم
خیز از جا ، آبرویم را بخر
عمه را از بین نامحرم ببر

امیر عباس انصاری 12-26-2009 01:17 PM

حضرت سجاد (ع)
من آن گلم که به خون خفته باغبان من
نه گل نه غنچه مانده به باغ خزان من
مرغ بهشت وحیم و از جور روزگار
ویرانه های شام شده آشیان من
هفتاد داغ دارم و از جور روزگار
هجده سر بریده بود سایه بان من
زنهای شام خنده به ناموس من زدند
این بود احترام من و خاندان من
زنجیرها به زخم تن من گریستند
دشمن نکرد رحم به اشک روان من
شام بلا و تشت طلا و سر حسین
گردیده قاتل پدرم میزبان من

امیر عباس انصاری 12-26-2009 01:17 PM

همه عالم یه طرف حسین زهرا یه طرف
هر چه عشق ِ یه طرف ، عشق به مولا یه طرف
این کیه هر کی صداش می کنه دیوونه می شه
دیگه جایی نمی ره ، گدای این خونه می شه
این کیه که اسمش ُ هر کی تو عالم می بره
همه ی وجودشو ، مصیبت و غم می بره
این کیه ، که عشق اون ، عالم و حیرون می کنه
غم کربلاش دل ِ ، فاطمه رو خون می کنه
اسم اون حسین و ، جوونی ما به فداش
خدا اون روز و بیاره ، که بریم به کربلاش
نمی دونم که چرا ، دلم براش پر می زنه
هر کی تو روضه بیاد ، به سینه و سر می زنه
یکی نیست تو کربلا ، خواهرشو یاری کنه
یکی نیست تو قتلگاه ، برا حسین زاری کنه
نمی دونم که چرا ، قامت خواهرش خمه
هر چی ما گریه کنیم ، برا حسین بازم کمه
دیگه چیزی نمی خوام ، حسین زهرا رو می خوام
گل و بستان نمی خوام ، خیمه مولا رو می خوام

امیر عباس انصاری 12-26-2009 01:17 PM

حضرت علی اصغر (ع)
در کویر غربت آئینه ها
در غروب غرق آه سینه ها
در هجوم تیر بغض صد سپاه
با دلی خون ، بی کس و پشت وپناه
خالی از اسباب رزم لشکری
در لباس ساده ی پیغمبری
خسته و لب تشنه با جوش و خروش
رو به میدان کرد پیر گلفروش
روی دستش غنچه ای بی تاب داشت
از عدویش انتظار آب داشت
غنچه لب بسته اش ، بی رنگ بود
با خزان بی حیا در جنگ بود
غنچه اش رو بر خموشی می گذاشت
تاب این که سر نگهدارد نداشت
رو به روی خیل گلچین ایستاد
دشمنش را اینچنین آواز داد
کربلای من غدیر دیگر است
روی دست من علی اصغر است
آمدم تا اینکه سیرابش کنم
جرعه ای آبش دهم خوابش کنم
کودکم از حال رفته بنگرید
از برایش جرعه ای آب آورید
بس زبان دور دهان گردانده است
خرمن هستی من سوزانده است
از ترک خورده لبش ، خون جاری است
زخم شرم از او به قلبم کاری است
ناگهان در خطبه ی آه ِ امام
در خروش اهل کوفه اهل شام
از کمان حرمله تیری پرید
گوش تا گوش علی اصغر درید
بر سپیدی گلویش تیر زد
وای من انگار با شمشیر زد
تا گلوی نازکش از هم گسیخت
خون او بر صورت خورشید ریخت

امیر عباس انصاری 12-26-2009 01:18 PM

یا رقیه (س)
گر شود امشب صفایی می کنم
واژه هایم را خدایی می کنم
ای قلم در دست من امداد کن
سینه ام تنگ آمده فریاد کن
ای قلم در دست من اعجاز کن
سفره ی درد دلم را باز کن
یاد بوذر فکر سلمانی مکن
گبر شو دیگر مسلمانی مکن
این خوارج مهر ذلت می زنند
با نماز و روزه گولت می زنند
میهمان جهل و ننگت می کنند
با سجود و ذکر رنگت می کنند
این سیه کاران پی بی دردی اند
در پی خونخواری و نامردی اند
اینقدر نا پختگی خامی مکن
فکر رسوایی و بدنامی مکن
اینقدر در سایه ی غفلت مباش
زیر بار منت و ذلت مباش
شعله شو فریاد شو بیداد شو
بال بگشا از قفس آزاد شو
اهل سوز و رنج اهل درد باش
لااقل یک ساعتی را مرد باش
آشکارا شد چو از هم نیک و زشت
بعد از این دیگر قلم خود می نوشت
بارالها خوان خود را باز کن
با عزیزانت مرا دمساز کن
با نگاهت بی ریا و ساده کن
گردنم زنجیر زن قلاده کن
جای خاموشی تو فریادم بده
راه و رسم عشق را یادم بده
ناگهان پروردگار خوب و زشت
روی برگ کاغذین من نوشت
دوست داری مست و مجنونت کنم
تا ابد بر خویش مدیونت کنم
با می یم پر شور و شینت می کنم
مست فرزند حسینت می کنم
با بلا و غم قرینت می کنم
با رقیه هم نشینت می کنم
دختر گیتی سلامت می کنم
شش دنگم را به نامت می کنم
یا رقیه غرق یاست می کنم
ای سه ساله التماست می کنم
هر کجا رفتم جوابم می کنند
یا که با طعنه خرابم می کنند
بیش از این مگذار تنهاتر شوم
در میان خلق رسواتر شوم
چشم مظلومت خرابم کرده است
پای مجروحت کبابم کرده است
سیدم من عمه پیشم رو مگیر
در خیالم دست بر پهلو مگیر
هستیم را من فدایت می کنم
شانه هایم را عصایت می کنم
می شود آیا خدایی ام کنی ؟
یا رقیه کربلایی ام کنی ؟
می روم آنجا ثنایت می کنم
پیش بابا من دعایت می کنم

امیر عباس انصاری 12-26-2009 01:18 PM

امام حسین (ع)
به جنون می کشدم آیه ی روحانی عشق
ای خوشا عشق و غم عشق و پریشانی عشق
پیشه ام چیست کی ام ؟ ، یا ز کجا آمده ام ؟
گوش کن مکتبی ام طفل دبستانی عشق
گر خدا خواست دهد جنت و رضوان گویم
به دو عالم ندهم سر به گریبانی عشق
گر کند یک نظرم حضرت عباس علی
می کنم با نگهم کار سلیمانی عشق
گر چه من خانه بدوشم به جهان ، باکی نیست
نفروشم به خدا بی سرو سامانی عشق
گر چه خوانند مرا عاشق و دیوانه ی او
روز محشر شودم نوبت سلطانی عشق
می زنم تیغ به سر می کُشم آخر خود را
تا بگویند شده کشته و قربانی عشق
امشبی را که در آنیم غنیمت شمریم
بر سر خوان حسینیم و به مهمانی عشق

امیر عباس انصاری 12-26-2009 01:19 PM

یا امام رضا


قد هزار تا آسمون
کبوتراتو دوست دارم
وقتی میام به مشهدت
سوغاتی گندم میارم
وقتی میام به مشهدت
داغ دلم تازه می شه
دلم میره کرب وبلا
غصه بی اندازه می شه
تنگ می شه تا دلم برات
عکس حرم رو می بینم
تو خیالم می یام پیشت
کنار گنبد می شینم
دنیا بدون مشهدت
از خونمون کوچیکتره
وانمی شه دلم آقا
با صد هزار تا پنجره
بسکه به مشهد اومدم
جاده ها باهام رفیق شدند
چرا نمی رسم به تو
ثانیه ها دقیق شدند
دلم برای صحن تو
نگاه بکن پر می زنه
این دفه که من اومدم
نگو که وقت رفتنه
امید دارم که من بیام
دوباره پاکم بکنی
تو صحن اسماعیل طلا
یه گوشه خاکم بکنی
با خاک کفشداری تو
آقا چشامو سو میدم
با گفتن رضا رضا
به خودم آبرو میدم
آخ که چی می شه تو بگی
خونت و جمع کن و بیا
رها بکن زندگی رو
بیا به مشهدالرضا
کاشکی می گفتی خونه ام
یه حجره تو صحن طلاست
داد می زنم آی آدما
صاحب خونه ام امام رضاست

امیر عباس انصاری 12-26-2009 01:20 PM

میلاد با سعادت حضرت معصومه (س) مبارکباد
غرق در افکار بودم بی قرار
از دو چشمم موج می زد انتظار
با خودم گفتم عجب دنیا بد است
هر که اهل عشق باشد مرتد است
چون میسر نیست ما را کام او
تا به کی دل خوش کنم با نام او
با که حرف خویش را نجوا کنم
قبر لیلی را کجا پیدا کنم
کاش از قلبم به قبرش راه داشت
کاش زهرا هم زیارتگاه داشت
زین همه شادی وعشرتها چه سود
کاش قبر مادرم مخفی نبود
ناگهان ازسوی حق آمد پیام
می دهم بر درد هایت التیام
قبر زهرا گر چه از دیده گم است
بارگاه با شکوهش در قم است
ای که گفتی مادرت مظلومه است
حضرت زهرا همان معصومه است
با خودت هر گاه تنها میشوی
خسته ودلتنگ زهرا میشوی
قم برو که خانه ی عشق همه است
صاحب آن خانه بی بی فاطمه است
چون که تو عرض ارادت کرده ای
قبر زهرا را زیارت کرده ای
خاک او مانند خاک علقمه است
هم حسین و هم رضا هم فاطمه است
این مکان موعود هر هم عهدی است
زائر ثابت در اینجامهدی(عج)است

امیر عباس انصاری 12-26-2009 01:20 PM

خدا گم شده است
تازگي شايعه كردند خدا گم شده است
درشب حادثه تسبيح دعا گم شده است
فالگيري كه كف غرقه بخونم را ديد
گفت احساس در آيين شما گم شده است
ابرهامان چه عقيمند وباراني نيست
باد در همهمه ي دود هوا گم شده است
زخم در حنجره بي هلهله فرياد مزن
درخم دره كه پ‍‍‍‍ژواك صدا گم شده است
دوست دارم كه از اين دايره پرواز كنم
كه در اين سختي افكار خدا گم شده است

امیر عباس انصاری 12-26-2009 01:21 PM

قصه ی خرابه
باز باب عشق سویم باز شد
بار دیگر مثنوی آغاز شد
از قلم شد طاقت و صبر و قرار
می نوشتم با قلم بی اختیار
باید امشب هر دومان مجنون شویم
بهر طفلی واله و مفتون شویم
با کلامش جسم و جانم را فسرد
فکر من را سوی یک ویرانه برد
پرده ها از پیش چشمم زد کنار
تا که دیدم ، سخت گشتم دلفکار
یک خرابه بود و یک دنیا محن
عده ای دلخسته چندین طفل و زن
اینطرف یک زن نشسته در نماز
آنطرف تر کودکی غرق نیاز
چند طفلی بی قرار و بی شکیب
گوشه ای یک مرد تنها و غریب
مادری در فکر یک گهواره بود
آن یکی در فکر مشک پاره بود
دختری با سوز شب در جنگ بود
جای بالش زیر سرها سنگ بود
کودکان دلخسته در سوز و نوا
گریه می کردند اما بی صدا
باغی از گلها ولی بی باغبان
نسترن زخمی اقاقی ناتوان
چهره ی گلها یکایک سوخته
از غم و رنج و تعب افروخته
در میان خیل زنها کودکان
بود طفلی خردسال و قد کمان
لعل او خشکیده بود از قحط آب
دستهایش زخمی از ردّ طناب
موقع برخواستن آن بی نوا
با اشاره عمه را می زد صدا
گونه اش زخمی و پا پر آبله
روی جسمش بود جای سلسله
گاه با یک دست در حال قنوت
گاه در گریه زمانی در سکوت
در دل ویرانه طفل سینه چاک
با سرانگشت خود بر روی خاک
نقش می زد صورت زیبای یار
عکس یک بابا به دستش گوشوار
زینهمه رنج و محن از تاب رفت
بر روی خاک خرابه خواب رفت
ناگهان از خواب خوش بیدار شد
از غم هجر پدر بیمار شد
گفت ای عمه بگو بابا کجاست
همدم این دختر تنها کجاست
خواب دیدم سر به این ویرانه زد
با محبت موی من را شانه زد
تاب مهجوری ندارم عمه جان
طاقت دوری ندارم عمه جان
تا بیاید از سفر باب غریب
زیر لب نجوا کنم امن یجیب
در همین اثنا پدر از ره رسید
با سر آمد ناز دختر را خرید
دختر مجروح چشمش باز کرد
شکوه از جور فلک آغاز کرد
گفت بابا کی بریده حنجرت
کاشکی می مرد اینجا دخترت
کی شکسته ابروی زیبای تو
کی زده با چوب بر لبهای تو
گوئیا در راه هتاکی شده
از چه رو مویت پدر خاکی شد
این جراحتها ز سنگ کین کیست
آنقدر زخمی است جا ی شانه نیست
ردهّ نیزه بر گلویت مانده است
خاک و خون چشم تو را پوشانده است
دست هایت کو پدر نازم کند
با خوشی و عشق دمسازم کند
زد به خود آن قدر تا مجروح شد
رفت از جسمش توان بی روح شد
طاقت از کف داد بی حرکت نشست
ناله ای زد چشم خود آرام بست
دخترک خیری از این دنیا ندید
گوشه ویرانه در خاک آرمید

امیر عباس انصاری 12-26-2009 01:21 PM

می آید بزرگ آفرینش
باور کن این شهر جای زندگی نیست
تا ناخدایانند جای بندگی نیست
این تیره دلها از شقایق سربریدند
اینها برای آخرت ذلت خریدند
دیندارهای شهرمان در خواب رفتند
اهل نماز و عشقبازی آب رفتند
دیگر کسی اهل دعا اهل صفا نیست
دیگر کسی دنبال مردان خدا نیست
چشم کسی از ترس داور غرق نم نیست
بی دین و دنیا پیشگان در شهر کم نیست
هر اهل دل در شهر ما خانه نشین است
هر رادمردی با غم و غصه قرین است
دیوارهای شهرمان را غم گرفته
سجاده ها درخانه هامان نم گرفته
دیگر کسی دلتنگ عصر جمعه ها نیست
دیگر کسی در فکر و یاد جبهه ها نیست
قران شده بازیچه ی یک مشت نامرد
اسباب دکان ریای خلق بی درد
پیرغریب شهر از ما خسته گشته
از نامرادیها دو بالش بسته گشته
یک روز اینجا عرصه ی حکم و قصاص است
دنیا پر از شمر و یزید و عمر عاص است
باید بیاید آنکه مرد آسمانهاست
باید بیاید آنکه فوق کهکشانهاست
باید بیاید عدل را برپا نماید
میزان حق را با خودش معنا نماید
وقتی بیاید شهر پر جوش و خروش است
صوت کلامش گوییا بانگ سروش است
من منتظر تا فصل هم عهدی بیاید
با ذوالفقار حیدری مهدی بیاید

امیر عباس انصاری 12-26-2009 01:21 PM

تقدیم به امیرالمومنین
روز محشر وقت پرسیدن زمن رب جلی
گفت تو غرق گناهی ؟ گفتمش یا رب بلی
گفت پس آتش نمی گیرد چرا جسم و تنت ؟
گفتمش چون حک نمودم روی قلبم یا علی
***************
عشق علی از سینه ی من کم شدنی نیست
مهرش به زر و مال فراهم شدنی نیست
خود را بکشی در ره اثبات ولایت
خصم علی و فاطمه آدم شدنی نیست
***************
نام علی مرتضی ذکر مدام ماست
لعن سه خصم فاطمه در مرام ماست
ما را محبت علی و آل او بس است
دشمن برو بمیر که حیدر امام ماست

امیر عباس انصاری 12-26-2009 01:21 PM

حضرت فاطمه (س)
شور تب در پیکرم افتاده است
شور مستی در سرم افتاده است
حرف قلبم را هویدا می کنم
با خدای خویش نجوا می کنم
بارالها خسته ام از زندگی
معصیت هایم شده شرمندگی
خوب می دانم که من بد کرده ام
راه خوشبختیِ خود سد کرده ام
من ذلیلم بیش از این خوارم مکن
دوره گرد کوچه بازارم مکن
خود نمی دانم کجا رفتم بخواب
از چه بیدارم نکردی آفتاب
توبه کردم توبه کردم باراله
زندگی و عمرِ خود کردم تباه
باب لطفت را به رویم باز کن
با عزیزانت مرا دمساز کن
***
بعد از این نجوا خدای نیک و زشت
روی برگ کاغذین من نوشت
دوست داری مست و مجنونت کنم
تا ابد بر خویش مدیونت کنم
دوست داری همره جانان شوی
با خدای خویش هم پیمان شوی
می دهم با درد هایت خاتمه
آشنایت می کنم با فاطمه
فاطمه کار خدایی می کند
فاطمه مشکل گشایی می کند
هستی عالم بود از هست ِ او
جنتُّ و دوزخ بُود در دست او
ماسوا روزی خورد از خوان او
گردش چرخ است با فرمان او
***
او کلید قفل های بسته است
او امید هر دل بشکسته است
من به عشقش مصطفی را ساختم
گفت او پس مرتضی را ساختم
بهترین غمخوار و یاور دادمش
همسری را همچو حیدر دادمش
من به عشقش ساختم کوه و دمن
من عطا کردم به زهرایم حسن
داده ام او را عزیز عالمین
برترین مخلوق عالم را حسین
فاطمه بر عرض عالم کوکب است
مادر و آموزگار زینب است
علت ایجاد عالم فاطمه است
نقش روی قلب خاتم فاطمه است
فاطمه یعنی سرور اهل بیت
عزت و فخر و غرور اهل بیت
کردگار این جهان زهرایی است
او تمام دلخوشی حیدر است
او شهيد بین دیوار و در است
ای که هستی پر ز عصیان و گناه
هر چه می خواهی تو از زهرا بخواه

امیر عباس انصاری 12-26-2009 01:21 PM

کاش ثانی ذره ای احساس داشت
احترام باغبان و یاس داشت
کاش زهرا پشت در تنها نبود
مادر سادات هم عباس داشت
***
این قدر مزن طعنه بر این احساسم
من پیرو مردانگی عباسم
بیهوده تلاش می کنی ای دشمن
من غیرتیم به مادرم حساسم

امیر عباس انصاری 12-26-2009 01:21 PM

محشر من با امام رضا (ع)
گرم شور و عشق مستی عیش وحال
غوطه ور در عالم فکر و خیال
پرکشیدم از زمین و از زمان
یافتم خود در مکانی لامکان
چشم تا می دید انسان بود و بس
از کسی بالا نمی آمد نفس
آدم و حوا و هر چه زاده اند
گوییا در این زمین استاده اند
هاتفی در گوش من داد این پیام
عمر دنیا گشته است اینک تمام
روز حشر و محشر عظمی بپاست
قاضی این محکمه تنها خداست
یک طرف دوزخ بد و یکسو بهشت
وقت آگاهی ز حکم سرنوشت
هر کسی در دست خود یک نامه داشت
نامه را در پیش حاکم می گذاشت
بعد از آن باری تعالی می نوشت
بنده اش اهل جهنم یا بهشت
گشت و نوبت بر من مسکین رسید
نامه ام را خواند و اعمالم چو دید
با غضب افکند سوی من نگاه
گفت چیزی تو نداری جز گناه
خوب می دانی که اینجا برزخ است
جای تو یک گوشه ای در دوزخ است
در حق رب خودت بد کرده ای
راه خوشبختی خود سد کرده ای
کارخوب و نیک اینجا می خرند
گفت تا من را سوی دوزخ برند
یک نظر تا به جهنم دوختم
از شرار شعله هایش سوختم
ناگهان زیبا رخی از ره رسید
حال زارم چون بدید آهی کشید
تا که آمد دیده ام پر نور شد
یک نگاهم کرد آتش دور شد
من چه گویم از جمال او دریغ
ابروانش چون کمان مژگان چو تیغ
چشمهایش چشمه ی آب حیات
می برد دل از حیات و از ممات
گیسویش مشکین بُد مشک آفرین
سرو قد و مهربان ومه جبین
دست گل بود و بدن گل چهره گل
برده از زیبایی او بهره گل
گوئیا حق هر چه قدرت داشته
پای خلق این صنم بگذاشته
چهره اش پر مهر و چشمش پر عفاف
حوریان گرد رخش غرق طواف
دست بر سینه به پیشش جبرئیل
دور او حلقه زده نوح و خلیل
موسی و عیسی پی اش آیینه دار
حق کند بر شاهکارش افتخار
اوست دریا خلق پیشش چون نم است
هر چه گویم از جلال او کم است
پیش آمد تا مرا افسرده دید
اینچنینم خسته و پژمرده دید
اشک در چشمان پر مهرش شکفت
رو به حق بنمود با دادار گفت
پور موسی با تو صحبت می کند
ضامن آهو شفاعت می کند
خوب می دانی که من دردی کشم
جور این بد کار را من می کشم
گر چه او با نامه ی بد آمده
چند باری را به مشهد آمده
ریزه خوار بزم خوانم بوده است
چند روزی میهمانم بوده است
آمده صد بار برمن رو زده
پیش ایوان طلا زانو زده
گنبد و گلدسته ام را دیده است
کفشداری مرا بوسیده است
گرچه از لطف تو دیگر رانده است
در حریم من زیارت خوانده است
گر چه صد بار آبرویم برده است
آب سقا خانه ام را خورده است
مادرش او را به عشقم زاده است
به کبوترهام دانه داده است
خوب می دانم که خوش کردار نیست
لیک دیدم بهر زهرا می گریست
تا توانست احترامم کرده است
بعد هر مجلس سلامم کرده است
من نمی خواهم که تنهاتر شود
پیش مخلوق تو رسواتر شود
او به عشق من تمام عمر زیست
غافل از حالش شدن انصاف نیست
بار الها ای خدای نیک و زشت
من بدون او نمی خواهم بهشت
لطف کن پروردگار جرم بخش
بنده بد را به اربابش ببخش
پس ندا آمد بهشت از هست ِ توست
بخشش و عفو خطا در دست توست
تو برای من عزیزی دلبری
هان تو صاحب اختیار محشری
هر که را خواهی ببر با خود بهشت
ای تو جنت آفرین زهرا سرشت
گفته بودم از ازل روز نخست
اختیار من رضا در دست توست

امیر عباس انصاری 12-26-2009 01:22 PM

کربلا
میخوام برم که ساکن یه خاک با صفا بشم زندگیمو جمع بکنم مقیم کربلا بشم
حریم عباس و حسین کعبه عشق و امیده
زندگی غیر کربلا دیگه بهم حال نمی ده
آدرس من رو بنویس شهر قشنگ عالمین
نزدیکی شط فرات کنار بین الحرمین
کمی جلوتر که بیای می شه وجودت پرشین
کوچه ماه هاشمی محله ی امام حسین
پلاک عشق و عاشقی درش رو رنگ غم زده ام
برسر درب خونه ام نشونی یک علم زدم
از خونه ی من تا حرم یک دو قدم فاصله نیست
همسایه ام تو کربلا خونه ی عباس علی است
هر وقت می رم توی خونش با مهربونی رام می ده
هر جای خونش که بخوام آقا بهم یه جا می ده
اگه منو خواستی بیای ببینی وقت صبح گاه
نشسته غرق گریه ام یه گوشه ای تو قتلگاه
وقتی که ظهر می شه می رم از سمت بین الحرمین
نماز جماعت می خونم تو حرم ارباب حسین
اینجا حریم خوشگلش پر شور و احساسی ِ
همیشه حال شور دارم حال و هواش عباسی ِ
آره می مونم کربلا تا از گناه پاکم کنند
با صورت کبود شده همین جاها خاکم کنند

امیر عباس انصاری 12-26-2009 01:22 PM

یوسف و زلیخا
بر در چه می زنید دری وا نمی شود
من گشته ام نگرد که پیدا نمی شود
دریا دلم چگونه به یک قطره دل دهم
یک قطره آب مانده که دریا نمی شود
لیلا یکی درست بگویم خدا یکی
هر کس به یک کرشمه که لیلا نمی شود
او سیب خواست تو دیگر بگو چرا
آدم که خام خواهش حوا نمی شود
حق با تو بود گر به دلت مهر ما نبود
یوسف که پایبند زلیخا نمی شود
من گشته ام تمام جهان را عزیز من
هر یوسفی که یوسف زهرا نمی شود

امیر عباس انصاری 12-26-2009 01:22 PM

بانو ام البنین
من خادمه در خانه ی شاه ولایم
جاروکش صحن وسرای مرتضایم
من آمدم اینجا نه از بهر عزیزی
من آمدم در خانه ی حیدر کنیزی
خدمتگذار کودکان مه جبینم
من مادر عباسم و ام البنینم
در چشم خود بحری ز خون و اشک دارم
من خاطری بد از فرات و مشک دارم
غم نیست گر عباس را در خون کشیدند
یا اینکه از تن دستهایش را بریدند
چشمش اگر زخمی است این تاوان عشق است
در جنت فردوس او مهمان عشق است
تنها غمم این است او آبی نیاورد
امید را با رفتنش از خیمه ها برد
تا هست این دنیا و تا من زنده هستم
از مادر اصغر بسی شرمنده هستم

امیر عباس انصاری 12-26-2009 01:22 PM

میلاد با سعادت منجی عالم بشریت اباصالح المهدی (عج ) مبارکباد
چیزی از ما شدن نمی دانید
ظاهرا مثل سنگ میمانید
زندگی تان پر از خرافه شده است
عشق از دستتان کلافه شده است
او که عاشق شدن گناهش بود
مرگ تاوان اشتباهش بود
من به حافظ تفالی زده ام
من به آینده ها پلی زده ام
خواهد آمد کسی که در راه است
طرف صحبتش دل چاه است
به بیابان امید خواهد داد
اقتداری به بید خواهد داد
سر کوچه چراغ خواهد زد
و سری هم به باغ خواهد زد
درصف اقتدا نخواهد ماند
او فرادا نماز خواهد خواند
او که یک شب گریست خواهد رفت
آبرویی که نیست خواهد رفت
ازشما اعتراف خواهد خواست
که بگویید تازیانه کجاست
زود از فرصت استفاده کنید
روی خود نقشه ای پیاده کنید
شاید او از تبار باران شد
شاید از آمدن پشیمان شد

امیر عباس انصاری 12-26-2009 01:22 PM

اللهم عجل لولیک الفرج
چه روزها که یک به یک غروب شد نیامدی
چه بغض ها که در گلو رسوب شد نیامدی
خلیل آتشین سخن تبر بدوش بت شکن
خدای ما دوباره سنگ و چوب شد نیامدی
دوباره جنگ نهروان دوباره مکر کوفیان
چه حیله ها که ساکن قلوب شد نیامدی
برای ما که خسته ایم و دل شکسته ایم نه
ولی برای عده ای چه خوب شد نیامدی
تمام طول هفته را به انتظار جمعه ام
دوباره صبح- ظهر- نه غروب شد نیامدی

امیر عباس انصاری 12-26-2009 01:23 PM

قبیله عشق
من از قبیله عشقم
جنون جنون کار من است
من از دیار حبیبم
حسین حسین یار من است
دروس مدرسه ی من
جنون و احساس است
مدیر مکتب عشقم
جناب عباس است
فضای مدرسه من
گرفته بوی یاس
بروی تخته نوشتم
بنام حضرت عباس
قلم بدست گرفتم
که صاحب فضل است
بروی سینه نوشته ام
خدا ابوالفضل است

امیر عباس انصاری 12-26-2009 01:23 PM

سید امیر حسین میر حسینی و اشعارش، اشعار سید محمد حسین میر حسینی
 
حضرت عباس (ع)

بیچاره کسی هست که دلدار ندارد
در شهر غریب است و مدد کار ندارد

فرمود به من پیر طریقت که عزیزم
دیوانه که با عقل و خرد کار ندارد

هر کس که شده کلب در خانه عباس
این منسب شاهانه بود عار ندارد

میگویم و از گفته ی خود ترس ندارم
میثم که هراسی ز سر دار ندارد

گر پا بدهد سجده کنم رو به حریمش
عباس علی کعبه دادار ندارد

امیر عباس انصاری 12-26-2009 01:23 PM

سید امیر حسین میر حسینی و اشعارش، اشعار سید محمد حسین میر حسینی
 
حضرت عباس (ع)

از دو چشم یاس میخوانم بیا
شعری از احساس میخوانم بیا
نیستم قابل ولی ارباب من
روضه عباس میخوانم بیا
***
چون ببارد ابر دریا میکند
چون بنالد سینه غوغا میکند
درکلاس درس عشق وعاشقی
عشق را عباس معنا میکند
***
تا که پرسیدم ز خالق عشق چیست
در جوابم اینچنین گفت و گریست
لیلی ومجنون فقط افسانه است
عشق بازی کار عباس علیست

امیر عباس انصاری 12-26-2009 01:23 PM

کربلا

اینجا نه دیر و ، نه کلیسا ، نه کنشت است
دارم یقین این خاک رضوان بهشت است
ايوان زرينش نشان بي نشاني است
جولانگه دلخسته های قد كماني است
اينجا پناه و مامن هر بي پناه است
اينجا محل بخشش اهل گناه است
اینجا زیارتخانه ی هر انس وجان است

دارالشفای قلبهای ناتوان است
اين گنبد وگلدسته از آن حبيب است
اين مدفن مولا غريب ابن غريب است
اینجا پراز یاس واقاقی ها و لاله است
اینجا محل گریه ی طفل سه ساله است
آن پرچم گلگون كه بالابي شكيب است
گويد كه صاحب خانه اينجا غريب است
هر گوشه اي از اين حرم احساس دارد
اين خاك در خود حضرت عباس دارد
داني چرا اين خاك جزء بهترين است
همسايه اش نام آور ام البنين است
اين خاك در خود رازهاي بسته دارد
شبهاي جمعه زائري دلخسته دارد

امیر عباس انصاری 12-26-2009 01:24 PM

سید امیرحسین میرحسینی
http://i36.tinypic.com/33lzc3r.jpg
سيد امیر حسين ميرحسيني
آثار منتشر شده:مثنوي اشك.خاتون نيلوفري.قبيله عشق.روضه هاي آسماني.مرثيه عشق.زينب امام رضا.ضامن آهو.ناله هاي حيدري. بي بي ( بي حرم).مه جبين 1و2......
دلم را مستعباس آفریدند
به یمن هست عباس آفریدند
مرا شاعر به عشق شعر گفتن
برای دست عباس آفریدند

تقی جون 05-06-2011 08:35 AM

با سلام
لطفا متن کامل شعر آسمان غرق سیاهی شد را با فایل صوتی زمانی که این شعر در برنامه تلویزیون چند سال قبل پخش شد را به اشتراک بذارید.
با تشکر

امیر عباس انصاری 05-07-2011 02:14 PM

دل نوشته هاي سيد اميرحسين ميرحسيني
ماه آخر آمد اما آخرين ماهم نيامد . . . .مي‌خواستم با "سين" سلام تو سفره‌ام را تكميل كنم اما نيامدي
نيامدي كه ببيني چه سخت مي‌گذرد ، نيامدي كه ببيني براي آمدنت چگونه ضجه مي‌زنم
لباس انتظار را به قامتم نو كرده‌ام ، نيامدي كه ببيني هرچه سبزه آراستم خزان شد
آقاي خوبي‌ها ، آقاي مهرباني‌ها ، آقاي من ، آقاي ما
اي كاش هنگام تحويل سال از زبان تو مي‌شنيدم :
" يا مقلب القلوب و الابصار . . . يا محول الحول و الاحوال . . . "
براي چشمانت غزلي سروده بودم كه در آغازين سال بر سكوي دل بنگارم
اما نه ، عيد نمي‌گيرم چرا كه برادران شيعه‌ي بحريني‌ام عزا دارند



صاحب شيعه بيا غيبت بس است
شيعه در دنيا غريب و بي كس است


مي‌رود دنيا به سوي التهاب
شيعه كشتن گوييا دارد ثواب ( . . . )


سينه‌ها آماج تيغ و تير شد
كي مي‌آيي مهربانم دير شد ( . . . )


زخم‌هاي شيعه گشته بي‌شمار
عاشق تو مي‌رود بالاي دار


دشمنانت دست در دست هم‌اند
وارثان شمر و سعد و ملجم‌اند ( . . . )


مهربان خيمه نشيني تا به كي
در بيابان بي قريني تا به كي


اي كه دستت مي‌رسد كاري بكن
شيعه‌ي مظلوم را ياري بكن


زودتر آقا بيا اميد نيست
كاممان تلخ است ديگر عيد نيست


اکنون ساعت 01:41 AM برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد.

Powered by vBulletin® Version 3.8.4 Copyright , Jelsoft Enterprices مدیریت توسط کورش نعلینی
استفاده از مطالب پی سی سیتی بدون ذکر منبع هم پیگرد قانونی ندارد!! (این دیگه به انصاف خودتونه !!)
(اگر مطلبی از شما در سایت ما بدون ذکر نامتان استفاده شده مارا خبر کنید تا آنرا اصلاح کنیم)