پی سی سیتی

پی سی سیتی (http://p30city.net/index.php)
-   شعر (http://p30city.net/forumdisplay.php?f=55)
-   -   اشعار ِ صمد نارونی (http://p30city.net/showthread.php?t=38664)

افسون 13 12-24-2012 07:49 AM

با من

درها در زمانی که باید
باز می شدند
باز شدند
اگر چه ، من ، می خواستم
ولی به حساب خود نمی گذاردم
او را فراموش نکردم
اگر
درها باز نمی شدند نیز
فرقی نمی کرد
او
باز با من بود


افسون 13 12-25-2012 08:10 AM

جستجو

شاید آمدی که تصویر کنی ، مرگ روز را
یا آنکه نبرد سخت ، ظلمت و نور را
شاید که نظاره گر باشی
مرگ شقایق به دامان کوه را
شاید که در راه بی انتها
آمدی جستجو کنی ، گمگشته ذات خویش را
شاید آمدی که در سیاهی سکوت
ره بگشایی و قصه فراموش کنی


افسون 13 12-26-2012 08:27 AM

خواستن

من تو را می خوانم
من تو را می نالم
من تو را می بینم
من تو را می چینم
من ، به تو می بالم
ز نگاهم پیداست
من تو را می جویم


افسون 13 12-26-2012 08:28 AM

در راه

راه می رفت و می خندید
نزدیکش شدم
پرسیدم
بالاخره چه باید کرد
خندید و به راهش ادامه داد


افسون 13 12-26-2012 08:30 AM

در شب سرودن

این منم که در وجود خود تو را می بینم
تو هم می بینی
و در دالان شب ، گهی کنار من می نشینی
آرزو ، گم کرده در خیال تو
تکیه گاهی نیست در مدار روشنایی
و از تو می پرسم
کدامین ره به رؤیای تو می پیوندد
و از نگاه تو می یابم
رنگ بی تو ، در شب سرودن را


افسون 13 12-28-2012 08:45 AM

دریچه ها

وضع بهتر شده بود
دریچه های آرزو را کمی باز کردم
دریایی متلاطم بود
پایانی نداشت
و هر دریچه
دریچه ی دیگری را باز کرد
بهتر آن دیدم

که دریچه ها را ببندم

افسون 13 12-28-2012 08:47 AM

دوباره

درسهایم را دوباره خواهم خواند
و مشقهایم را ، دوباره خواهم نوشت
شاید اشتباهی شده است
و من دوباره آغاز خواهم کرد
و از حالا تا اکنون
فاصله زیادی است
این مسافت را ، هرگز نتوانستم طی کنم
شبی سخت بود شب رفتن
و حبابی را می ماند زندگی
و خالی شدن از هیجان و نشاط
تجربه تلخی بود
و گلایه ای نیست
وقتی که انتظاری در میان نباشد
در ترانه و شعر
فریاد می زنم هر بار
احساس مشترکی ، ما را نجات خواهد داد
و این بیت را خوب فهمیدم
حقیقت تلخ این است
فاصله حرف اول را می زند
بازار چه شیرین بود ، برای سوداگران
دوباره را ، دوباره آغاز می کنم
درسهایم ، مشقهایم ، دردهایم
و رقابت درسی بود
با نمره ای به مفهوم فقر
و رقابت
پوسته زمین را مانند خوره ای ، خواهد برد
شاید روزی بیاید که خود را تحمل کنم
و آن روز تو را خواهم باخت
عشق نیز قیمتی دارد
خواهم پرداخت
خواهم باخت
خواهم ساخت
و خواهم نواخت
رفتنت ای گل ، نگاه تلخی را می ماند
نیامدنت راه حل قطعی برای دنیا بود
و باور نمی کنم
کسی صلاح را به طور قطع بداند
ما زندگی را به محصول باختیم
و راه انتخابی معقول بود


افسون 13 12-30-2012 03:25 PM

راحتی

برای همه می خواهم
خانه ، خانه ، چه راحت است
چه کوچک و بزرگ
چه زشت وزیبا
چه دور چه نزدیک
برای همه می خواهم
تنهاییم را در آن
پنهان خواهم کرد
تنها
در تنهاییم بمان


افسون 13 12-30-2012 03:27 PM

ستاره ای

ستاره ای
تو را خواهد چید
مانند گل نسترن
شاید شعر
گره ای از تو بازگشاید


افسون 13 01-01-2013 06:04 PM

سراغ

با پوششی از ریا
به سراغ من نیا
به زلالی آب زلال قسم
ملامت صداقت را ، به جان خریده ام



سپردن

رودخانه ، جنگل و
دریا را ، به زمین سپردم
و زمین را
به آسمان و خورشید
باید بروم
سیاهی ، بهترین بستر نور بود



اکنون ساعت 12:49 AM برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد.

Powered by vBulletin® Version 3.8.4 Copyright , Jelsoft Enterprices مدیریت توسط کورش نعلینی
استفاده از مطالب پی سی سیتی بدون ذکر منبع هم پیگرد قانونی ندارد!! (این دیگه به انصاف خودتونه !!)
(اگر مطلبی از شما در سایت ما بدون ذکر نامتان استفاده شده مارا خبر کنید تا آنرا اصلاح کنیم)