پی سی سیتی

پی سی سیتی (http://p30city.net/index.php)
-   ادبیات طنز (http://p30city.net/forumdisplay.php?f=54)
-   -   داستان طنز، ماجراهای طنز، مقالات طنز، داستانهای طنز، مطالب طنز، طنزنوشته (http://p30city.net/showthread.php?t=3055)

fatemiii 06-23-2012 11:51 PM

درس منطق

دانشجويی پس از آنكه در درس منطق نمره نياورد، به استادش پیغام زد که:
"‌
استاد، شما واقعا چيزی در مورد موضوع اين درس می دانيد؟"
استاد در جواب گفت: "بله حتما، در غير اينصورت نمی توانستم يك استاد باشم."
دانشجو در ادامه نوشت: "‌بسيار خوب، من مايلم از شما يك سوال بپرسم. اگر جواب
صحيح داديد، من نمره ام را قبول می كنم. در غير اينصورت، از شما می خواهم
به من نمره ی قبولی بدهيد."
استاد قبول كرد و دانشجو پرسيد: "آن چيست كه قانونی است ولی منطقی نيست،
منطقی است ولی قانونی نيست، و نه قانونی است و نه منطقی؟"
استاد پس از تامل طولانی نتوانست جواب بدهد و مجبور شد نمره ی قبولی درس
را به دانشجو بدهد. بعد از مدتی، استاد با شاگردش تلفنی تماس گرفت و جواب
سوال را پرسيد و شاگرد
بلافاصله جواب داد: "استاد شما 63 سال داريد و با يك خانم 30 ساله ازدواج
كرده ايد كه البته قانونی است ولی منطقی نيست. همسر شما يك معشوق 25 ساله
دارد كه منطقی است ولی قانونی نيست؛ و اين حقيقت كه شما به معشوق همسرتان
نمره ی قبولی داديد در صورتی كه بايد آن درس را رد می شد نه قانونی است و
نه منطقی

fatemiii 06-26-2012 01:15 PM



به بهشت نمیروم اگر مادرم آنجا نباشد.

fatemiii 07-01-2012 01:14 PM


اشتباه فرشتگان

درويشي به اشتباه فرشتگان به جهنم فرستاده ميشود .

پس از اندك زماني داد شيطان در مي آيد و رو به فرشتگان مي كند و مي گويد : جاسوس مي فرستيد به جهنم!؟

از روزي كه اين ادم به جهنم آمده مداوم در جهنم در گفتگو و بحث است و جهنميان را هدايت مي كند و....

حال سخن درويشي كه به جهنم رفته بود اين چنين است: با چنان عشقي زندگي كن كه حتي بنا به تصادف اگر به جهنم افتادي خود شيطان تو را به بهشت باز گرداند.


shokofe 07-02-2012 03:26 PM


کچل باشی، بری بالای شهر میگن مد روزه، بری مرکز شهر میگن سربازی، بری پایین شهر میگن زندانی بودی، این همه تفاوت توی شعاع 20 کیلومتر...!!!



*...!!!


**یعنی فقط کافیه تو خونتون بفهمن که امتحان دارین، اونوقت بخوای بری توالتم


میگن کجا؟؟؟ مگه تو امتحان نداری؟؟؟



*میازار موری که دانه کش است...


در مورد مورچه ای که دانه همراه اش نیست فتوایی صادر نشده می توانید بیازارید...!!!



*


*تلویزیون داره سیرک نشون میده که چهارتا گاو میان از رو طناب میپرن و میرن! مامانم یه نگاه به تلویزیون میندازه و بعدش یه نگاه به من! میگه : اینا گاو تربیت کردن ما هنوز تو تربیت تو موندیم...!!!



*یارو مداحه اومده بود تو محله داشت سوسن خانم رو اجرا می کرد با ریتم:
حرم طلا... امام حسین... میمیرم برات... میخوام بیام دم حرمتون... دس بزنم به
ضریحتون!
ملت نمیدونستن باید سینه بزنن یا قر بدن؟! به قول برو بکس ادامه شعر هم باید اینطوری بوده باشه:




شدم عاشق شمشیرتون، میخوام بیام در رکابتون، حالا میخوام بیام جنگ بکنم، نگو نه، نگو نمیشه، این قلب من عاشقته عاشقترم می شه... حالا جنگ! خون! کو اعظم؟ بابا اسمش یزیده نه اعظم! حالا یزیده, وزیده, خزیده، پزیده!!!! هر چی باشه یزید باشه! یزید خره یه دونه باشه! کفشای سیاه پاشه! ......
و قس علیهذا!
*جاتون خالی دیشب رفته بودم شهر بازی و فقط به یه نتیجه رسیدم: توی شهر بازی تو بعضی از این وسایل بازیش باید یه دکمه ی "غلط کردم" هم بزارن...!!!



*دقت کردین جمله ” تا 5 دقیقه دیگه آماده ام.” خانوما و جمله ” تا 5 دقیقه خونه ام.” آقایون یه معنی رو میده...!!!



*تا حالا دقت کردین ما به بانک اعتماد میکنیم پولامونو میذاریم اونجا ولی بانک به ما اعتماد نداره حتی خودکار هاشو هم زنجیر کرده!!...


*دیدن یه سوسک تو اتاق خواب مسئله خاصی نیست، در واقع مسئله ازاونجا شروع میشه که سوسکه ناپدید میشه!!!



*تا حالا دقت کردین لذتی که در پرت کردن شلوار گوشه اتاق هست، تو زدنش به چوب لباسی نیست‎‎



*هیچکس حق نداره از طرفش بپرسه “تو برا من چی کار کردی؟” تو ٧ میلیارد انسان تو رو پیدا کرده، دیگه چیکار کنه ..!!!؟



*معنی انواع بوق در ایران:
بوووق: سلام حاجی فدات شم بوق: مسیرت کجاست؟ بوبوق: بیا بالا بوووق: برو کنار عوضی! بوق: خانوم کجا؟ برسونمت فدات شم؟ بووق بووق: وایسا الاغ نوبت منه. بوق: حله داداش. بوق: شما آژانس خواسته بودین؟ بوق بوق بوق: عروس چقدر قشنگه ایشالا مبارکش باد! بوق: در پارکینگو بده بالا پدرسوخته...!!!







*هیچ لذتی مثل این نیست که دو روز پیش تخمه خورده باشی امروز یه دونه رو فرش پیدا کنی بخوری...!!!




*آقا واقعاً من موندم! جمعیت دخترا اینقد زیاده ... پس چرا شماره شانسى میگیرى همش پسر جواب میده؟!!




*همین جا از تمامی مسئولین محترم مخابرات کمال تشکر رو دارم که هنوز my computer و control panel باز میشه و ***** نشده !!!!




*یکی از دوستام توی دانشگاه عاشق یه دختره شده بود که کاپشن آبی میپوشید... هوا گرم شده بود دختره بعد از عید اون کاپشنو دیگه نپوشید، دوستم گمش کرد...!!!





*پسر : یه بوس میدی؟ دختر: اصلا! قبل از ازدواج نمیزارم منو ببوسی؛ پسر: ممم... باشه، ازدواج کردی بهم زنگ بزن بیام ببوسمت، قول دادیا...!!!




*بابام اومده تو اتاقم میگه: اینترنت قطعه؟؟؟ میگم: نه چرا قطع باشه!؟ میگه: آخه دیدم داری درس میخونی...!!!




*سلام؛ اینجا دانشگاس .... تازه از سر جلسه امتحان بلند شدمو دنبال عمه طراح سوالا میگردم...!!!







*اگه یه روز صبح خیلی خوشحال از خواب بیدار شدی و دیدی همه چیز خیلی خوبه، نه غمی هست نه دردی بدون که دیشب تو خواب مردی... روحت شاد و یادت گرامی!!!




*توصیه امریکایی: سال اولی که یه مدل جدید ماشین میاد بیرون نخرید که کمپانی ایراداشو بفهمه برطرف کنه بعد سال دوم بخریدش.
توصیه ایرانی: سال اولی که یه مدل جدید ماشین میاد بیرون سریع بخرید تا هنوز کمپانی فرصت نکرده گند بزنه بهش...!!!



*حاضرم با کل وزارت اطلاعات کل بندازم، شرط میبندم نمیتونن آجیل های شب عید که مامانم قایم کرده، تو خونه پیدا کنن ...!!!



*همیشه اولین باری که مامانت صدات میکنه که بری واسه شام/نهار، نرو !!! این یه توطئه ست، میخوان ازت کار بکشن...!!!



*خیلی جالبه: وقتی یه دختری یه پسری رو دوست داره هیچ کسی از این موضوع خبر نداره به جز خود دختره، ولی وقتی یه پسری عاشق یه دختری میشه همه ازین موضوع خبر دارن به جز خود دختره


fatemiii 07-10-2012 11:17 AM

بنگاه زناشوئی...
در ایتالیا مردی قصد ازدواج داشت. پس به یک بنگاهی مراجعه کرد که روی آن نوشته بود «بنگاه زناشویی».
مرد در را باز کرد و وارد اتاقی شد که دو در داشت.
روی یکی نوشته شده بود «زیبا» و روی دیگری «نازیبا».
در زیبا را فشار داد و وارد اتاق شد. دو در دیگر دید، روی یکی نوشته شده بود
کدبانوی خوب و روی دیگری شلخته.
او از در کدبانوی خوب وارد شد.
در آن جا دو در دیگر بود که روی یکی «جوان» و روی دیگری «پا به سن گذاشته» نوشته شده بود.
از در جوان وارد شد. ته اتاق آینه ی دیواری بزرگی دیده می شد که روی آن این جمله نوشته شده بود:
با چنین ادعا و هوس ها، بهتر است اول خودتان را در این آینه نگاه کنید!!

fatemiii 07-18-2012 03:07 PM

داستان ايراني ها در بهشت و جهنم

ميگن يه روز جبرئيل ميره پيش خدا گلايه ميکنه که: آخه خدا، اين چه وضعيه؟ ما يک عده ايرونی توی بهشت داريم که فکر ميکنن اومدن خونه باباشون! به جای ردای سفيد، همه شون لباس های مارک دار و آنچنانی ميخوان! بجای پابرهنه راه رفتن کفش نایک و آديداس درخواست ميکنن. هيچ کدومشون از بالهاشون استفاده نميکنن، ميگن بدون 'بنز' یا 'ب ام و' یا 'تویوتا لکسوز' جائی نميرن! اون بوق و کرنای من هم گم شده... يکی از همين ها دو ماه پيش قرض گرفت و رفت ديگه ازش خبری نشد!

آقا من خسته شدم از بس جلوی دروازه بهشت رو جارو زدم... امروز تميز ميکنم، فردا دوباره پر از پوست تخمه و پسته و هسته هندونه و پوست خربزه است! من حتی ديدم بعضيهاشون کاسبی هم ميکنن و حلقه های تقدس بالای سرشون رو به بقيه ميفروشن. چند تاشون کوپن جعلی بهشت درست کردن و به ساکنين بخت برگشته جهنم ميفروشن. چندتاشون دلالی باز کردن و معاملات املاک شمال بهشت ميکنن. يک سری شون حوری های بهشت را با تهديد آوردن خونه شون و اونارو "سرکار" گذاشتن و شيتيلي ميگيرن. بقيه حوری ها هم مرتب ميگن ما رو از ليست جيره ايرانيها بردار که پدرمونو درآوردن، اونقدر به ما برنج دادن که چاق شديم و از ريخت افتاديم.

اتحاديه غلمان ها امضاء جمع کرده که اعضا نميخوان به ديدن زنان ايرانی برن چون اونقدر آرايش کردن و اسپری مو و ماسک و موس و . . . به سرشون زدن که هاله تقدسشون اتصالی کرده و فيوزش سوخته در ضمن خانمهای ايرونی از غلمانها مهريه و نفقه ميخوان. بعضی از اونها هم رفتن تو کار آرایش بقیه و کاسبی راه انداختن: موهاشون رو هزار و یک رنگ میکنن، تتو میکنن، ناخن میکارن و از این جور قرتی بازیها هفته پيش هم چند ميليون نفر تو چلوکبابی ايرانيها مسموم شدن و دوباره مردن. چند پزشک ايرونی هم بند کردن به حوری ها که الا و بلا بياييد دماغاتونو عمل کنيم، گونه بکاریم، ساکشن کنیم و از این کلک ها . . .

خدا ميگه: ای جبرئيل! ايرانيها هم مثل بقيه، آفریده های من هستند و بهشت به همه انسان ها تعلق داره. اينها هم که گفتی، خيلی بد نیست! برو يک زنگی به شيطون بزن تا بفهمی دردسر واقعی يعنی چی!!!


جبرئيل ميره زنگ ميزنه به جناب شيطان... دو سه بار ميره روی پيغام گير تا بالاخره شيطان نفس نفس زنان جواب ميده: جهنم، بخش ايرانيان بفرماييد؟
جبرئيل ميگه: آقا مثل اینکه خيلی سرت شلوغه؟
شيطان آهی ميکشه و ميگه: نگو که دلم خونه... اين ايرونيها اشک منو در آوردن به خدا! ميخوام خودمو بازنشست کنم. شب و روز برام نگذاشتن! تا صورتم رو ميکنم اين طرف، اون طرف يه آتيشی به پا ميکنن!
تا دو ماه پيش که اينجا هر روز چهارشنبه سوری بود و آتيش بازی!... حالا هم که... ای داد!!! آقا نکن! بهت ميگم نکن!!!
جبرئيل جان، من برم .... اينها دارن آتيش جهنم رو خاموش ميکنن که جاش کولر گازی نصب کنن...
يک عده شون بازار سياه مواد سوختی بخصوص بنزين راه انداختن.
چند تا پزشک ايرونی در جهنم بيمارستان سوانح سوختگی باز کردن و براش تبليغ ميکنن و اين شديدا ممنوعه.
چندتاشون دفتر ويزای مهاجرت به بهشت باز کردن و ارواح مردمو خر ميکنن. بليت جعلی يکطرفه بهشت هم ميفروشن.
يک سری شون وکيل شدن و تبليغ ميکنن که ميتونن پيش نکير و منکر برای جهنمی ها تقاضای تجديد نظر بدن.
چند تاشون که روی زمين مهندس بودن ميگن پل صراط ايراد فنی داشته که اونا افتادن تو جهنم. دارن امضا جمع ميکنن که پل بايد پهن تر بشه.
چند هزار تاشون هم هر روز زنگ ميزنن به 118 جهنم و تلفن و آدرس سفارتهای کانادا و آمريکا رو ميپرسن چون ميخوان مهاجرت کنن.
هر روز هزاران ايرونی زنگ ميزنن به اطلاعات و تلفن آتش نشانی و اورژانس جهنم رو ميخوان.
الان مراجعه داشتم ميگفت ما کاغذ نسوز ميخواهيم که روزنامه اپوزيسيون بيرون بديم.
ببخش! من برم، بعدا صحبت ميکنيم... چند تا ايرونی دارن کوپون جعلی کولر گازی و يخچال ميفروشن... برم يه چماقی بچرخونم.


مستور 01-17-2013 05:15 PM

امروز رفتم از دستگاه خودپرداز پول بگیرم مبلغ رو زدم ۵۰۰۰۰ تومان .
یه ده هزار تومنی داد!
سه تا پنج هزار تومنی داد!
پنج تا دو هزار تومن داد!

پونزده تا هزاری!
یه لحظه دلم واسه دستگاه سوخت،
نزدیک بود پولو برگردونم تو دستگاه!
طفلی خودشو کشت تا۵۰ تومن منو جور کرد!

شابادی 01-20-2013 03:14 PM

خانمی در زمین گلف مشغول بازی بود. ضربه ای به توپ زد که باعث پرتاب توپ به درون بیشه زارکنار زمین شد. خانم برای پیدا کردن توپ به بیشه زار رفت که ناگهان با صحنه ای روبرو شد......


قورباغه ای در تله ای گرفتار بود. قورباغه حرف می زد! رو به خانم گفت؛ اگر مرا از بند آزاد کنی، سه آرزویت را برآورده می کنم.

خانم ذوق زده شد و سریع قورباغه را آزاد کرد. قورباغه به او گفت؛ نذاشتی شرایط برآورده کردنآرزوها را بگویم. هر آرزویی که برایت برآورده کردم، ۱۰ برابر آنرا برای همسرت برآورده می کنم!

خانم کمی تامل کرد و گفت؛ مشکلی ندارد.

آرزوی اول خود را گفت؛ من می خواهم زیباترین زن دنیا شوم.

قورباغه به او گفت؛ اگر زیباترین شوی شوهرت ۱۰ برابر از تو زیباتر می شود و ممکن است چشم زن های دیگر بدنبالش بیافتد و تو او را از دست دهی.

خانم گفت؛ مشکلی ندارد. چون من زیباترینم، کس دیگری در چشم او بجز من نخواهم ماند. پسآرزویش برآورده شد.

بعد گفت که من می خواهم ثروتمند ترین فرد دنیا شوم. قورباغه به او گفت شوهرت ۱۰ برابرثروتمند تر می شود و ممکن است به زندگی تان لطمه بزند.

خانم گفت؛ نه هر چه من دارم مال اوست و آن وقت او هم مال من است. پس ثروتمند شد.

آرزوی سومش را که گفت قورباغه جا خورد و بدون چون و چرایی برآورده کرد.

خانم گفت؛ می خواهم به یک حمله قلبی خفیف دچار شوم!

.

.
.
و مرد دچار حمله قلبی ۱۰ برابر خفیف تر از همسرش شد.

شابادی 01-26-2013 02:43 PM

زندگی من از 9 ماهگی تا 90 سالگی!

پس از 9 ماه ورجه وورجه متولد شدم !
یک سالگی : در حالیکه عمویم من را بالا و پایین می‌انداخت و هی می‌گفت گوگوری مگوری ، یهو لباسش خیس شد !
چهارسالگی : در حین بازی با پدرم مشتی محکم بر دماغش زدم و در حالیکه او گریه می‌کرد ، من می‌خندیدم ! نمی‌دانم چرا ؟!

هفت سالگی : پا به کلاس اول گذاشتم و در آنجا نوشتن جملاتی از قبیل آن مرد آمد ، آن مرد با BMW آمد !!!! را یاد گرفتم !

نه سالگی در حین فوتبال توی کوچه شیشه همسایه را شکستم ولی انداختم پای !!! پسز همسایه دیگرمان ! بنده خدا سر شب یک کتک

مفصل از باباش خورد تا دیگر او باشد که شیشه همسایه را نشکند

و بعدش هم دروغکی اصرار کند که من نبودم پسر همسایه بود که الکی انداخت پای من !!!

دوازده سالگی : به دوره راهنمایی و یک مدرسه جدید وارد شدم در حالی که من هنوز به اخلاق ناظم آنجا آشنا نشده بودم ولی ناظم آنجا کاملا به اخلاق من آشنا شده بود و به همین خاطر چندین و چند منفی انضباط گرفتم !

البته به محض اینکه به اخلاق ایشان آشنا شدم چند پلاستیک پفک در لوله اگزوز ماشینش فرو کردم !

هجده سالگی : در این سال من هیچ درسی برای کنکور نخواندم ولی در رشته ی میخ کج کنی واحد بوقمنچزآبا ( البته یکی از شعب توابع روستاهای بوقمنچزآباد ) قبول شدم !!

بیست و چهار سالگی : در این سال دانشگاه به اصرار مدرک کاردانی‌ام را که هنوز نیمی‌ از واحدهایش مانده بود تا پاس شود ، به من داد !!!!

بیست و شش سالگی : رفتم زن بگیرم گفتند باید یک شغل پردرآمد داشته باشی . رفتم یک شغل پردرآمد داشته باشم ،گفتند باید سابقه کار داشته باشی . رفتم دنبال سابقه کار که در نهایت سابقه کار به من گفت : بی خیال زن گرفتن

سی و سه سالگی : بالاخره با یکی مثل خودمون که در ترشی قرار داشت !

قرار مدارهای ازدواج و خواستگاری و عقد و بله برون و … رو گذاشتیم !

چهل و یک سالگی : در این سال گل پسر بابا که می‌خواست بره کلاس اول

دوتا پاشو کرده بود تو یه کفش که لوازم التحریر دارا و سارا می‌خوام بردمش لوازم التحریری تا انتخاب کنه !

شصت و شش سالگی : تمام دندانهایم را کشیده بودم و حالا باید دندان مصنوعی می‌خریدم .به علت اینکه حقوق بازنشستگی ما اجازه خریدن دندان مصنوعی صفر کیلومتر !!! را نمی‌داد ،دندان مصنوعی پدربزرگ همکلاسی سابقم رو که تازه به رحمت خدا رفته بود !!! برای حداکثر بیست سال اجاره کردم . معلوم بود که این دندان مصنوعی ها یک بار هم مسواک نخورده

ولی خوبیش این بود که حداقل شب ها یک لیوان آب یخ بالای سرم بود !

هفتاد و هشت سالگی : به علت سن بالای من و همسرم

پسرانمان ( بخوانید عروسهایمان ) ما را به خانه هایشان راه نمی‌دادند
هشتاد و پنج سالگی : بلافاصله بعد از خوردن یک کله پاچه ی درس و حسابی دندان مصنوعی ها را به ورثه دادم تا دندانهایش را بین خودشان تقسیم کنند !
نود سالگی : همه فامیل در مورد اینکه من این همه عمر کرده بودم ،
زیادی حرف می‌زدند و فردای همین حرفهای زیادی بودکه به طور نا

بهنگامی ‌خدا بیامرز شدم !!!

امیر عباس انصاری 04-18-2013 01:59 PM

دست درازی ممنوع

دو هفته پیش مامانم رفته بود اصفهان
وقتی برگشت دریغ از یه دونه گز یا پولکی که برامون آورده باشه!
امروز واسمون مهمون اومده بود،مامانم خونه نبود زنگ زده میگه:
یه چای دم کن،بعد برو توی اتاق من،توی کمد لباسام
پشت چمدون سیاهه یه بالش آبیه اونو بردار!
زیرش یه ملافه ی سبزه،اونم بردار!
زیرش یه ساکِ کوچیکِ قهوه ایه،بازش کن!
توش یه ساک زرشکیه،اونم باز کن!
توی اون ساک زرشکیه لای یه پارچه زرد یه پلاستیک بنفشه!
از توی پلاستیک یه بسته سوهان عسلی بردار با اون چای که دم کردی بذار جلوی مهمونا تا من بیام جاشو دوباره عوض کنم!
حواست باشه دست به گز و پولکی ها بزنی با من طرفی



اکنون ساعت 04:57 PM برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد.

Powered by vBulletin® Version 3.8.4 Copyright , Jelsoft Enterprices مدیریت توسط کورش نعلینی
استفاده از مطالب پی سی سیتی بدون ذکر منبع هم پیگرد قانونی ندارد!! (این دیگه به انصاف خودتونه !!)
(اگر مطلبی از شما در سایت ما بدون ذکر نامتان استفاده شده مارا خبر کنید تا آنرا اصلاح کنیم)