چرا عاقل کند کاری که باز آرد پشیمانی؟؟!
|
امان از خروس بی محل!!
|
می دانستید چرا پشت سر مسافر آب بر زمین میریزند؟!
می دانستید چرا پشت سر مسافر آب بر زمین میریزند؟!
|
ریشه چند اصطلاح عامیانه
|
ریشه ضربالمثل «دست به آسمان برداشتن»
|
تو آشپزی یه اصطلاح است که میگن: «بذارید تا قوام بیاد»! اصطلاح «قوام اومدن» به معنی سفت شدن و جا افتادن غذاست. اما حکایت اون جالبه: یه روز به قوام السلطنه گزارش میدن که ماست گرون شده، بازاریها ماسترو میدن کیلویی 1 ریال! قوام اعلام میکنه: ماست کیلویی 10 شاهی؛ هر کی بیشتر بفروشه جریمه میشه! چند روز بعد به قوام گزارش میدن كه بازاریها آب میریزن تو ماست، یه ماست آبکی درست کردن، اسمشرو هم گذاشتن «ماست قوام»، میفروشن کیلویی 10 شاهی!! اما یه ماست سفت و خوب دارن، اون رو میدن کیلویی 1 ریال! قوام با لباس مبدل میره تو بازار، به لبنیاتی میگه: 10 کیلو ماست بده؟ فروشنده میگه: ماست خوب بدم یا ماست قوام؟ قوام السلطنه میگه: ماست قوام بده! اون هم 10 کیلو ماست بهش میده، قوام به 10 تا از مغازههای بزرگ دیگهی تهران هم سر میزنه و همین کارو تکرار میکنه؛ بعد دستور میده در ده تا از میدونهای بزرگ شهر فلک درست کنن، سره هر میدون یکی از فروشندهها رو فلک میکنن؛ بعد دستور میده از ساعت 8 صبح اونارو فلک کنن! به گزمهها دستور میده پاچه شلوار فروشندههارو محکم با کش ببندند، بعد ماسترو از بالا میریزن تو شلواراشون، از بالا هم شلواراشونرو با بند محکم میبندند، بعد هم به جارچی میگه: به همهی فروشندهها بگید ساعت 6 عصر بیان تا ماست قوامرو نشونشون بدم!! ساعت 6 عصر هم كه آب ماستها از شلوار رد شده بود و یه ماست سفت و چکیده، توی شلوارها باقی مونده بود... قوام میگه: این ماست قوامه!! کیلویی 10 شاهی؛ بعد هم بدنِ نیمه جون فروشندههارو میکشه پایین! از اون روز اصطلاح «قوام اومدن» در آشپزی رایج شده و وقتی میخوان بگن که بذارید تا آب غذا گرفته بشه؛ میگن: «بذارید تا قوام بیاد»! |
( به طور کلی جملات نامفهوم و بی معنی و خارج از موضوع را در میان عوام دری وری می گویند)
نخست باید دانست که در زبان فارسی این رسم وجود دارد که مردم بسیاری از واژه ها را به صورت جفتی و دو تایی به کار می برند که واژه ی نخست آن را که معنی دار است مستعمل و واژه ی دوم را که با واژه ی نخست هم وزن و قافیه است ولی هیچ معنایی ندارد مهمل می نامند. مانند: پول مول، بچه مچه، زغال مغال، ریزه میزه ، کوچولو موچولو و بسیار مانند این ها ( اصطلاح مهمل گویی یا مهمل بافی نیز از همین جا است ). دیگر آن که زبان پارسی باستان (فرس قدیم) در زمان هخامنشیان زبان مردم پارس و زبان رسمی پادشاهان هخامنشی بوده است. حمله اسکندر و تسلط یونانیان و مقدونیان سبب گردید که زبان پارسی باستان از میان برود و زبان یونانی تا سیصد سال در ایران رواج پیدا کند. ادامه ی پارسی باستان، فارسی میانه بود که به شکل زبان های پهلوی اشکانی در زمان اشکانیان و پهلوی ساسانی در زمان ساسانیان دوباره در ایران رایج گردید و زبان فارسی دری به عنوان شاخه ای از زبان پهلوی ساسانی در دربار ساسانی رواج پیدا کرد. یعنی زبانی شد که پادشاهان ساسانی در دربار بدان سخن می گفتند و به همین علت نیز "دری" نامیده شد. پس از شکست ساسانیان به دست اعراب، یزدگرد پادشاه ساسانی که هزاران تن درباری دیگر را نیز با خود همراه کرده بود از تیسفون خارج شده و در مشرق به مرو رفت و بدین ترتیب مرو مرکز زبان فارسی گردید و سپس در سراسر خراسان رواج یافت و جای لهجه ها و زبان های محلی مانند خوارزمی، سغدی و هروی را نیز گرفت. خراسانیان که نخستین کسانی بودند که از زیر نفوذ عرب خارج شده و اعلام استقلال کردند، زبان محلی خود را نیز که اکنون زبان دری بود زبان رسمی خود و سراسر ایران اعلام نمودند که همان زبانی است که ما امروز با آن سخن می گوییم و به خط عربی می نویسیم. سلسله هایی مانند طاهریان، صفاریان و سامانیان که همگی از خراسان و ماوراالنهر برخاسته بودند به رواج زبان دری، یعنی فارسی امروز بسیار یاری رساندند و در ترویج آن کوشیدند. لیکن همان گونه که گفته شد این زبان تنها در منطقه ی خراسان و ماوراالنهر رواج داشت و تا قرن هشتم هجری سایر مردم ایران با آن آشنایی نداشتند و اگر کسی غیر خراسانی آن را می دانست بدان افتخار می کرد. ناصر خسرو در سده ی پنجم هجری با سرافرازی و افتخار می گوید: من آنم که در پای خوکان نریزم / مرین قیمتی دُر نظم دری را و حافظ شیرازی به دانستن زبان دری می بالد و می گوید: ز شعر دلکش حافظ کسی بود آگاه / که لطف طبع و سخن گفتن دری داند و در جای دیگری می گوید: چو عندلیب فصاحت فرو شد ای حافظ / تو قدر او به سخن گفتن دری بشکن بدین ترتیب به مدت پانصد سال تا قرن هشتم هجری، زبان دری به جز برای مردم خراسان و ماوراالنهر برای ایرانیان دیگر مفهوم نبود و کسی آن را درک نمی کرد و از این رو مردم مناطق دیگر ایران هنگامی که زبان دری را از زبان کسی در میان خود می شنیدند چون آن را نمی فهمیدند به رسم زبان فارسی و با استفاده از مهمل " وری " می گفتند: فلانی دری وری می گوید که منظورشان این بود که : به زبانی حرف می زند که نامفهوم و مهجوز است. این عبارت امروز به هیچ روی دیگر مصداقی ندارد و زبان دری نه تنها زبان رسمی و ملی همه ایرانیان، بلکه به یکی از گران بها ترین سرمایه های معنوی جهان تبدیل گردیده است و گام به گام می رود تا به مرحله ای از تحول و تکامل برسد که نمونه ای برای آن نتوان شناخت. |
دو قورت و نیمش هم باقی است»
دو قورت و نیمش هم باقی است» |
ریشه ضرب المثل آب پاکی را روی دستش ریخت
|
دعوا سر لحاف ملا بود
در يك شب زمستاني سرد ، ملا در رختخواش خوابيده بود كه يكباره صداي غوغا از كوچه بلند شد . زن ملا به او گفت كه بيرون برود و ببيند كه چه خبر است . ملا گفت : به ما چه ، بگير بخواب. زنش گفت : يعني چه كه به ما چه ؟ پس همسايگي به چه درد مي خورد . سرو صدا ادامه يافت و ملا كه مي دانست بگو مگو كردن با زنش فايده اي ندارد . با بي ميلي لحاف را روي خودش انداخت و به كوچه رفت . گويا دزدي به خانه يكي از همسايه ها رفته بود ولي صاحبخانه متوجه شده بود و دزد موفق نشده بود كه چيزي بردارد. دزد در كوچه قايم شده بود همين كه ديد كم كم همسايه ها به خانه اشان برگشتند و كوچه خلوت شد ، چشمش به ملا و لحافش افتاد و پيش خود فكر كرد كه از هيچي بهتر است . بطرف ملا دويد ، لحافش را كشيد و به سرعت دويد و در تاريكي گم شد. وقتي ملا به خانه برگشت . زنش از او پرسيد : چه خبر بود ؟ ملا جواب داد : هيچي ، دعوا سر لحاف من بود . و زنش متوجه شد كه لحافي كه ملا رويش انداخته بود ديگر نيست . اين ضرب المثل را هنگامي استفاده مي شود كه فردي در دعوائي كه به او مربوط نبوده ضرر ديده يا در يك دعواي ساختگي مالي را از دست داده است . |
اکنون ساعت 02:01 AM برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد. |
Powered by vBulletin® Version 3.8.4 Copyright , Jelsoft Enterprices مدیریت توسط کورش نعلینی
استفاده از مطالب پی سی سیتی بدون ذکر منبع هم پیگرد قانونی ندارد!! (این دیگه به انصاف خودتونه !!)
(اگر مطلبی از شما در سایت ما بدون ذکر نامتان استفاده شده مارا خبر کنید تا آنرا اصلاح کنیم)