پی سی سیتی

پی سی سیتی (http://p30city.net/index.php)
-   شعر (http://p30city.net/forumdisplay.php?f=55)
-   -   اشعار سروده شده بچه های سایت (شعرهاتونو اینجا بنویسین) (http://p30city.net/showthread.php?t=16971)

SonBol 12-17-2009 09:46 PM

51 روز بعد از رفتن پدرم_:2:

آهای خدایی که خبر از منه خسته داری
یه دنیا حرف از آدمای دلشکسته داری

فقط تو میدونی چشام چه بی فروغه امشب
تنها تو شاه کلید این درای بسته داری

خدا کمک کن بتونم دوباره رو به راه شم
مثل قدیما رنگ شب به آسمون بپاشم

گمون کنم اگه بخوای به من عنایت کنی
بهتره با داغ دلم نذاری تنها باشم

خدا صدام کن که صدات غروب گریه هامه
یه دنیا درد بی امون تو غربت صدامه

شاید که بعد از پدرم نفس بمونه اما
امید من به این همیشه بودنه خدامه

SonBol 12-17-2009 09:47 PM

من اسیر غصه های این حوالی
تو به فکر آرزوهای خیالی
من همینم که به آخرم رسیده
تو همیشه غرق یک عالمه واهی

.........

SonBol 12-17-2009 09:47 PM

من اسیرم
یه پرنده تو قفس
دنبال یه همنفس

اون اسیره ای خدا
خیلی دلگیره خدا

یکی پرهاشو شکوند
یکی دیگه اونو روند

شبا غرق غصه بود
دل اون شکسته بود

بغض توی ناله هاش
همدم گلایه هاش

آسمونه زندگیش
رنگ خون بود رنگ نیش

یه روزی وقت سحر
اون عزیز در به در

دیگه ناله ای نکرد
هیچ گلایه ای نکرد

اون با یک دنیا امید
دستش از دنیا برید

جای اشکاش رو زمین
مونده بود فقط همین ...

آريانا 12-17-2009 09:56 PM

تو در علم عالم و من در جهل جاهل
من چشمم و تو نور كامل..گر نور نباشد بصر را چه حاصل
من سمعم و تو سميع..من خزان و تو ربيع
من آيت و تو دليل ..ابراهيمي ام تا با تو باشم من خليل

از آريانا ديوانه:d يا همون ديوان آريانا
اين شعر خيلي طولانيه به همين بسنده كردم...كه هر روز سوژه خنده داشته باشين:d

SonBol 12-17-2009 10:27 PM

نقل قول:

نوشته اصلی توسط آريانا (پست 99609)
تو در علم عالم و من در جهل جاهل
من چشمم و تو نور كامل..گر نور نباشد بصر را چه حاصل
من سمعم و تو سميع..من خزان و تو ربيع
من آيت و تو دليل ..ابراهيمي ام تا با تو باشم من خليل

از آريانا ديوانه:d يا همون ديوان آريانا
اين شعر خيلي طولانيه به همين بسنده كردم...كه هر روز سوژه خنده داشته باشين:d

آریانا جون میخندم اما نه به دیوونگیت به اینکه خوشحالم اینقدر با استعاره وکنایه قشنگ حرف میزنی
آفرین

Afshin_m05 12-17-2009 11:16 PM

در وصل هم ز عشق تو ای گل در آتشم
عاشق نمی‌شوی که ببینی چه می‌کشم
با عقل آب عشق به یک جو نمی‌رود
بیچاره من که ساخته از آب و آتشم
دیشب سرم به بالش ناز وصال و باز
صبحست و سیل اشک به خون شسته بالشم

رزیتا 12-18-2009 01:29 PM

_چپله_چپله_چپله_چپله:41::41::41::53::53:
به به
بچه های پی سی سیتی گل کاشتن
مخصوصا مینا جون:53:

saeman 12-21-2009 05:14 PM

سلطان جهان سید وسالار حسین است
مسجود زمان صاحب وسردار حسین است

محبوب خدا نور دو عالم سبب خلق
از جان نبی سرور احرار حسین است

فرزند علی سبط پیمبر گل زهرا
راضی به قضا مظهر دادار حسین است

ای اهل ولا نیک بدانید که آنکس
بر تر زگمان است وزپندار حسین است

مصباح هدی مفخر انسان شه والا
کشتی نجات و سراخیار حسین است

گر اهل نبی را تو چو گلزار ببینی
سرمایه گل رونق گلزار حسین است

آن عهد ازل را که توانست به سر برد
آنکس که به این وعده وفادار حسین است

مفتاح یقین خسرو دین مذهب وآیین
بر صدر نشین شاهد اسرار حسین است

پرسند ذبیح الله اگر کیست بگویم
آن غرقه به خون در ره دلدار حسین است

آن بدرقه کن سوی منا میوه دل را
با اشک خلیل الله صبار حسین است

وآنکس که سر غنچه اش از ساقه جدا دید
با سوز دل ودیده خونبار حسین است

در تیه بلا محضر حق آنکه در او گشت
اسماء خدا جمله پدیدار حسین است

"سعمن" چه نشستی که جهان جمله عزادار
سلطان جهان سید وسالار حسین است

saeman 01-01-2010 06:46 PM

شعرهای من
 
بر من گذشت وهیچ نگاهم اثر نکرد
یعنی گذشت ونیم نگاهی نظر نکرد

گفتم به خود ندید مرا بهر خوشدلی
عقلم ولی قضیه چو دل مختصر نکرد

با بال آرزو گذری کرد دیدنی
در این گذر وجود مرا همسفر نکرد

من هم روم به سوی خدا تا ستاره ها
کاری که هیچ عاشق از این خوبتر نکرد

چرخی زنم سبک شوم از بند تن رها
کاری کنم عجیب که نوع بشر نکرد

ای عشق آسمانی من کو شهاب عشق
دیگر بنفشه ای ز چمن هم گذر نکرد

"سعمن"چه گفت زیرلب آن شب کنارجوی
جز آب را ز راز دلش با خبر نکرد

آريانا 01-12-2010 05:27 AM

نقل قول:

نوشته اصلی توسط آريانا (پست 99609)
تو در علم عالم و من در جهل جاهل
من چشمم و تو نور كامل..گر نور نباشد بصر را چه حاصل
من سمعم و تو سميع..من خزان و تو ربيع
من آيت و تو دليل ..ابراهيمي ام تا با تو باشم من خليل

از آريانا ديوانه:d يا همون ديوان آريانا
اين شعر خيلي طولانيه به همين بسنده كردم...كه هر روز سوژه خنده داشته باشين:d

شاعر كدام است و شعر كدام ....آن شاعر ديوانه كجاس؟
گفت سنگيني درون را بيرون كنيد كه عشق ويران ميكند و آتش ميزند هستي را...گاه گاهي اين عربده هاي شام و سحر را با كلمات آشفته خاموش كن.......................
آن روز كه اين آشفته ي بي قافيه ي بي وزن بي سبك بگفتم طوفاني هولناكم گرفته بود كه آتش درونم را زبانه دار تر ميكرد.......غزل چيست؟ مثنوي و قصيده و قالب و سبك چيست؟ آرايه چيست؟ صنايع كدام است؟ نظم و نثر چيست؟
بگذار شاعران شاعري كنند و شما ديوانگان ديوانگي كنيد....


اکنون ساعت 06:11 PM برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد.

Powered by vBulletin® Version 3.8.4 Copyright , Jelsoft Enterprices مدیریت توسط کورش نعلینی
استفاده از مطالب پی سی سیتی بدون ذکر منبع هم پیگرد قانونی ندارد!! (این دیگه به انصاف خودتونه !!)
(اگر مطلبی از شما در سایت ما بدون ذکر نامتان استفاده شده مارا خبر کنید تا آنرا اصلاح کنیم)