پی سی سیتی

پی سی سیتی (http://p30city.net/index.php)
-   استان کرمانشاه (http://p30city.net/forumdisplay.php?f=162)
-   -   بچه هاي دبستان حسن خطاط (http://p30city.net/showthread.php?t=31840)

li@ 05-04-2013 08:39 AM

شاپور شیت!!!!

معظل پرسه زدن دیوانه ها در سطح شهر قدیمها نمود بیشتری داشت! اغلب روزها میشد دیوانگانی را در سطح شهر دید که برای خودشون آزادانه پرسه میزدن http://blogfa.com/images/smileys/39.gif
و گاهی مزاحم مردم می شدن! البته بیشترشون بی آزار بودن! امروزه هم هست ولی به نظرم کمتر باشه!.....

یکی از اون دیوانگان معروف منطقه ما شاپور شیت بود(شیط=دیوانه) ! اون یکی از این دیوانگان نسبتاْ بی آزار بود ولی گاهی رفتارهای شنیعی رو به تحریک جوانهای کوچه انجام میداد! .....میگفتن یه مادری داره که ازش نگهداری میکنه! گاهی از کوچه ما عبور میکرد با سر تراشیده! و چهرهای خاص خودش! لباسهای خاکی و مندرس ! هر چیزی رو که دم دستش بود و بهش میدادن میخورد! من دلم براش میسوخت http://blogfa.com/images/smileys/02.gif
چهره ی مظلومی داشت! با اون شریط فکر نمیکردم عمری طولانی داشته باشه!..اما چند روز پیش در کمال نا باوری توی خیابون دیدمش که دست مادرش تو دستش بود و انگار داشتن خرید میکردن! http://blogfa.com/images/smileys/07.gif
با اونهمه سن تازه موهاش جو گندمی شده!فکر کنم بالای پنجاه سال سن داشته باشه! آدم توی کار طبیعت حیرون میمونه یکی با اون شرایط سرحال و سالم زندگی میکنه و یکی دیگه در بهترین شرایط یه عمر کوتاه داره! مادرش یه پیرزن گوژ پشت بود! واقعاْ چه زحمتی کشیده پای این شیر پسر! ....

فرید1373 10-04-2013 09:42 PM

من چهارم و پنجم ابتدایی خطاط بودم
یادش بخیر چه دورانی داشتیم
آخر کوچه کتابی بود
مدیرمون آقای ریده معاونمون آقای خامه چی
هرجا هستن سلامت باشن

فرید1373 10-04-2013 09:54 PM

نقل قول:

نوشته اصلی توسط li@ (پست 280565)
خط کشی برای صف کشی!

امروز یاد یه خاطره جالب از اعماق کودکی افتادم
http://blogfa.com/images/smileys/42.gif
....یادش بخیر اونایی که با دبستان حسن خطاط آشنایی دارن میدونن که دبستان از دو ساختمان کاملاْ مجزا تشکیل شده بود یه ساختمان یک طبقه در ضلغ شمالی و یک ساختمان دو طبقه در ظلع جنوبی توالت و ساختمان سرایداری هم به صورت جداگانه وجود داشت! توی اون ایام بین دو ساختمان اصلی رو با فاصله های مساوی خطکشی کرده بودند و بچه ها پشت به ساختمان یک طبقه و رو به ساختمان دوطبقه که توش دفتر مدرسه هم بود می ایستادند و به عبارتی صف می کشیدند یادمه از اونجایی که ساختمان یک طبقه بیشتر کلاس اولی ها و دومی ها رو در خودش جا میداد بچه های کلاس اول از اولین خط نزدیک به اون ساختمان صف میکشیدند و در نهایت کلاس پنجمی ها در نزدیکترین خط به ساختمان دوطبقه صف میکشیدند...وقتی کلاس اولی بودم همیشه باخودم میگفتم ای خدا !http://blogfa.com/images/smileys/28.gif
کی میشه بزرگ بشم و کلاس پنجمی بشم و توی اولین خط نزدیک به ساختمان دو طبقه بایستم!http://blogfa.com/images/smileys/17.gif
خنده داره ولی برام مثل یه آرزو بود! چه آرزوی دست نیافتنی!!!حالا بعد از گذشت دهها سال فکرشو که میکنم باخودم میگم این عمر چه زود میگذره!!!http://blogfa.com/images/smileys/02.gif



آقا منم آرزو به دل موندم کلاسم بیفته تو ساختمون دو طبقه
چهارم بودیم گفتن ساختمون دوطبقه برا کلاس پنجمی هاست،چهارمی هاباید برن ساختمون یه طبقه
یک سال صبر کردیم،شدیم پنجم،دوباره کلاسمون افتاد ساختمون یه طبقه
گفتیم چرا اینجوری باید باشه،گفتن جا نداریم شما باید برین ساختمون یه طبقه
آرزو به دلمون موند کلاس ما واسه یه روز بیفته ساختمون دوطبقه آخرشم نشد

فرید1373 10-04-2013 09:58 PM

یه مشکلی که همیشه این مدرسه داشت این بود که:
دورور مدرسه پر از خونه بود،همیشه وقتی فوتبال بازی میکردیم توپ میوفتاد تو یکی از خونه های همسایه،چه بدبختی ها نمیکشیدیم واسه یه فوتبال تا یکی میرفت توپُ از خونه همسایه بیاره نصفی از وقت کلاس ورزش میرفت.
یاد معلم ورزشمون بخیر آقای کرمی چه انسان نازنینی بود،براش آرزوی سلامتی میکنم


اکنون ساعت 09:57 AM برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد.

Powered by vBulletin® Version 3.8.4 Copyright , Jelsoft Enterprices مدیریت توسط کورش نعلینی
استفاده از مطالب پی سی سیتی بدون ذکر منبع هم پیگرد قانونی ندارد!! (این دیگه به انصاف خودتونه !!)
(اگر مطلبی از شما در سایت ما بدون ذکر نامتان استفاده شده مارا خبر کنید تا آنرا اصلاح کنیم)