پی سی سیتی

پی سی سیتی (http://p30city.net/index.php)
-   شعر (http://p30city.net/forumdisplay.php?f=55)
-   -   سید امیر حسین میر حسینی و اشعارش، اشعار سید محمد حسین میر حسینی (http://p30city.net/showthread.php?t=6439)

امیر عباس انصاری 01-06-2009 02:49 AM

سید امیر حسین میر حسینی و اشعارش، اشعار سید محمد حسین میر حسینی
 
عشق از من و نگاه تو تشکیل میشود
گاهی تمام من به تو تبدیل میشود

ای عابر بزرگ که با گامهای تو
از انتظار پنجره تجلیل میشود

تا کی سکوت وخلوت این کوچه های شهر
بر زخمهای حنجره تحمیل میشود

آیا دوباره مثل همان سالهای پیش
امسال هم بدون تو تحویل میشود

بی شک به پاس ناز غزلهای چشم تو
بازار وزن وقافیه تعطیل میشود

یک سین کم گذاشته ام روی سفره ام
این سفره با سلام تو تکمیل میشود


:53::53::53::53:

امیر عباس انصاری 12-26-2009 01:16 PM

هفت سین اهورایی بهار
عشق از من و نگاه تو تشکیل میشود
گاهی تمام من به تو تبدیل میشود
ای عابر بزرگ که با گامهای تو
از انتظار پنجره تجلیل میشود
تا کی سکوت وخلوت این کوچه های شهر
بر زخمهای حنجره تحمیل میشود
آیا دوباره مثل همان سالهای پیش
امسال هم بدون تو تحویل میشود
بی شک به پاس ناز غزلهای چشم تو
بازار وزن وقافیه تعطیل میشود
یک سین کم گذاشته ام روی سفره ام
این سفره با سلام تو تکمیل میشود

امیر عباس انصاری 12-26-2009 01:16 PM

اي مهربان مرد مدينه شرمسارم
چيزي ي ندارم تا به درگاهت بيارم
مظلوميت را حق به تقديرت سرشته
تاريخ را گشتم نوشته نا نوشته
از لطف باران سخايت خيس خيسم
جرآت بده تا با قلم چيزي نويسم
مي خواهم از چشمت بگويم ياريم ده
از لحظه هاي درد و غم دلداريم ده
من شاعرم اما چرا قدري نفس نيست
صد ها هزاران واژه دارم ليک بس نيست
سردار مظلوم مدينه صبر تا کي؟
سيراب گشته دشمن تو ابر تا کي؟
تا کي دو چشم خسته ات از غم ببارد
باران رحمت دشمنت رحمي ندارد
بايد کدامين چشم را شاهد بيارم
از گفتن ظلمي که شد من شرم دارم
وقتي که طعنه از زبانش گشت جاري
در پيش چشمت نا سزا مي گفت آري
با چشم پر غم سر به ديواري نهادي
بغضت فرو بردي جوابش را ندادي
نه اينکه تو فرزند شير خيبر هستي
نه اينکه از نسل رسول اطهر هستي
هر چه ميان خاطرات خود دويدم
مظلوم تر از تو قسم هرگز نديدم
دورو برت پر بود از ياران نامرد
يک مشت اهل مال دنياخلق بي درد
غم ها درون سينه ي تو جا نمي شد
در خانه ات هم همدمي پيدا نمي شد
از مردم دورو برت طعنه شنفتي
آب دهان انداختن ،چيزي نگفتي
سخت است مولا ماجرايت را شنيدن
خواندم تو را از منبرت پايين کشيدن
قفل دهان خویش را آزاد کردند
با ناسزا پیشت ز حیدر یاد کردند
لعن پدر گفتند و تو خاموش بودي
خون در دلت کردندو تنها گوش بودي
وقتي تورا مشغول سوز و ساز ديدند
سجاده را از زير پاي تو کشيدند
مرد کريم شهر قلبت را شکستند؟
با حيله و نيرنگ دستان تو بستند؟
غصه نخور آقا نگاه آب با توست
مانند بابايت گمانم چاه با توست
ای سفره دار شهر بد کردند با تو
ای در کرامت بحر بد کردند با تو
دستان سبزت را کسي حس کرد،هرگز
اشک تو را مولا کسي حس کرد هرگز
زهر هلاهل بود افطاریت آقا
میداد هر دم غصه دلداریت آقا


(سید امیر حسین میرحسینی)

امیر عباس انصاری 12-26-2009 01:16 PM

حضرت علی اکبر (ع)
آن سراپا هم پیمبر هم امام
آمد از دریای خون سوی خیام
از عطش چون شعله ، پیچ وتاب داشت
شکوه با بابا ز قحط آب داشت
او که می دانست قحط آب بود
اشک هم از تشنگی نایاب بود
آب اگر می خواست از قلب سپاه
بود تا دریا ، بر او ، یک گام راه
این سوال آب معنایش چه بود
اکبر از باب این تمنایش چه بود
آب اینجا یک بهانه بیش نیست
آنکه گردد آگه از این راز کیست
کوثر او در دهان باب بود
آب اگر می خواست عالم آب بود
با گلوی تشنه رو در خیمه برد
از لب عطشان بابا آب خورد
شب فشردش در بغل کای نور عین
ای حسین از آن تو ، تو از حسین
کام عطشان تو را دریا منم
این تو و این اشک دامن دامنم
من تو را تقدیم جانان کرده ام
آنچه جانان خواسته ، آن کرده ام
گر چه چون جان منی در پیکرم
نیست جایی تا نشینی در برم
تیغ ها لحظه شماری می کنند
نیزه داران بیقراری می کنند
دوست دارم تا شوی از تیغ تیز
پیش چشم اشک ریزم ، ریز ریز
بشکنی از سنگ بدر آیینه را
هر چه تیغ آید سپر کن سینه را
دوست خود از تو پذیرایی کند
خواجه ی لولاک سقایی کند
هر چه آید بر سرت در این نبرد
خوش بود دیگر ز میدان بر نکرد
آن خدا آیینه آن احمد جمال
تاخت چون حیدر ، به میدان قتال
هر چه طعم زخم خنجر می کشید
انتظار زخم دیگر می کشید
گفت ما را زخم قاتل مرهم است
هر چه بارد تیغ بر فرقم کم است
نیزه داران سینه ام را بشکنید
سنگ ها ، آیینه ام را بشکنید
عاقبت گردید آن گل نقش خاک
پیش چشم باغبان شد چاک چاک
ریخت خون از برگ برگ لاله اش
کشت بابا را صدای ناله اش
آمد و چون جان در آغوشش گرفت
بوسه از لبهای خاموشش گرفت
ناله زد کای جان رفته از تنم
از فراقت اشک دامن دامنم
ای فدای پاره پاره پیکرت
ای پدر را کشته با زخم سرت
دیده بستی ، یا ز من دل کنده ای
دست و پا زن تا ببینم زنده ای
جان بابا عمه آمد از حرم
زخم فرقت را بپوشان اکبرم
خیز از جا ، آبرویم را بخر
عمه را از بین نامحرم ببر

امیر عباس انصاری 12-26-2009 01:17 PM

حضرت سجاد (ع)
من آن گلم که به خون خفته باغبان من
نه گل نه غنچه مانده به باغ خزان من
مرغ بهشت وحیم و از جور روزگار
ویرانه های شام شده آشیان من
هفتاد داغ دارم و از جور روزگار
هجده سر بریده بود سایه بان من
زنهای شام خنده به ناموس من زدند
این بود احترام من و خاندان من
زنجیرها به زخم تن من گریستند
دشمن نکرد رحم به اشک روان من
شام بلا و تشت طلا و سر حسین
گردیده قاتل پدرم میزبان من

امیر عباس انصاری 12-26-2009 01:17 PM

همه عالم یه طرف حسین زهرا یه طرف
هر چه عشق ِ یه طرف ، عشق به مولا یه طرف
این کیه هر کی صداش می کنه دیوونه می شه
دیگه جایی نمی ره ، گدای این خونه می شه
این کیه که اسمش ُ هر کی تو عالم می بره
همه ی وجودشو ، مصیبت و غم می بره
این کیه ، که عشق اون ، عالم و حیرون می کنه
غم کربلاش دل ِ ، فاطمه رو خون می کنه
اسم اون حسین و ، جوونی ما به فداش
خدا اون روز و بیاره ، که بریم به کربلاش
نمی دونم که چرا ، دلم براش پر می زنه
هر کی تو روضه بیاد ، به سینه و سر می زنه
یکی نیست تو کربلا ، خواهرشو یاری کنه
یکی نیست تو قتلگاه ، برا حسین زاری کنه
نمی دونم که چرا ، قامت خواهرش خمه
هر چی ما گریه کنیم ، برا حسین بازم کمه
دیگه چیزی نمی خوام ، حسین زهرا رو می خوام
گل و بستان نمی خوام ، خیمه مولا رو می خوام

امیر عباس انصاری 12-26-2009 01:17 PM

حضرت علی اصغر (ع)
در کویر غربت آئینه ها
در غروب غرق آه سینه ها
در هجوم تیر بغض صد سپاه
با دلی خون ، بی کس و پشت وپناه
خالی از اسباب رزم لشکری
در لباس ساده ی پیغمبری
خسته و لب تشنه با جوش و خروش
رو به میدان کرد پیر گلفروش
روی دستش غنچه ای بی تاب داشت
از عدویش انتظار آب داشت
غنچه لب بسته اش ، بی رنگ بود
با خزان بی حیا در جنگ بود
غنچه اش رو بر خموشی می گذاشت
تاب این که سر نگهدارد نداشت
رو به روی خیل گلچین ایستاد
دشمنش را اینچنین آواز داد
کربلای من غدیر دیگر است
روی دست من علی اصغر است
آمدم تا اینکه سیرابش کنم
جرعه ای آبش دهم خوابش کنم
کودکم از حال رفته بنگرید
از برایش جرعه ای آب آورید
بس زبان دور دهان گردانده است
خرمن هستی من سوزانده است
از ترک خورده لبش ، خون جاری است
زخم شرم از او به قلبم کاری است
ناگهان در خطبه ی آه ِ امام
در خروش اهل کوفه اهل شام
از کمان حرمله تیری پرید
گوش تا گوش علی اصغر درید
بر سپیدی گلویش تیر زد
وای من انگار با شمشیر زد
تا گلوی نازکش از هم گسیخت
خون او بر صورت خورشید ریخت

امیر عباس انصاری 12-26-2009 01:18 PM

یا رقیه (س)
گر شود امشب صفایی می کنم
واژه هایم را خدایی می کنم
ای قلم در دست من امداد کن
سینه ام تنگ آمده فریاد کن
ای قلم در دست من اعجاز کن
سفره ی درد دلم را باز کن
یاد بوذر فکر سلمانی مکن
گبر شو دیگر مسلمانی مکن
این خوارج مهر ذلت می زنند
با نماز و روزه گولت می زنند
میهمان جهل و ننگت می کنند
با سجود و ذکر رنگت می کنند
این سیه کاران پی بی دردی اند
در پی خونخواری و نامردی اند
اینقدر نا پختگی خامی مکن
فکر رسوایی و بدنامی مکن
اینقدر در سایه ی غفلت مباش
زیر بار منت و ذلت مباش
شعله شو فریاد شو بیداد شو
بال بگشا از قفس آزاد شو
اهل سوز و رنج اهل درد باش
لااقل یک ساعتی را مرد باش
آشکارا شد چو از هم نیک و زشت
بعد از این دیگر قلم خود می نوشت
بارالها خوان خود را باز کن
با عزیزانت مرا دمساز کن
با نگاهت بی ریا و ساده کن
گردنم زنجیر زن قلاده کن
جای خاموشی تو فریادم بده
راه و رسم عشق را یادم بده
ناگهان پروردگار خوب و زشت
روی برگ کاغذین من نوشت
دوست داری مست و مجنونت کنم
تا ابد بر خویش مدیونت کنم
با می یم پر شور و شینت می کنم
مست فرزند حسینت می کنم
با بلا و غم قرینت می کنم
با رقیه هم نشینت می کنم
دختر گیتی سلامت می کنم
شش دنگم را به نامت می کنم
یا رقیه غرق یاست می کنم
ای سه ساله التماست می کنم
هر کجا رفتم جوابم می کنند
یا که با طعنه خرابم می کنند
بیش از این مگذار تنهاتر شوم
در میان خلق رسواتر شوم
چشم مظلومت خرابم کرده است
پای مجروحت کبابم کرده است
سیدم من عمه پیشم رو مگیر
در خیالم دست بر پهلو مگیر
هستیم را من فدایت می کنم
شانه هایم را عصایت می کنم
می شود آیا خدایی ام کنی ؟
یا رقیه کربلایی ام کنی ؟
می روم آنجا ثنایت می کنم
پیش بابا من دعایت می کنم

امیر عباس انصاری 12-26-2009 01:18 PM

امام حسین (ع)
به جنون می کشدم آیه ی روحانی عشق
ای خوشا عشق و غم عشق و پریشانی عشق
پیشه ام چیست کی ام ؟ ، یا ز کجا آمده ام ؟
گوش کن مکتبی ام طفل دبستانی عشق
گر خدا خواست دهد جنت و رضوان گویم
به دو عالم ندهم سر به گریبانی عشق
گر کند یک نظرم حضرت عباس علی
می کنم با نگهم کار سلیمانی عشق
گر چه من خانه بدوشم به جهان ، باکی نیست
نفروشم به خدا بی سرو سامانی عشق
گر چه خوانند مرا عاشق و دیوانه ی او
روز محشر شودم نوبت سلطانی عشق
می زنم تیغ به سر می کُشم آخر خود را
تا بگویند شده کشته و قربانی عشق
امشبی را که در آنیم غنیمت شمریم
بر سر خوان حسینیم و به مهمانی عشق

امیر عباس انصاری 12-26-2009 01:19 PM

یا امام رضا


قد هزار تا آسمون
کبوتراتو دوست دارم
وقتی میام به مشهدت
سوغاتی گندم میارم
وقتی میام به مشهدت
داغ دلم تازه می شه
دلم میره کرب وبلا
غصه بی اندازه می شه
تنگ می شه تا دلم برات
عکس حرم رو می بینم
تو خیالم می یام پیشت
کنار گنبد می شینم
دنیا بدون مشهدت
از خونمون کوچیکتره
وانمی شه دلم آقا
با صد هزار تا پنجره
بسکه به مشهد اومدم
جاده ها باهام رفیق شدند
چرا نمی رسم به تو
ثانیه ها دقیق شدند
دلم برای صحن تو
نگاه بکن پر می زنه
این دفه که من اومدم
نگو که وقت رفتنه
امید دارم که من بیام
دوباره پاکم بکنی
تو صحن اسماعیل طلا
یه گوشه خاکم بکنی
با خاک کفشداری تو
آقا چشامو سو میدم
با گفتن رضا رضا
به خودم آبرو میدم
آخ که چی می شه تو بگی
خونت و جمع کن و بیا
رها بکن زندگی رو
بیا به مشهدالرضا
کاشکی می گفتی خونه ام
یه حجره تو صحن طلاست
داد می زنم آی آدما
صاحب خونه ام امام رضاست


اکنون ساعت 09:17 PM برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد.

Powered by vBulletin® Version 3.8.4 Copyright , Jelsoft Enterprices مدیریت توسط کورش نعلینی
استفاده از مطالب پی سی سیتی بدون ذکر منبع هم پیگرد قانونی ندارد!! (این دیگه به انصاف خودتونه !!)
(اگر مطلبی از شما در سایت ما بدون ذکر نامتان استفاده شده مارا خبر کنید تا آنرا اصلاح کنیم)