عاشق دردمند است و عشق درمان
|
و زني که کودکي در آغوش داشت گفت: «از فرزندان بگو» و او گفت: «فرزندان شما، فرزندان شما نيستند. آنان پسران و دختران زندگی شوقانگيز خویشاند. توسط شما میآیند، ولي نه از شمایند. با شمايند، اما از آن شما نیستند. ميتوانيد بدانان مهر خود را بدهید، اما اندیشههایتان را نه، چون آنان اندیشههای خود را دارند. ميتوانيد به جسم آنان پناه دهيد، ولي به روح آنان نه، چون روح آنان ساکن خانهي فرداست، خانهاي که شما نميتوانيد آن را ببينيد، حتي در خواب. میتوانید بکوشيد مانند آنان باشيد، ولي سعي نکنيد آنان را مانند خود کنيد. چون زندگي به عقب باز نميگردد و در ديروز درنگ نميکند. شما کمانی را میمانید که فرزندتان را همچون تیرهایی زنده از چلهی آن به جلو پرتاب میکنید. کمانگیر است که هدف را در گذرگاه بيپايان میبیند و با نیروی خود شما را خم می کند تا تیرهای او تیز و دورپرواز به پيش روند. بگذارید که خمش شما در دست کمانگیر شادمانه باشد. او عاشق تیری است که می پرد، پس به کمانی که بر جای میماند نیز عشق می ورزد».
پیامبر جبران خلیل جبران |
اشکهایت را پاک کن ! چرا که آن عشق که چشمان را گشوده و ما را به خدمتکاری خویش ،وادار نموده ، برکات صبر و گذشته را به ما بخشیده است |
اگر در مورد شما بد گفتند سکوت کنید . |
دوست بدارید لیکن عشق را به زنجیر بدل نکنید |
به رویاها ایمان بیاورید که دروازه های ابدیت اند |
|
_ از يك خود كامه، يك بدكار، يك گستاخ، يا كسی كه سرفرازی درونی اش را رها كرده، چشم نيك رای نداشته باش . _ نفرين بر او كه با بدكار به اندرز خواهی آمده همدستی كند. زيرا همرايی با بدكار مايه رسوايی، و گوش دادن به دروغ خيانت است. _ چه بسيارند گل هايی كه از زمان زاده شدن بويی برنياورده اند! و چه بسيارند ابرهای سترونی كه در آسمان گرد هم آمده، اما هيچ دری نمی افشانند . _ چه ناچيز است زندگی كسی كه با دست هايش چهره خويش را از جهان جدا ساخته و چيزی نمی بيند، جز خطوط باريك انگشتانش را . _ كنار يكديگر بايستيد ، اما نه چندان نزديك هم چنان كه ستون های معبد از هم جدا می ايستند و درختان سرو و بلوط در سايه يكديگر نمی بالند . _ بخشش زودگذر توانگران بر تهيدستان تلخ است و همدردينمودن نيرومندان با ناتوانان، بی ارزش. چرا كه يادآور برتری آنان است . _ بسياری از دين ها به شيشه پنجره می مانند. راستی را از پس آنها می بينيم، اما خود، ما را از راستی جدا می كنند . _ درختان شعرهايی هستند كه زمين بر آسمان می نويسد و ما آنها را بريده و از آنها كاغذ می سازيم تا نادانی و تهی مزی خويش را در انها به نگارش درآوريم . _ زندگی روزانه شما پرستشگاه شما و دين شماست . آنگاه كه به درون آن پای می نهيد، همه هستی خويش را همراه داشته باشيد . |
هر گاه مهر به شما اشاره کند دنبالش بروید . حتی اگر گذرگاهش سخت و ناهموار است . و وقتی بال هایش شما را در بر می گیرد اطاعت کنید . حتی اگر شمشیری که در میان پرهایش پنهان است شما را زخمی کند . و اگر با شما سخن گفت او را باور کنید . گر چه صدایش رویاهای شما را بر آشوبد چون باد شمال که باغ را ویران می کند . * * * زیرا محبت در همان لحظه که با شما صحبت می کند شما را به صلیب می کشد . و هنگامی که شما را می پرورد شاخ و برگ فاسد شده را هرس می کند . و هنگامی که بر فراز بالاترین درخت زندگی تان می رود سر شاخه های نازکی را که جلوی آفتاب می لرزند نوازش می کند . همان وقت به ریشه هایتان که در خاک فرو رفته می رسد و ان را در ارامش شب تکان می دهد . * * * چون دسته های درو شده گندم شما را در آغوش می گیرد . و شمارا می کوبد تا عریان شوید . و می بیزد تا از پوسته های خود رها شوید . و می ساید تا مثل برف سفید شوید . و می ورزد تا نرم شوید . انگاه شما را به آتش مقدس می سپارد تا نان مقدس شوید بر خوان مقدس خداوند . |
_ برادرم تو را دوست دارم ، هر كه می خواهی باش ، خواه در كليسايت نيايش كنی ، خواه در معبد، و يا در مسجد . من و تو فرزندان يك آيين هستيم ، زيرا راههای گوناگون دين انگشتان دست دوست داشتنی "يگانه برتر " هستند، همان دستی كه سوی همگان دراز شده و همه آرزومندان دست يافتن به همه چيز را رسايی و بالندگی جان می بخشد .
|
اکنون ساعت 11:57 AM برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد. |
Powered by vBulletin® Version 3.8.4 Copyright , Jelsoft Enterprices مدیریت توسط کورش نعلینی
استفاده از مطالب پی سی سیتی بدون ذکر منبع هم پیگرد قانونی ندارد!! (این دیگه به انصاف خودتونه !!)
(اگر مطلبی از شما در سایت ما بدون ذکر نامتان استفاده شده مارا خبر کنید تا آنرا اصلاح کنیم)