مصدرهای به درد بخور زندگی يک روح ...
این نوشته متن کوتاهی از میان یادداشتهای دکتر علی شریعتی است که پیش از این در مجموعهء آثار وی منتشر نشده است. بخشهایی از این متن پیشتر در کتاب یادگاران مانا آمده بود. در ضمن در متن زیر بجای اسامی افراد ... گذاشته شده است. مصدرهای به درد بخور ِ زندگی ِ يک روح دکتر علی شريعتی انديشيدن، خواندن، نوشتن، پرستيدن، ارادت ورزيدن، عصيان کردن، تنها بودن، رنج کشيدن، ايثار کردن، قربانی کردن، گريختن، صبر کردن، خيالات فرمودن (اصطلاح ناصرالدين شاه)، به استقبال آمدن (برخلاف به بدرقه رفتن)، درستی مطلق بودن و دروغ های شيرين يا سودمند گفتن (ملامتيه)، صلح کل بودن و جنگ زرگری کردن، همه را هيچ انگاشتن و همه را محترم داشتن، مهاجرت کردن، توی تاريکی اتاق در يک نيمه شب زمستان تنها به سيگار پک زدن، نشستن و رقص شعله های جادویی آتش بخاری را تماشا کردن، شمعی را در کنار آينه ای روشن کردن، نيمه شب های باران خورده در خيابان های خلوت شهر تنها رانندگی کردن، توی راه پله ها به جناب آقای ... يک اُردنگی جانانه زدن، با آقای دکتر ... دست دادن، هر چند سال يک بار چند ماهی را به قزل قلعه رفتن. غروب خورشيد را در آن سوی سن تماشا کردن، به آواز عبدالوهاب شهيدی، اديت پياف ، بيکو، آزناوور و خواجه آدامو گوش دادن. آقای دکتر ... را که مثل دم جنبانک (صعوه) راه می رود يکهو پخ کردن، در هر شبانه روز دو ساعت يا سه ساعت به خلوتی پناه بردن و به خود انديشيدن، دچار نصايح مشفقانهء عقلای خاطرجمع ابله نشدن. محبوب تيپ های سوزناک احساساتی جواد فاضلی قرار نگرفتن، از ديد و بازديد و دعوت و منقل از زير کرسی برداشتن و گذاشتن و برای منزل خريد کردن و برای اقوام سوغات تهيه کردن و شرفياب شدن و در برابر شوخی هاي خنک آقای رئيس مجبور به لبخند شدن و نظام وظيفه خدمت کردن و خانم آقای دکتر ... را ديدن و مبتلا به ترشا شدن و با آدم خسيس دو پولی مثل دکتر ... همسفر شدن و جزوه های درس های آقای ... را نوشتن و سخنرانی های علمی آقای دکتر ... را گوش دادن و افتتاح کردن جلسه را به وسيلهء دکتر ... و ... ديدن و با آب و نمک و صابون يک دست تنقيه کردن و با بچه مزلف های لوس نجس خنگ بی شعور بيسواد بيمزه بی همه چيز که يعنی موج نو، يعنی آنارشيست، بحث علمی کردن، گير سوال های پسرهای ... افتادن و ïرسîت را گرفتن و کشيدن و مبتلای تعريف های خانم ... شدن و بالاخره از ... معاف شدن، تا ديدی که يک مرتبه اين دکتر ... است که راجع به مقام حيرت در عرفان با تو صحبت می کند و تو هم هيچ راه گريزی نداری، خود را يکهو تو حوض آب انداختن. اگر يک سال ديگر هم به آخر عمر نمانده باشد آن را در لاکروای پاريس، کنار کليسای زيبا و آسمانی دولاشاپل زندگی کردن و بار ديگر طعم آزادی را و آزادی را و آزادی را چشيدن، نم اشکی و با خود گفت وگویی داشتن، به ماسينيون عشق ورزيدن، آن فرشته تنها را در اعماق سنگين گور آبی اش تنها نگذاشتن، گاه گريستن و هيچ گاه نناليدن، بی نياز بودن، خود جزيره خويش شدن. از کنار پنجره ات جنب نخوردن، به زور و زر و زن از راه برنگشتن. در راه نماندن، با بودا و لو و ارنست گالوا و عين القضات همدانی و کلود برنارد خودم و آناتول فرانس فرانسوی و رزاس سوئدی رفيق بودن، محشور بودن، هرگز تسليم روزمرگی نشدن، هرگز کارمند دولت نشدن، ناظم نبودن، هر وقت دستت رسيد يک پس کله ای چنان به جناب آقای دکتر ... نواختن که چشم هايش راست شدن، به کتاب و قلم و تنهايی و غم و بی نيازی و پارسایی و بی باکی و غرور و فلسفه و شرف و بزرگواری و ايمان و آزادی و مردم و هنر و عرفان و خدا و دوست و تامل و سکوت و تحمل و ... وفادار ماندن، از تاريخ علی، از جغرافی کوير، از آسمان ماه، از نقاشان لاکروا، از مجسمه سازان رودن، از شاعران مولوی، از عارفان عين القضات و حلاج، از شهرها پاريس، از جنگل ها بولونی، از ساختمان ها معبد، از صداها اذان، از موسيقی ها سونات مهتاب گاستون دفين، از صفحه ها رين دو رين و از گل ها هوما و از اشياء شمع و از پرندگان طوطی تاگور و از غذاها بيفتک و از نعمت ها قلم و از رنگ ها خاکستری و از بازيچه ها فندک و از مخاطب ها دفتر و از آرزوها آزادی را برگزيدن، وطنی چون غربت من و پناهی چون خلوت من و بيهودگی چون زندگی من و خواهری چون بتول مزينانی من داشتن و آيندهء او را که چون آيندهء برادرش است به نيروی دعاهای نيم شبان از باران استجابت های خدایی سيراب کردن. اينهاست مصدرهای ساده و مرکب دستور زبان زندگی کردن من. والسلام شب پنجشنبه 21 خرداد 1348 |
ما همیشه عاشق این آدمها هستیم. هزار حرف داریم برایشان. اما وقتی در برابرشان قرار میگیریم قفل بر زبانمان میزنند. اختیار از ما سلب میشود. سکوت میکنیم و ... |
زن عشق مي كارد و كينه درو مي كند... ديه اش نصف ديه توست و مجازات زنايش با تو برابر... مي تواند تنها يك همسر داشته باشد و تو مختار به داشتن چهار همسرهستي .... براي ازدواجش ــ در هر سني ـ اجازه ولي لازم است و تو هر زماني بخواهي به لطف قانونگذار ميتواني ازدواج كني ... در محبسي به نام بكارت زنداني است و تو ... او كتك مي خورد و تو محاكمه نمي شوي ... او مي زايد و تو براي فرزندش نام انتخاب مي كني...او درد مي كشد و تو نگراني كه كودك دختر نباشد .... او بي خوابي مي كشد و تو خواب حوريان بهشتي را مي بيني ... او مادر مي شود و همه جا مي پرسند نام پدر ..... |
دکتر شريعتي : «کلاس پنجم که بودم پسر درشت هيکلي در ته کلاس ما مي نشست که براي من مظهر تمام چيزهاي چندش آور بود ،آن هم به سه دليل ؛ اول آنکه کچل بود، دوم اينکه سيگار مي کشيد و سوم - که از همه تهوع آور بود- اينکه در آن سن و سال، زن داشت. !... چند سالي گذشت يک روز که با همسرم ازخيابان مي گذشتيم ،آن پسر قوي هيکل ته کلاس را ديدم در حاليکه خودم زن داشتم ،سيگار مي کشيدم و کچل شده بودم |
نقل قول:
از نظر من دکتر نه تنها ادیب و فیلسوف زمان خودشون بلکه بزرگ زمان ما هم هستن چه رنجي بزرگ تر از اينکه ملتي عاشق علي باشد و عاقبت يزيد را داشته باشد؟ و چه رنجي بالاتر از اينکه کساني که ميبينيم در چه سطحي از معنويت، از آگاهي، از منطق و از انصاف هستند بايد از علي و از مکتب علي سخن بگويند و مردم را با مکتب علي آشنا کنند؟ و چه رنجي بالاتر از اينکه در اين دنيا يک ملتي، يک گروهي هست که مارک علي بر پيشاني سرنوشتش خورده و از فقر، از خواب، از تخدير، از تفرقه و از کوتاه انديشي، و از بدبيني، ضعف و ذلت رنج ببرد؟ و چه رنجي بالاتر از اينکه الان ميبينيم نسل قديم ما که به علي و به مذهب علي وفادار مانده، قدرت زايندگي خودش و حرکت خودش را از دست داده، به جمود و توقف دچار شده و نسل آينده را نميتواند به تاريخ و فرهنگ و مذهب علي پيوند دهد و آنچه را که شهداي بزرگ شيعه و علماي بزرگ شيعه و بزرگان و فداکاران و مردم عاشق شيعه به اين نسل سپردهاند نميتوانند به نسل بعد از خود انتقال دهند. |
دست نوشته ای خواندنی از دکتر شریعتی درباره شب قدر
نوشته ای که در پی خواهد آمد در مجموعه آثار 2-خودسازی انقلابی منتشر شده است. |
آخ این تاپیکو آوردین بالا دلم خون شد
کلانتر ........_:2: |
می خواستم زندگی کنم ، راهم را بستند |
مي خواهم بگويم ...... |
نمی دانم پس از مرگم چه خواهد شد؟
نمی خواهم بدان کوزه گر از خاک اندامم چه خواهد ساخت ؟ ولی بسیار مشتاقم ، که از خاک گلویم سوتکی سازد . گلویم سوتکی باشد به دست کودکی گستاخ و بازیگوش و او یکریز و پی در پی ، دم گرم خوشش را بر گلویم سخت بفشارد ، و خواب خفتگان خفته را آشفته تر سازد. بدین سان بشکند در من ، سکوت مرگبارم را. |
اکنون ساعت 11:22 PM برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد. |
Powered by vBulletin® Version 3.8.4 Copyright , Jelsoft Enterprices مدیریت توسط کورش نعلینی
استفاده از مطالب پی سی سیتی بدون ذکر منبع هم پیگرد قانونی ندارد!! (این دیگه به انصاف خودتونه !!)
(اگر مطلبی از شما در سایت ما بدون ذکر نامتان استفاده شده مارا خبر کنید تا آنرا اصلاح کنیم)