پی سی سیتی

پی سی سیتی (http://p30city.net/index.php)
-   شعر (http://p30city.net/forumdisplay.php?f=55)
-   -   چند زلال از مجموعه شعرهای ماندگار ابوالفضل دادا (http://p30city.net/showthread.php?t=25049)

dada6 04-23-2010 03:18 PM

چند زلال از مجموعه شعرهای ماندگار ابوالفضل دادا
 
بنام خدا

به نام خدا
خداوند شاه و گدا
عزيزي كه جان مرا خلق كرد.
توكّل درين ابتدا
بدان مقتدا


بنگر !

بهار را بنگر!
وَ چشم ناز يار را بنگر!
فداي آن لب شيرين پر ز آب عسل
تو گرمي كنار را بنگر!
خمار را بنگر!


محكم برو !

به تو گفتم برو!
تأخير مكن صبحدم برو!
اين شب دوباره جان ِ مرا مي دَرَد وَ تو
خوشدل مباش بر دوسه لب بوسه هاي پر ز غم ، برو!
ديـدم كسي زپشت صـدا ميكند تورا و تو هي پرسه مي زني!
انگار عـاشقي به مـن ، اگـر آماده اي سپرَم بر تو تمام ِ دلم برو!
باري بـرو براي جهاني اميــر باش ! بــرو اي شكستـــه دل
خود را اسير ِ درد مكن پـاي هـزاران عـدم بـــرو!
دريا براي شعله نمي نازد عار كن!
اينبار نجوش هيچدم برو!
برو! محكم برو!



عشق را

عشــق را
مي پرستـم عشق را
قطره اي وحشت نـدارم از بُتان
بر دل ديوانه با يك بوسه بستم عشق را
بـاز آتش مي زنم بـر خويشتن در عالم ديـوانـگي
باز از بند منيّت هاي بي معناي سر در گم گسستم عشق را
عقل مغـرور آسمانم را غبـار آميـز نتوانست كرد
ناگهان تسليم شد چون ديد مستم عشق را
نام عشقم عشق خواهد مانـد
بـاز هستم عشق را
عشــق را



اي واي

چشمت هنوز
مـانـنـد ِ آفتــاب ِ روز
رود ِ عطش روانده به لبهاي آب
اي واي و داد ازين حرارت مابين اين دو سوز
اشكم فغان نمود وَ گشتم كباب
باشدبه داغ ِ جان فروز
عـشقم بـروز



اُف

يك نفر آنجا
داخل پارك پر از ماتم
در كنار شمعداني ها براي خود
نور مي گردد وَ باران محبّت زندگاني را
آُف برين مهري كه من دارم تو داري !
لا به لاي آرزوهايي
اُف برين باور


آه

يـك نفـر آنـجا
زيـر گلهاي اقاقي ها
نوحه مي خواند براي سالگرد خود
عاشقي از خنده هايش بوي شبنم را نمي گيرد
آه- از اين حال تنهائي و بد بختي
درد پشت درد مي رويد
عشق مي ميرد


رجعت وارونه

ای خدای من !
دیدم هر آنچه را که بود
ایـنک بــه شهر زخمهای دلم
بی منّت دکتـری بـکن
و بـر گردانـم


رازت بگو عيان

فرياد ازين زمان
فرياد ازين زمان پر فغان
ديدي كسي درون من آهي كشيد و رفت؟!
غرق است باز كشتي مردم به زيـر موج ناگهـان
بر زير پلك من بنويس : اي غريب! ايست !
اين غم نمي شود دگر نهان
رازت بگو عيان

آخر بگو كه باز
بر دل نيامدست چاره ساز
تنهائي ام مبارك اهل زمين مباد
آخر بگو كه خسته ام از زاهدان پر ز جهل و آز
آيا نمي شود به من از پشت ننگرند؟!
باري بگو به مدّعـي راز
بشكست سرو ناز



فرياد از آتشت

عاشق شدم تو را
آخــر چــرا مــرا اي آشنـا
در اين سراي دلهره باور نمي كني؟!
داني كشيده ام زجـدايي من ِ بي خـواب و خور چه ها ؟!
ديوانه گشته ام ز غم هجر بي حساب
باري نباشد اين چنين روا
غمگين كني مرا
***
بي تو نمي شود
اوقات را دلم بسر كند
يــا در ميــان پنـجه ي آتـش بيــاري ات
چــون اژدهـا تحمّـل سـوزش بــه جــانـفشاني ام دهــد
اي نيزه هاي دور دو چشمت نشان مرا
بي رحمي ات فزون شد از عدد
زخمم برين سند
***
بس بي ثمر شدم
گويا هدف به بد نظر شدم
با اينكه زير پاست زمين با تمامي اش
انـگــار مـن بــه نـاز تـو در حــــاشيـه زيــر و زبـر شـدم
اي ماه من بتاب كه جاني نمانده است
در كوي عشق در به در شدم
پُر دردسر شدم
***
فـريـاد از آتــشت
كُشتي مرا تو داد از آتشت
اي واي ازان اداي پر از عشوه هاي شور
كس را نــديــده ام كــه بـــه يـــادت شــود آزاد از آتــشت
شيرين نگشت بر سر هجران در عالمي
آن تلخي ِفرهاد از آتشت
اي داد از آتـشت


زلال بگو !

زلال بگو!
ازان مي ِ حــلال بگو!
بـگو ز وصـل منوّر بــه زيـر پـرتـو عشق
شبيه چشمه روان شو وَ حرف را در اوج حال بگو!
بگو ز عاشقي از شـور و مهربـاني و گـرمي ، بگو ز خلوت ماه
وَ از قـرابت جــاري وَ حـكمت و ره كمـــال بـگـو!
نه اينكه بركه ي خاموش و بي رمق بشوي!
نه اينكه مثل لال بگو ،
زلال بـگــو!

زلال بخوان!
خوش آبتر در عاطفه مان
برايم حال بده از فنون عشوه گــري
بيا دو بوسه جلوتر وَ چند چشم معطّر چو آب روان
بـخوان بـه وزن زلال و بـزن بـه ريـتم زلال و بـنـوش بــاز مــــرا
كسي نشسته شبيه تو در اريكه ي قلبم بدون زبان
تكان بده دل بشكسته را كمر به كمر
و راز اين حكايت جان
بگير عيان

صداي مرا
بنوش هاي هاي مرا
ببين چقدر به ياد تو زنده تر شده ام
من از تبار جنونم شنو بـه گـوش دو چشمت نـداي مــرا
بيــا كه رقص مـن از دامن ِ نـگاه ِ تـو اينك چــو آب مي ريــزد
نموده اي به خودت پر عجيب اي گل خوشبوي!جاي مرا
و من بجز تو كسي را رها نمي بيـنم
بگيـر دردهاي مـــرا
وَ هاي مرا


تجزيه

در اين زمانه
خدا را ديدن مشكل است
مي خواهم پـري گيـرم از جنس مـاوراء
و خـــودم را جـــدا بـكنــم
از هر بهانـه


نمي داند كسي

فـردا
در اين مكان
به روي پوست من
نـا مسلمان نـويـسنـد
با خون عشقي كه از تو دارم ،
و مـرا به جـاي كفـر
بــه دار كشنـد
نمـي دانـد
كسي


برتاب!

اي عشق!
پر كن تـو مــرا اينك
در اوج تمنّـائـي و شـوري
بنشان به لب چشم عطش بر دوسه بوسه
چـنـــدي مگــــــــر آسايـــم ازيـن غـربت رنــج آور و تــاريـك
اي عشق ! تو اي در همه جـا چشمه ي جاري
در قلّه ي چشمان مثلّث
مافوق پلنگم من
بـر تــاب !





seifi1 09-06-2010 08:31 PM

پایدار و سربلند باد بنیانگذار و پدر شعر زلال ( جناب دادا بیلوردی )

dada6 09-06-2010 08:59 PM


مرا بنوش!


مرا بخوان که داستان شده ام

به سطرهای فکرناب ِ تو روان شده ام


مرا بنوش ، رسیدم ، وَ از چهل ، دو سال هم بگذشت!

ای آنکه با خیال نرم ِ تو جوان شده ام

لبی گشا که بی اَمان شـده ام

***

قیامتم ، سکوت را بشکن

بنام صبر بر دهان ِ عشق قفل مـزن!

بجوش زمزمه هایم بسوی «داد» بال و پربکشنـد

بتاب ! ای جلای گلسِتـان ِ عالم ِ من!

پُرم ز برگ برگهای سخن


زلالی از: دادا بیلوردی

dada6 08-10-2014 09:34 PM

تکیـه بـر هنـر کردن
بهتـراز وقف دل بـــه زر کـردن
دوستان! پای عرصه عین اوج نامردی ست
اسب نـفس بـا ذلیـل تر کردن
رام نفس خـر کردن

dada6 08-10-2014 09:36 PM

شاید که رسی پیش خدا
بـا چنـد خطا شوی تـو از خـدا جـدا
یک نکتـه ی زیــر رو شده بـه هم زنـد عالم را
یک حرف کند تو را به نفس خود گدا
یک جمله به غیر حق فدا

dada6 08-10-2014 09:38 PM

پلّـه پلّـه تـا خـدا
می شوم از خاک نا مردان جدا
پلّه پلّه خـویـش را از تـکّه سنـگی پـُر ز کبـر
می پرانم عاشقانـه دست نـوری مهـربـان و بـا سخــا
من که بخشیدم عطای این زمین را بر لقاش
آه ای آغـاز بـــــر هــر انتـــهـا
همچنان پیشم بیا!
*
آسمان مال من است
مــرزهای عـشق را خــواهم شکست
مـن بـه قـــول عـارفـانی از تـن و پیـکـر جــــدا
در میان بی حجابان خیال انگیـز، خواهم گشت مست
هفت پـرواز ،از جهان هفـت رنـگ پــُـر غبــــار
خویش را بی دردسر خواهم گسست
مرگ بر دنیا پرست

dada6 08-10-2014 09:39 PM

وقتی نگاهم می کنی
آتـش فـرو بـر قعر آهـم میکنی
ایـن دود را اهـل نظرگویـنـد بـر دادا هنـر
غافل ازینکه روسیاهم می کنی
داری تباهم می کنی

dada6 08-10-2014 09:41 PM

سرمستِ توأم یار!
چون تکّه یخی، دستِ توأم یار !
ذوبـم کـن و از آتـشِ خـود بـاز بنـوشـان
من چاکـرِ دربستِ تـوأم یار !
پـابستِ تـوأم یار !
*
تـو فـصلِ بـهاری
خوش منظری و خـوشگلی آری
یک باغ ِ پُـراز بوسِ گل افشان به تو دارم
ای دانــه ی لب هـایت انـاری !
کی حوصله داری ؟!

dada6 08-10-2014 09:43 PM


dada6 08-10-2014 09:44 PM

ای باغبـان!
برخیـز ازخوابِ گران!
آب از گلـوی نهـر می ریـزد بــه چـاه
رحمی بـرای غنچه هــای عـاشـقِ شیـرین زبـان.
اینک تو بیلِ عشق را بـر دست گیر!
بازوی دل کن امتحان
برخیـز! هان!
*
ای نازنین!
بنگربـه طبـعِ آذریـن
وَریـان بـه وَریـان، هـادیِ احساس باش!
آیـا مگـر ازنـسلِ فـردا نیـستـی در ایــن زمیـن!؟
یک نعره ازجامِ «کوراوغلی» نوش کن!
سازت بیاور ازکمین
حق را بچین!

dada6 08-10-2014 09:46 PM

ما حالتِ زردی داریم
انگار نه یاری و نه مَردی داریم
گفتیـم بـه آدمانی از قـلـب ، تـبـسّم بـارنـد
گفتند درین ناحیـه، دردی داریـم
با عشـق نبـردی داریم
*
خشکیم چنین تا هستیم
گفتند که ما ظاهر ِ دریا هستیــم
در عمق نمانـده ایـم تـا ز عـمـق بالا گیـریم
امـروزتر وبدونِ فـردا هستیــم
یاد آورِ سرما هستیم

dada6 08-10-2014 09:48 PM

نام این گِرد،زمین است
کار این دهکده ی خشک همین است!
زود از مـــوجِ غبـــارِ سرِ هر کـــوچــــه نیــــــاشوب!
دشمنِ عشق اگرچـه به کمین است،
دلِ عاشق نه غمین است
*
هست ما را چو امیدی
ترسمان نیست از آنهاکه شنیدی
بعــد از این غائله، آهنــگِ قـــدم های ســرور است
هست در بـاورِ عشّــاق نــویــدی
بهتر از آنچه که دیدی

seifi1 08-10-2014 09:53 PM

علمی اگر داری
یک عمر باید در زمین باری
درهر زمینی نه زمینی که کویری نیست
شایدکه باشد گل به دیواری
چون مردم آزاری

seifi1 08-10-2014 09:55 PM


seifi1 08-10-2014 09:56 PM


seifi1 08-10-2014 09:57 PM


seifi1 08-10-2014 09:58 PM


seifi1 08-10-2014 09:58 PM


seifi1 08-10-2014 09:59 PM


seifi1 08-10-2014 09:59 PM


seifi1 08-10-2014 10:00 PM


seifi1 08-10-2014 10:01 PM


seifi1 03-09-2015 11:46 PM

یکی ...( زلالی پر احساس از پدر شعر زلال )


.
یکی پُر از سخن است
ازآن سخن که شمع انجمن است
در امتـدادِ شب از او کســی نمی پـرسـد
چراکه آسمان، غریبِ من است
بهـار در کفـن است
*
یکی به خاطـر نان
گــذشتــه از فضیـلتِ رمضان
ز صبح تــا دمِ افطار مـی خــورد آتـش
که روزی اش کند حلال به جان
به زیر پُـتکِ زمان
*
یکی نشسته غــریب
و جام قلب را شکستـه غـریب
شبیه خانه بدوشان، اسیرِ بخت شـدَست
دلش ز مردمان گسسته غریب
ز درد خسته غریب
*
یکی خـدای خـود است
به عالمِ مَـنـَـش فدای خود است
ز جمع گشتـه بـه ضربِ تکـبّرش منهـا
و همچنان جفا،جفای خـود است
خطا،خطای خود است
*
یکی به زورِ حسد
گرفته راه نور عشق، چو دَد
به نقدِ جان بخرد بس قلوب تار ، مگـر
دکانِ خود همیـشه باز کند
رسد به داد و ستد
*
یکی به بنز سوار
نمی شناسد آه ، صبح و نهار
لگام نفس خویش را سپرده دست هوس
هزار دوست دارد و صد یار
ز خانـواده کنـار
*
یکی سوارِ خر است
بر آن سوار خویش مفتخر است
محلــّه بــر محلــّه ، سبـزه می فـروشد تـا
رسد به آنکه عـــاشق پدر است
گرسنه پشت در است
*
یکی به عشق سوار
ز جنسِ نـور و از تبارِ بهـار
به روی ویلچری بـه صد هـزار مرد حریف
پُر از شرافت است و عزّ و وقار
امیــدِ باغِ نثـار
*
یکی نشسته خموش
به ناکسان، غـلامِ حلقه بگوش
اگــر ز تن کمرش را (ببخش!) بـاز کنـی
نه قدرتِ دفاع دارد و جوش
گرفته حالتِ موش
*
یکی اسیــر شدَست
به سنِّ بیست و پنج پیر شدَست
شبِ سیاهِ خودش را بـه روز می دوزد
ز نــور آفتـاب سیـــر شدست
ز بس حقیر شدست ...

seifi1 03-09-2015 11:48 PM

زلال برف ( از بهترین اشعار زلال استاد بیلوردی ):
.
.


برف میبارید و من
مات و حیران بر سپیدیِ چمن
می شدم غـرقِ تـماشـای جهـان ِ خـویشتـن
بیگمان پوسیده خواهد گشت تن
روزگاری در کفن
*
برف می بارید و باز
غنچه می نالید از سوز ِ اَیـاز
موی اسپیدِ سرم می داد بوی مرگ را
نصف شب من در تقلّا و نیاز
یاسمن در خواب ناز
*
ناگهان آمد ندا
چونکه دادا زین قفس گردد رها
در بهاران پیکرش مانندِ گل خواهد سرود
این طبیعت را بـه فرمان خدا
سبزتر از هر صدا

seifi1 03-09-2015 11:50 PM

گل گلدان ( زلالی احساسی و شاهکار از بنیانگذار شعر زلال ):
.





ای گل که به گلدانی
وَز جملــه ی گلهـای بهــــارانی
دانم تو هم از غربتِ خود در قفسی نالی
دلتشنــه تـریـن عــاشـقِ بارانــی
در داخلِ زنــدانـی
*
آن ریشه کـه پیچانـدی
وآن تـارِ غمی کــه بر گلو رانـدی
از جملـه نشانـه هـای ازدیـادِ دلتنگـی ست
از فکـرتِ آدمی چـه هـا خواندی
اینگونـه گل افشاندی!؟
*
بــر لــذّتـــم افــزودی
وجدانِ خود از این جهت آسودی
امّـا مـن ِ دنیـا زده ، بیــرونِ تــــو را دیــدم
غـافـل ز درونتـم کــه می بودی
چون کوکب و داوودی
*
گلدانِ تـو تـاریک است
پاهای تو را چه کس بدینسان بست؟!
گلدانِ تــو را بــه تیـشه ی نــور در ایـن وادی
آهستــــه و نـرم بـایـــدی بـشکست
سرزنده تر و سرمست
*
وقتی که بهار آید
با سایـه ی نــورِ سبـز یار آید
در بـستـــرِ آزادیِ گلسِتــانِ احساست
گلواژه ای از عشق به بار آید
دل بـا تو کنار آید

seifi1 03-09-2015 11:52 PM

آفتاب عشق ( زلالی زیبا در مقام پیامبر (ص)):
.


ای که دل، قربانِ چشمانت !
می شوم کی باز من مهمانِ چشمانت ؟!
ای کـه قطـره قطـره اعضایم بــه تــو لبّیـک می گـوینـد!
عــــشق را در عـالم ِ عرفان ِ چشمانت
خواندم از قـرآنِ چشمانت
*
از تو سوره سوره می نوشم
آفتابی را کــه می گــــردد هـم آغـــوشم
از تو آیـه آیـه احساسم بـه سبکِ نــور جــاری هست
بـا حضورت یـا رسول الله(ص) میـجـوشم
تا قیامت مست و مدهوشم
*
آه ، ای در هر زمان جاری!
آه ، ای که دردِ آدم ها به جان داری!
روزگارت ابـر آلـود است و اسرارت سئـوال انـگیــز
در موازاتِ ظهـورِ عـشـق و بیـداری
باز بر عالم، تو سرداری!
*
بـاز بـرعالم تـو ناموسی
باز تو شایسته ای دستِ خدا بوسی
بدنظرهایی کـه می بینی همه از قـومِ شیطانند
بت پـرستانند در دنیـای سالـوسـی.
تو شریفی و تو قدّوسی!
*
یا محمد(ص)! ای کتاب عشق!
کهکشانِ معـنیِ راز ، آفـتـابِ عـشـق!
ای کـه حیـرانند در هر گوشه ی عالـم ، وجودت را !
نورِ روشن هست بر شبها جوابِ عشق
کور، نامحرم به خواب عشق.
*
«اقــرا بسـم ِ ربّكَ...» استـــاد!
حالتــی آمد کـــه از معشوق نـور افتـــاد
سـر بـه بـالا گیـر و اینک شکر ِ درگاهش بجای آور
لحظه ای آرام شو از لـرزش و فـــــریـاد
راست می خوانی ... مبارک باد

seifi1 03-09-2015 11:55 PM

شعر می دانید چیست؟ ( تعریف شعر از بنیانگذار شعر زلال ):
.



شعر می دانید چیست؟
شعر هم نوعی بهارِ زنـدگیست
عالمی از واژه ها در باغِ دل پروردن است.
شعر تقسیمِ سطورِ نثر نیست
باید اندر شعر زیست
*
موسیقی در نظم هست
نظم در آهنگ، شورِ بـزم هست
گاه در یک قافیـه صد معنی و احساس بیـن.
چارچوبِ نظم ها را عظم هست
انسجـام و حــزم هست
*
ای بسا مُنشی که مُرد
ای بسا نثری که مُهرِ « مُرد» خورد
ای بسا کاهــی کــه بـا تبلیـغ، نامِ شعر یافت،
بعدهـا در پنـجــه ی آتـش فـسـرد
سهمی از جنگل نبـرد
*
نی که بی نایی شود
دستِ باد افتاده هر جایی شود
شعر در هر قالبی چه نثر و چه نظم و زلال
باید همچون شهرِ رویایی شود
غـرق زیـبـایـی شود

seifi1 03-09-2015 11:56 PM

مرگ بر بمبِ اتم
مرگ بـر گشته ز راهِ حق گم
مرگ بر هرکه به خونریزیِ انسان تشنهَ ست
مرگ بـر ضدّ ِ خـدا و مـردم
مرگ بر بمبِ اتم
*
گمرهانِ دین انـد
آن کسانی که غـرور آذین اند
ظاهراً دشمنِ خـوفِ بشرنـد امّا خـود
بر دکور، بمبِ اتم می چینند
آری اینها این انـد!
*
قلب ها گشته سیاه
آسمان پـر شده از دوده ی آه
کوچه ی عشق در این عرصه، بسی تاریک است
می روم هـر چــه بـه سوی اَلله
می کشم بـارِ گناه
*
قهر کردست خـدا
تشنـه ی عالمِ مَـردست خـدا
شـرم بـادا بــه حـقوقِ بشـرِ ضدّ ِ بشـر
تا به کی حاملِ دردست خدا؟!
آه، سـردست خدا

seifi1 04-09-2015 06:47 PM


چون عاشق هر کس باشی
ترسم که شبی طعمه ی کرکس باشی
فـرقـی نـکنـد کــــه در میـان ایـن همه خنـده و اشک
از جنـس مـذکّــــــــــر و مـؤنـّث بـاشــی
یـــا بـالــــغ و نـارس باشی



http://axgig.com/images/23557471597231374673.jpg

مـردانـه پـا بـردار
حتّی اگر خواهی روی بر دار
هـر روز انسانیّت خـود را شکـوفــا کــن!
بر نفس خـر، دیوار شو دیوار
جو را نبین خروار


http://axgig.com/images/27567334222250888042.jpg

بـا خدایت جور باش
خـوب حـلاّجی کن و منـصـور بـاش
هـــر کجـا دیــدی کــــه بیـن رنـگهـا بیـگانــه ای
پنبه بر گوشت نما چون کور باش
از سیاست دور باش


http://axgig.com/images/99290590853906657867.jpg

dada6 11-04-2015 11:22 PM

گلدان

***

ای گل که به گلدانی
وَز جملــه ی گلهـای بهــــارانی
دانم تو هم از غربتِ خود در قفسی نالی
دلتشنــه تـریـن عــاشـقِ بارانــی
در داخلِ زنــدانـی
*
آن ریشه کـه پیچانـدی
وآن تـارِ غمی کــه بر گلو رانـدی
از جملـه نشانـه هـای ازدیـادِ دلتنگـی ست
از فکـرتِ آدمی چـه هـا خواندی
اینگونـه گل افشاندی!؟
*
بــر لــذّتـــم افــزودی
وجدانِ خود از این جهت آسودی
امّـا مـن ِ دنیـا زده ، بیــرونِ تــــو را دیــدم
غـافـل ز درونتـم کــه می بودی
چون کوکب و داوودی
*
گلدانِ تـو تـاریک است
پاهای تو را چه کس بدینسان بست؟!
گلدانِ تــو را بــه تیـشه ی نــور در ایـن وادی
آهستــــه و نـرم بـایـــدی بـشکست
سرزنده تر و سرمست
*
وقتی که بهار آید
با سایـه ی نــورِ سبـز یار آید
در بـستـــرِ آزادیِ گلسِتــانِ احساست
گلواژه ای از عشق به بار آید
دل بـا تو کنار آید

*



اکنون ساعت 08:42 PM برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد.

Powered by vBulletin® Version 3.8.4 Copyright , Jelsoft Enterprices مدیریت توسط کورش نعلینی
استفاده از مطالب پی سی سیتی بدون ذکر منبع هم پیگرد قانونی ندارد!! (این دیگه به انصاف خودتونه !!)
(اگر مطلبی از شما در سایت ما بدون ذکر نامتان استفاده شده مارا خبر کنید تا آنرا اصلاح کنیم)