سیزده بدر
سیزده بدر |
جنگل، قانون دارد!
به بهانه ی سیزده به در |
سیزده بدر، روز آشتی با طبیعت
سیزده بدر، روز آشتی با طبیعت |
شناخت ریشه های مراسم «سیزده به در» در ایران و جهان
شناخت ریشه های مراسم «سیزده به در» در ایران و جهان |
روز سیزده نوروز برای هر ایرانی یادآور خاطرات شیرینی است که حتا طعم تلخ "نحسی" های گاه و بیگاه آن هم نمیتواند از این شیرینی کم کند. البته برای عده ای از بچه های بازیگوش، نحسی روز سیزده به شکل مشقهای ننوشته عید ظاهر میشد و گاهی بزرگترها دلشان به رحم می آمد و کمک میکردند تا مشقهای مفصل عید تمام شوند. |
|
|
دروغ سيزده
خوب حتمآ چیز هایی راجع به دروغ سیزده یا همان اول آپریل میدانید. در این روز مردم خیلی از کشور ها به عنوان یک رسم به همدیگر یک دروغ درست و حسابی میگویند که البته شرکت های بزرگ و حتی رسانه ها هم از این موضوع عقب نمانده و یک دروغ جنجالی به مردم میگویند. البته همین دروغ ها خیلی وقت ها باعث ایجاد دردسر هم میشوند مثلآ مردم بعضی از خبر های واقعی و مهم را دروغ میپندارند و این خود مشکلاتی را به بار میآورد. - Gmail Paper: یکی از دروغ های بزرگ شرکت گوگل معرفی سرویس جدیدی به نام Gmail Paper بود ، گوگل به مردم وعده داد که از این به بعد میتوانند ایمیل های خود را روی کاغذ برای فرد مورد نظر ارسال کنند. یعنی شما ایمیل را مینوسید و گوگل آن را چاپ میکند و به آدرس پستی گیرنده میبرد. گوگل حتی وعده داده بود که عکس های ضمیمه شده در ایمیل با کیفیت بالا روی کاغذ های مخصوص چاپ میشوند. و همهی اینها کاملآ مجانی است. ۲- Google TiSP: در جریان یکی از دروغ های بسیار بزرگ ، گوگل اعلام کرد به مردم از طریق شبکهی فاضلاب اینترنت وایرلس رایگان ارائه میکند. به این صورت که متخصصان گوگل شبکهی فاضلاب را با فیبر نوری پوشش میدهند و شما فقط کافی است در سایت ثبت نام کنید تا پکیج مخصوص گوگل به همراه راهنمای نصب برای شما ارسال شود. سپس کابل مخصوص را به Router وایرلس وصل کرده و سر دیگر آن را درون توالت انداخته و سیفون را میکشید. حالا دست هایتان را بشورید و از اینترنت لذت ببرید. فقط تصور کنید روزی را که پارس آنلاین همچین ادعایی بکند - Google PigeonRank: در جریان یکی از شوخی های گوگل صفحهای در سایتش درست کرد مبنی بر تکنولوژی گوگل و اینکه چگونه گوگل با این سرعت بهترین نتایج را نشان میدهد و آنها را به ترتیب مفید بودن لیست میکند. گوگل نوشته بود با کمک کبوتر ها ! به این صورت که وقتی شما یک عبارت را سرچ میکنید ابتدا نتایج با سرعت خیلی بالا برای کبوتر ها به نمایش در میآید و به خاطر حافظهی خوب کبوتر در به خاطر سپردن وضعیت اجسام او کوچک ترین تغییر در سایت را میبیند و به دستگاه مربوط یک بار نوک میزند و به این ترتیب سایت های زنده و فعال به خوبی مشخص میشوند. هر یک نوک کبوتر را یک Pigeon Rank میگویند و سایت هایی که رنک بیشتری داشته باشند در صدر نتایج جستجو قرار میگیرند. گوگل در ساختن صفحه های دروغین چنان مهارت و جدیتی به خرج میدهد که جای شکی برای کسی باقی نمیماند ، مثلآ در صفحهی Pigeon Rank نوشته عدهای سعی میکنند با گذاشتن عکس غذای کبوتر و… نوک های بیشتری کسب کنند که البته این راهشان عملی نیست! شاید الان به نظر شما خیلی احمقانه به نظر برسد ولی وقتی برای اولین بار این خبر را در صفحات گوگل به صورت خیلی جدی ببینید احتمالآ شما هم باور میکنید. حتی بعضی از وبلاگ نویس های بزرگ نیز بلافاصله خبر را منتشر کردند ، آنها هم باور کرده بودند. البته در نظر داشته باشید که فضای چند گیگابایتی جیمیل آن هم زمانی که بیشترین فضا ها ۵ تا ۶ مگابایت بود هم در روز اول آپریل معرفی شد و خیلی ها اول فکر کردند این فقط یک شوخی است. گوگل از این ترفند استفاده کرد که این خبر به عنوان شوخی گوگل توسط مردم پخش شود و سپس اعلام کند که او عین حقیقت را گفته است که نتیجه همین سرویس پرطرفداری شد که الان میبینید. پس اگر امسال هم چیز عجیبی از گوگل شنیدید زود قضاوت نکنید. ۴- کوییدیچ درفضا: در اول آپریل سال ۲۰۰۷ ناسا در قسمت تصویر روزانهاش اعلام کرد اولین مسابقهی کوییدیچ در فضا برگزار شده و آمریکا نیز روسیه را شکست داده و گوی طلایی را زودتر بدست آورده. کوییدیچ یک بازی تخیلی است و اولین بار توسط J.K Rowling در کتاب های هری پاتر معرفی شد. ۵- کشف آب در مریخ: ناسا در اول آپریل سال ۲۰۰۲ اعلام کرد منابعی از آب را روی مریخ (Mars) کشف کرده. تصویر این خبر فقط یک لیوان آب بود که روی دو تا شکلات مارس گذاشته شده بود. (Water On Mars) ۶- گجت های فوقالعاده پیشرفته: سایت ....گجت های فوق العاده پیشرفتهای مثل دوست دختر روبات و Memory Stick مخصوص مغز را معرفی کرد که جنجال بزرگی به راه انداخت. سایت .... هم هر سال گجت های دروغین زیادی معرفی میکند که لیست آنها را میتوانید در اینجا ببینید ۷- کاهش جاذبهی زمین: در سال ۱۹۷۶یکی از منجمان به نام Patrick Moore به مخاطبان رادیو اعلام کرد دقیقآ راس ساعت ۹:۴۸ اول آپریل به خاطر یک پدیدهی نجومی جاذبهی زمین کم میشود و مردم میتوانند با پریدن در همین لحظه حس معلق بودن در هوا را تجربه کنند. خیلی از کسانی که این حرف را باور کرده بودند و پریده بودند به BBC زنگ زدند و گفتند که موفق شدهاند. این حس فقط به آنها تلقین شده بود. - رنگی شدن تلویزیون: در سال ۱۹۶۲ در سوئد فقط یک کانال تلویزیونی وجود داشت و همهی تلویزیون ها هم سیاه سفید بودند ، در همین حین یکی از مهندسین شبکهی تلویزیونی به استودیو پخش خبر آمد و به مردم اطلاع داد به لطف فناوری جدید همهی مردم میتوانند با کشیدن یک لایه نایلونی بر روی شیشهی تلویزیون های خود تصاویر را رنگی دریافت کنند اما نهایتآ آنها مجبور شدند ۸ سال برای گرفتن تصاویر رنگی صبر کنند ۹- درخت ماکارونی: در سال ۱۹۵۷ شبکهی BBC اعلام کرد کشاورزان سوییسی توانستهاند درخت ماکارونی بکارند و از آن ماکارونی برداشت میکنند. حتی تصاویرساختگی کوتاهی هم پخش شد که باعث شد خیلی از مردم باور کنند. BBC بعدآ اعلام کرد افراد زیادی تماس گرفتند و در مورد نحوهی کاشتن ماکارونی از ما سوال کردند. - ساعت Big Ben دیجیتال میشود: در سال ۱۹۸۰ BBC اعلام کرد ساعت Big Ben که یکی از بناهای تاریخی انگلیس به شمار میرود قرار است دیجیتال شود. BBC بلافاصله با تماس های زیادی مواجه شد که اکثرآ خواستار لغو این طرح بودند. |
همه چیز درباره سیزده بدر
سیزده بدر، یکی از رسوم رایج ایرانی است که قدمتی بسیار دارد. این سنت با فراگیری خود در کل پیکره اجتماعی ایران یک اسطوره معنایی در سطح وسیع اجتماعی به وجود آورده است. اما چرا سیزده را نحس می دانیم؟ |
فلسفه سیزده بدر چیست؟
در اين روز كه پايان دوره نوروزي تلقي مي شود، مردم در دشت و بيابان و در فضاي سبز بهاري گرد مي آيند و به شادي مي پردازند. در اين روز پاياني نيز چون روزهاي ديگر عيد، خوراكي ويژه همچون آش رشته و ديگر خوراك هاي سبزي دار مي پزند. گندم هايي را كه براي سفره هفت سين رويانيدهاند با خود به صحرا مي برند و با انداختن آن در جوي و رود و بيرون از خانه نحسي سيزده را كه يا به آن معتقدند و يا بنا به رسم كهن، آن را خوش يمن تلقي نمي كنند از خود و خانواده دور مي سازند.
رسوم جشن سيزده بدر بسياري از مردم به نحسي عدد سيزده نه تنها اعتقادي ندارند بلكه در اساس تأثير عددي خاص را در سرنوشت خود مؤثر نميدانند اما اين باور كه در قديم عدد سيزده را خوش يمن تلقي نمي كردهاند شايد به اين دليل باشد كه در طالع نماي نجومي، قدما معتقد بودند كه آسمان دوازده برج دارد و هر تولدي كه صورت مي گيرد داراي ستارهاي در يكي از دوازده برج است و بنا براين اينكه كدام ستاره در كدام برج قرار گرفته، طالع و خوي فرد متولد شده شكل مي گيرد و خارج از دوازده برج كه عدد سيزده است ،نابجا و نحس به شمار مي آمده است. در هر حال اكنون ديگر نحسي عدد سيزده مورد پذيرش همگان قرار ندارد و بيشتر جنبه خرافي دارد. گروهي از مردم معتقدند كه براي دوركردن نحسي اين روز بايد از خانه خارج شوند و سيزده بدر كنند تا نحسي روز در طبيعت به در شود. در اين روز سبزهها سبز شده را كه چند روز اول سال نو مهمان سفره هفت سين بوده به آب روان ميسپارند. خوراكي هاي باقيمانده نوروز، به مصرف ميرسد، بساط بازيهاي دستهجمعي پهن است. روز سيزدهم، كمتر كسي در منزل ميماند. در ساعت اول روز خيابانها شلوغ و پررفت و آمد است. پاركها مناظر طبيعي اطراف شهر پذيراي ميليونها زن و مردم و جوان و پير و كودك است. خانوادهها با صفا و صميميت در كنار هم مينشينند و گل ميگويند و گل ميشنوند. مردمي كه در طول سال در هياهوي شهر پي نام و نان هستند و با هم روابطي سرد و خشك دارند در اين روز تغييري در رفتارشان روي ميدهد همه مهربان و شادمان هستند. گويي بهترين روز سال همين روز است. هرچند گروهي آن را نحس ميشمارند اما در اين روز همه چيز و همه كس رنگ شادي دارد. سيزدهبدر نحس است يا مبارك؟ گروهي چنين بيان ميدارند كه روز سيزده هرماه در جدول سي روز ايران باستان به فرشته تير يا تيشتر كه ستاره باران است،مربوط است و بسيار روز خجسته و مباركي است. در اعتقادات مردم ايران باستان روز سيزده بدربه هيچ وجه نحس نبوده است. در جدول مربوط به سعد و نحس روزها نيز روز سيزدهم مبارك آمده است. مردم ايران باستان در مورد اين روز معتقد بودند كه جمشيد شاه (بنيانگذار نوروز) روز سيزده نوروز را در صحراي سبز و خرم، خيمه و خرگاه برپا ميكرد و بار عام ميداد. چندين سال متوالي اين كار را انجام داد كه در نتيجه اين مراسم در ايران زمين به صورت سنت و مراسم درآمد. در تحليلي ديگر اينطور بيان ميگردد كه ايرانيان پس از دوازده روز جشنگرفتن و شاديكردن كه به ياد دوازده ماه از سال است، روز سيزدهم نوروز را كه فرخنده است به باغ و صحرا ميرفتند و شادي ميكردند و در حقيقت بدين ترتيب رسميبودن دوره نوروز را به پايان ميرسانيدند. در تحليل ديگري چنين بيان ميگردد كه اعتقاد به عمر ۱۲هزار ساله جهان نزد زرتشتيان، تحت تأثير نجوم بينالنهرين است كه معتقد بودند هريك از دوازده اختر كه خود به يكي از برج هاي دوازدهگانه حاكم است، هزار سال به جهان حكومت خواهد كرد. بدين روي عمر جهان دوازده هزار سال است و در پايان دوازده هزار سال، آسمان و زمين درهم خواهد شد. بنا براين اصل اعتقاد به دوازده هزار سال و دوازده ماه سال تأثير معتقدات بابلي است. پس از دوازده هزار سال، آشفتگي آغازين باز ميگردد پس جشنهاي دوازده روز در فروردين آغازسال با سال دوازه ماهه و دوره دوازده هزار ساله عمر جهان مربوط است. انسان آنچه را در اين دوازده روز پيش ميآمد، سرنوشت سال خود ميانگاشت. از پيش از نوروز انواع دانهها را ميكاشتند و هر دانه اي كه در طي اين دوازده روزه بهتر و بيشتر رشد ميكرد آن دانه را براي كاشت آن سال بهكار ميبردند و گمان داشتند اگر روزهاي نوروزي به اندوه بگذرد همه سال به اندوه خواهد گذشت. درادامه آمده است: ۱۲روز فروردين نماد همه سال بود و چون پس از ۱۲هزار سال عمر ، آشفتگي نخستين باري ديگر باز ميگشت پس در پايان دوازده روز نيز يك روز نشان آشفتگي نهايي و پايان سال را بر خود داشت. علف يا سبزه گره زدن يكي از كارهاي روز سيزدهبدر، علف گرهزدن است.درمورد سابقه اين رسم ميگويند كه مربوط به فرزندان كيومرث يعني اولين زوج يا اولين پدر و مادر (مشيه و مشيانه)است. زرتشتيان معتقدند چون اين دو با هم ازدواج كردند، دو شاخه «مورد» را گره زدند و پايه ازدواج خود را بنا نهادند و از آن زمان به بعد اين رسم معمول گرديد. |
پستها و تاپیکهای تکراری با موضوع "سیزده بدر" با هم ترکیب شدند
دوستان و عزیزان لطفا قبل از تاسیس تاپیک و پست تازه حتما از باکس سرچ گوگل در زیر فروم استفاده کنید تا بار فعالیت مدیریت مدیران محترم و ناظرین رو کم کنید سپاس تیم مدیریتی فروم |
سیزده بدر
عيد نوروز و تعطيلات سال نو بيشباهت به خيار نيست! هم سبز است و هم بسته به اينكه چطوري آن را در دست بگيري اين سرش يا آن سرش تلخ است. بعضي مثل حقوقبگيرها آن را از سر تلخش شروع ميكنند و هر قدر هم از چاشني مواجب و پاداش شب عيد به آن ميزنند باز هم تا چند روز بعد از سال نو زهرآبهاش با هر ماچ و بوسهاي به طرف مقابل منتقل ميشود. برعكس براي بچه مدرسهايها شيريني گازهاي اول بهقدري زياد و دلچسب است كه اصلاً يادشان ميرود كه اين خيار سيزده ـ چهارده متري... ببخشيد سيزده ـ چهارده روزه هرقدر دراز و طولاني باشد بالاخره روزي به آخر ميرسد و تكاليف تلنبار شده شيريني جولان چند هفتهاي را از دل و دماغشان بيرون خواهد آورد.
قديمترها فكر ميكردم بعد از دوران مدرسه خيار نوروزي من با يك اصلاح ژنتيكي اساسي از هر دو سر شيرينتر از عسل خواهد شد اما زهي خيال باطل! بعد از گرفتن دو تا ليسانس و يك دكترا شيريني آن بيشتر كه نشد هيچ، بلكه مثل پرتقالهاي سرمازده شب عيد رگ تلخياش از اين سر تا آن سرش كشيده شد و علتي هم جز تعارفات نوروزي نداشت: محال بود كه در كنار اين تعارفات طرف آرزو نكند كه سال آينده به منزل خودم بيايد و يا از خدا نخواهد كه سال آينده با همسرم به بازديدشان بروم. هر قدر هم كه به روز سيزده نزديك ميشديم شدت اين آرزوها بالاتر ميرفت و حداقل ده ـ پانزده بار در روز اين جمله را با گوشهايم تحويل ميگرفتم: سال دگر، خانه شوهر... آن هم چي؟!... بچه به بغل! فكر نميكنم لازم به گفتن باشد براي دختري كه پايش لغزيده و با احتساب تخفيفات ويژه هي... بفهمي، نفهمي چند سالي است كه به آن طرف مرز سي سالگي قدم گذاشته شنيدن اين حرفها از زبان همكلاسيها و دوستان قديمي كه حالا هركدامشان دو تا بچه قد و نيمقد دارند، فقط كمي از زهر هلاهل تلختر است.براي همين از يكي ـ دو سال پيش به اين طرف كمتر حوصله عيد ديدني را داشتم و هر بار به بهانهاي از دست مهماني و مهمانها در ميرفتم. يك بار آنفلوآنزاي مرغي مرا نجات ميداد، زماني از كرامت تب در رختخواب ميافتادم و گاهي حساسيت نسيم بهاري نميگذاشت كه از خانه بيرون بروم.اما به قول معروف اين تو بميري از آن تو بميريها نبود. از سه ساعت قايم شدن در اتاق حسابي كلافه شده بودم و «عمه خورشيد» كه تازه چانهاش گرم شده بود به هيچوجه خيال رفتن نداشت.وقتي صداي او را شنيدم كه به مادرم ميگفت: زنداداش! مبادا خودت را براي شام به زحمت بيندازي... فهميدم كه چارهاي جز تسليم نيست. يك كتاب زير بغل زدم و يك دل به دريا و از اتاق بيرون آمدم تا طبق سنت سنواتي نيمرخ عمهخانم را با دو تا ماچ آبدار از انتظار دربياورم.عمهخانم در حالي كه مقابله به مثل ميكرد گفت: بهبه... شيرينخانم. عيد شما هم مبارك.نميخواهي خورشيد را سالي يكبار هم ببيني؟! با خنده گفتم: من هر روز كه پنجره را باز ميكنم ياد شما ميافتم! ـ ماشاءالله چه سرزباني دارد. انشاءالله عروس شوي و بعد ادامه داد: شيرينجان،عمه! بالاخره كي ميخواهي به ما شيريني بدهي؟ ظرف شيريني را كه ديگر تقريباً خالي شده بود نشانش دادم و گفتم: عمهجان بفرماييد.هنوز شيريني روي ميز هست. ـ ننه من قند دارم! اما شيريني عروسي شيرينخانم چيز ديگري است.خوردن دارد. در حالي كه سعي ميكردم كمي خجالتزده شوم گفتم:عمهخانم چه فرمايشاتي ميفرماييد.من هنوز درس ميخوانم.تخصصم را نگرفتهام. ـ شوهر كه كني تخصص كه هيچ،فوقتخصص را هم درجا ميگيري.دخترجان پختن شفتهپلو و كته باقالي كه تخصص نميخواهد.تازه اين مال قديمها بود.الان سر جهاز عروس به جاي روغن و برنج چند تا قوطي كنسرو و شماره پيتزاي تلفني را هم ميفرستند خانه داماد. مادرم كه ميدانست ممكن است زود از كوره دربروم رو به عمه كرد و گفت:خورشيدخانم، دخترم هنوز بچه است. ـ بچه كدام است خواهر! دير بجنبي به پاي هم پير ميشويدها! ـ نگو عمهخانم! بچهام دلش ميگيرد.ماشاءالله هنوزم كه هنوز است صدتا صدتا خواستگار دارد. ـ خواستگار داريم تا خواستگار.خودت بهتر ميداني كه از بين هر هزارتاي اينها يك داماد هم درنميآيد.هيچكدام اينها از من هم نميتوانند بله بگيرند! در دلم گفتم:وسط دعوا نرخ تعيين ميكند. اما مثل اينكه عمه آن را شنيده باشد ادامه داد:آن موقع كه جوانتر بودم روزي ده تا خواستگار داشتم.یك چيزي ميگويم يك چيزي ميشنوي.خواستگار بودندها خواهر! الان هم هستند بعضيهايشان كه پاسوز من شدهاند.مثل همين ميرزا يوسفخان! مادرم با تعجب گفت: ولي ميرزا يوسف كه سه تا زن دارد! ـ همين ديگر.وقتي از من جواب رد شنيد زد به سرش و سه تا زن گرفت! به زحمت جلو خندهام را گرفتم و پرسيدم:عمهجان چطور شد كه شما ازدواج نكرديد؟ شما كه ماشاءالله هنوز هم بر و رويي داريد! ـ چه بگويم شيرينجان؟! گره انداختند به كارم! بختم را بستند. گفتم: اين حرفها چيه عمهجان! عمه نگاهي عاقل اندر سفيه به من انداخت و رو به مادرم گفت:تو يك چيزي بگو.اين دخترهاي امروزي فكر ميكنند كه عقل كل هستند اما نميدانند كه چيزي سرشان نمي شود! و بعد سرش را نزديك گوش مادرم برد و چيزي گفت كه پاسخش دو تا چشم از حدقه درآمده، يك دهان باز و يك نع بلند و كشيده بود! عمه كه گويا از موفقيت خودش در متعجب كردن مادرم بيشتر از شناسايي آن فرد مرموز احساس رضايت ميكرد يك شكلات در دهانش گذاشت و روي مبل لم داد و گفت: شايد بخت دختر تو را هم يكي مثل او بسته باشد! مادرم با تكان دادن سرش به چپ و راست، صورتش را به حالت طبيعي برگرداند و گفت: خورشيدخانم... نگو تو را به خدا! ـ خدا كند كه اينطور نباشد! من نميدانم... اما خودت بگو... دختري به اين خوشگلي و كمالات چرا تا حالا به خانه بخت نرفته؟ مادرم طوري مرا برانداز كرد كه انگار اولين بار است كه مرا ميبيند و بعد رويش را به طرف عمهخانم كرد و با لحني ايهامآميز گفت: اگر اين طوري باشد بايد چه كار كنيم؟ ـ غصه نخور.الان ميگويم. هيچ كار قديميها بيحكمت نيست. فكر ميكني سيزدهبدر را براي چي درست كردند؟ هان؟ مادرم خواست جواب بدهد اما عمهخانم گفت: بگذار خانم دكتر بگويد... چشمهايم را بستم و نفس عميقي كشيدم و شمرده شمرده گفتم: براي رفتن در دل طبيعت، براي اينكه باد بهاري آدم را قلقلك بدهد و از آواز پرندهها سرمست شود، جوان شود، شا... ـ بسه! فيلم هندي كه نميخواهيم تعريف كنيم. سيزده بدر براي اين است كه بخت خودت را به بخت جفتت گره بزني. ببينم... تا حالا اصلاً سبزه گره زدي؟ ـ خب... مادرم وسط حرفم دويد و گفت: چرا مثمث ميكني دختر! چه بگويم خواهر! يادت هست چهار سال پيش پايش شكسته بود؟خانم رفته بود بالاي درخت شاخه را گره بزند، شايد افاقه كند. در حالي كه دندان قروچه ميكردم رو به مادرم گفتم: رفته بودم براي بچهها تاب ببندم! ـ آره جان خودت! تا حالا كي ديده كه تاب را به درخت كاج دو متري ببندند؟ عمه رو كرد به من و گفت: دخترجان! سبزه گره زدن وقت و ساعت و آداب دارد.فكر كردي كشكي و كترهاي است؟ مادرم طوري به عمه خورشيد نگاه كرد كه او مجبور شد بلافاصله ادامه دهد: ها...ن! دو تا شرط كوچك دارد: شرط اول اين است كه سبزهاش آب نديده باشد، موقع گره زدن زير نگاه ناپاك و نامحرم نباشد،خورشيد روي شانه چپ باشد، قفل توي جيب نباشد،يك كليد توي دست راستت باشد،لباست سياه نباشد،هفت روز و هفت ساعت و هفت دقيقه گره دست نخورده باقي بماند، آفتاب به آن... ـ عمهجان شما كه گفتيد دو تا شرط؟ اينكه شد كتابچه قانون؟ كي از پس آن برميآيد؟ ـ حواسم را پرت كردي نگذاشتي تمامش كنمها! ـ آخر روز سيزدهبدر كه مردم مثل مور و ملخ از در و ديوار بالا ميروند مگر چنين جايي هم پيدا ميشود؟ ـ خورشيد را دستكم نگير.از اين جاها زياد سراغ دارم. هيجان زده پرسيدم: كجا؟ ـ هول نشو عمهجان. الان ميگويم... اصلاً چطور است فردا دوتايي برويم سيزدهبدر؟! *** صبح روز بعد با تهيه مقدمات به طرف جايي راه افتاديم كه فقط خدا ميدانست و عمهخانم. بالاخره قبل از غروب، عمهخانم مقابل چمنزار وسيعي دستور توقف را صادر كرد و گفت: همينجاست! قبلاً هفت ـ هشت بار براي سيزدهبدر اينجا آمدم. من همينجا كنار جاده ميايستم. برو ببينم چه كار ميكني عروس گلم!خسته و كوفته از ماشين پياده شدم. هيچكس آن اطراف نبود. قدمزنان وسط چمنزار رفتم. وقتي نگاهم به دو تا سبزه خوش آب و رنگ افتاد ايستادم و مو به مو دستورات عمه را انجام دادم. وقتي كار تمام شد احساس خيلي خوبي داشتم. حس ميكردم دنيا خيلي قشنگتر از قبل شده.لبخند عمهجان كه كنار جاده ايستاده بود مرا اميدوارتر ميكرد. وقتي كنارش رسيدم بياختيار او را در آغوش گرفتم و بدون اينكه حرفي بزنيم دوتايي به افق خيره شديم. شايد او به گذشتهاش فكر ميكرد و من هم به آيندهام و فوج خواستگاراني كه دوباره آنها را جواب خواهم كرد و شايد... شايد هر دو به گلهاي كه از كمركش تپهها بعبعكنان وارد چمنزار ميشدند و براي بدرقه ما نزديك و نزديكتر ميآمدند! بع... بع... بع... نه...!اين پايان خيلي غمانگيز است. طور ديگري تمام شود بهتر است. پس ادامه داستان: ... عمهخانم كه از ديدن گله حسابي جا خورده بود و احتمالاً آن را بدشگون ميدانست،عقب عقب رفت وسط جاده و درست در همان لحظه يك بنز آخرين مدل كه از سيزدهبدر برميگشت او را زير گرفت! جيغ عمه به هوا رفت. دواندوان خودم را به او رساندم، سر خونآلودش را روي پايم گذاشتم و بياختيار گريه كردم. راننده كه هول كرده و پشت فرمان خشكش زده بود بعد از چند ثانيه با سر و صورت عرقكرده از ماشين پياده شد.عينك آفتابياش را به چشمش زد.چند لحظه به خورشيد نگاه كرد و بعد به چشمهاي من كه از اشك تر شده بود خيره ماند!... نسيم بهاري ميوزيد، پرندهها هنوز ميخواندند و خورشيد غروب كرده بود! در دلم گفتم: عمهجان كارت خيلي درست است! *** در اين سيزده سال پس از ازدواج، هر سيزدهبدر با همسرم و عمهخورشيد براي يادآوري همان اتفاق شيرين به آن چمنزار ميرويم اما دريغ از يك خودرو عبوري ديگر! مهدی شکوری،از شماره مخصوص نوروز ۸۷ ماهنامه گلآقا |
حقیقت تاریخی تلخ (برای ایرانیان) به نام سیزده بدر هولوکاست ایرانی
|
|
اکنون ساعت 02:02 PM برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد. |
Powered by vBulletin® Version 3.8.4 Copyright , Jelsoft Enterprices مدیریت توسط کورش نعلینی
استفاده از مطالب پی سی سیتی بدون ذکر منبع هم پیگرد قانونی ندارد!! (این دیگه به انصاف خودتونه !!)
(اگر مطلبی از شما در سایت ما بدون ذکر نامتان استفاده شده مارا خبر کنید تا آنرا اصلاح کنیم)