پی سی سیتی

پی سی سیتی (http://p30city.net/index.php)
-   شعر (http://p30city.net/forumdisplay.php?f=55)
-   -   یک قطعه ادبی به مادر عزیز خودتان تقدیم کنید (http://p30city.net/showthread.php?t=9900)

Saba_Baran90 06-25-2012 02:05 PM

من همین که کاری نکنم حالش گرفته شه هنره!
نمی دونم چرا اما همیشه این احساسو داشتم و دارم که همیشه با کارام اذیتش می کنم
خیلی وقتا خودش میگه اینطور نیست، اما من حس می کنم که هست!
دیگه نمی دونم چی درسته چی غلط نمی خواهم هم بدونم چون وقتی من خطاکارم و بی توجه، بدونم هم درست چیه، بازم اشتباه انتخاب می کنم و باعث میشم ناراحت شه!
بدم دیگه!
سعی می کنم درست شم
ایشالا روزی برسه که ازم راضی باشه
دوست دارم مامانی
چون با اینکه من بدم، من اشتباه می کنم، توخوبی، تو درستو می دونی
ایشالا که منم خوب شم:53::53::53:

پریشان 06-26-2012 10:34 PM

بدون شرح!
 
http://www.asriran.com/files/fa/news...229173_183.jpg

افسون 13 06-28-2012 09:29 PM

به یاد می آورم لحظه های فراز را
که صدای او اعتبارم می بخشید
و لحظه های نشیب را که اعتمادم
به یاد می آورم افرای افراشته ایی را
به یاد می آورم ... مادرم را

mohammad.90 06-28-2012 10:52 PM


http://blogfa.com/images/smileys/24.gifپسربچه ای از مادرش پرسید:چرا تو گریه می کنی؟http://blogfa.com/images/smileys/24.gif




مادر جواب داد برای اینکه من زن هستم.



او گفت: من نمی فهمم!مادرش اورا بغل کرد و گفت: تو هرگز نمی فهمم



بعد پسربچه از پدرش پرسید:چرا به نظر می آـید که مادر بی دلیل گریه می کند.



همه زنها بی دلیل گریه می کنند!این تمام چیزی بود که پدر می توانست بگوید.



پسربچه کم کم بزرگ و مرد شد.اما هنوز درشگفت بود که چرا زنها گریه می کنند؟



سرانجام او مکالمه ای با خدا انجام داد و وقتی خدا پشت خط آمد،او پرسید:



خدایا چرا زنها به آسانی گریه می کنند؟



خدا پاسخ داد:وقتی من زن را آفریدم،گفتم او باید خاص باشد



من شانه هایش را آنقدر قوی آفریدم تا بتواند وزن جهان را تحمل کند



و در عین حال شانه هایش را مهربان آفریدم تا آرامش بدهد.



من به او یک قدرت درونی دادم



تا وضع حمل و بی توجهی که بسیاری اوقات از جانب بچه هایش به او می شود را


تحمل کند.من به او سختی را دادم که به او اجازه می دهد وقتی که همه تسلیم شدند او


ادامه بدهدو از خانواده اش به هنگام بیماری و خستگی و بدون گله و شکایت مراقبت کند.



من به او حساسیت عشق به بچه هایش را در هر شرایطی حتی وقتی بچه اش او

را به شدت آزار داده است ارزانی داشتم.


من به او قدرت تحمل اشتباهات همسرش را دادم و او را از دنده همسرش آفریدم تا

قلبش را حفظ کند.


من به او عقل دادم تا بداند که یک شوهر خوب هرگز به همسرش آسیب

نمیرساند.
اما گاهی اوقات قدرتها و تصمیم گیری هایی را برای ماندن بدون تردید در کنار او

امتحان می کند.
سرانجام اشک را برای ریختن به او دادم.



این مخصوص اوست تا هروقت که لازم شد از آن استفاده کند.



پسرم می بینی که زیبایی زن در لباسهایی که می پوشد



ودر شکلی که دارد یا به طریقی که موهایش را شانه می زند نیست.



زیبایی زن باید در چشمانش دیده شود.



چون درچه ای است به سوی قلبش، جائیکه عشق سکونت دارد.


کم کم داریم به روز مادر نزدیک میشیم...
امیدوارم فقط تو این روزا قدر مادرامونو ندونیم و براشون کادو نخریم و بهشون تبریک نگیم ...
امیدوارم همیشه قدرشونو بدونم...
اونا تنها کسایی هستند که نگران ما هستند...
چقدر قدرشون را میدونیم؟




افسون 13 06-29-2012 10:14 AM

آسمان را گفتم
مي تواني آيا
بَهرِ يک لحظه ي خيلي کوتاه
روح مادر گردي
صاحب رفعت ديگر گردي
گفت ني ني هرگز
من براي اين کار
کهکشان کم دارم
نوريان کم دارم
مه و خورشيد به پهناي زمان کم دارم

خاک را پرسيدم
مي تواني آيا
دل مادر گردي
آسماني شوي و خرمن اخترگردي
گفت ني ني هرگز
من براي اين کار
بوستان کم دارم
در دلم گنج نهان کم دارم

اين جهان را گفتم
هستي کون و مکان را گفتم
مي تواني آيا
لفظ مادر گردي
همه ي رفعت را
همه ي عزت را
همه ي شوکت را
بَهرِ يک ثانيه بستر گردي
گفت ني ني هرگز
من براي اين کار
آسمان کم دارم
اختران کم دارم
رفعت و شوکت و شأن کم دارم
عزت و نام و نشان کم دارم

آن جهان را گفتم
مي تواني آيا
لحظه اي دامن مادر باشي
مهد رحمت شوي و سخت معطر باشي
گفت ني ني هرگز
من براي اين کار
باغ رنگين جنان کم دارم
آنچه در سينه ي مادر بود آن کم دارم

روي کردم با بحر
گفتم او را آيا
مي شود اين که به يک لحظه ي خيلي کوتاه
پاي تا سر همه مادر گردي
عشق را موج شوي
مهر را مهر درخشان شده در اوج شوي
گفت ني ني هرگز
من براي اين کار
بيکران بودن را
بيکران کم دارم
ناقص و محدودم
بهر اين کار بزرگ
قطره اي بيش نيم
طاقت و تاب و توان کم دارم

صبحدم را گفتم
مي تواني آيا
لب مادر گردي
عسل و قند بريزد از تو
لحظه ي حرف زدن
جان شوي عشق شوي مهر شوي زرگردي
گفت ني ني هرگز
گل لبخند که رويد زلبان مادر
به بهار دگري نتوان يافت
در بهشت دگري نتوان جست
من از آن آب حيات
من از آن لذت جان
که بود خنده ي او چشمه ي آن
من از آن محرومم
خنده ي من خاليست
زان سپيده که دمد از افق خنده ي او
خنده ي او روح است
خنده ي او جان است
جان روزم من اگر، لذت جان کم دارم
روح نورم من اگر، روح و روان کم دارم

کردم از علم سؤال
مي تواني آيا
معني مادر را
بهر من شرح دهي
گفت ني ني هرگز
من براي اين کار
منطق و فلسفه و عقل و زبان کم دارم
قدرت شرح و بيان کم دارم

در پي عشق شدم
تا در آئينه ي او چهره ي مادر بينم
ديدم او مادر بود
ديدم او در دل عطر
ديدم او در تن گل
ديدم او در دم جان پَرور مشکين نسيم
ديدم او در پَرش نبض سحر
ديدم او درتپش قلب چمن
ديدم او لحظه ي روئيدن باغ
از دل سبزترين فصل بهار
لحظه ي پر زدن پروانه
در چمنزار دل انگيزترين زيبايي
بلکه او در همه ي زيبايي
بلکه او در همه ي عالم خوبي ، همه ي رعنايي
همه جا پيدا بود
همه جا پيدا بود

پریشان 06-29-2012 11:37 AM

وقتی در بازی کودکانه، گفتم: مامان پر، خندیدی و گفتی: « من که پر ندارم » . بزرگتر که شدم فهمیدم ، تو هم پر داشتی ...

yad 07-15-2012 05:02 PM

مادر، تو کتاب نامکتوب مرارت هایی، تو دیوان محبت هایی، تو ناب ترین واژه ی شعر خلوصی؛ .....

تو بلندترین داستانِ حماسیِ ایثاری.

ای قصیده بلند عشق؛ .......

ای عاشقانه ترین غزل؛ ای مثنوی رنج ها؛ تو بیت الغزل از خودگذشتگی هستی؛ .......

تو قافیه ی احساس قلب منی؛ ......

تو منظومه بلند فضیلت هایی تو بهترین بیت رباعی محبتی.

مادر، شعر وجود تو را، واژه واژه می نوشم و رعناترین غزال غزل هایم را به سویت روانه می کنم.

دو بیتی های احساسم را همراه با شادمانه ترین ترانه ی فصل های زندگی ام، نثار دل بهاری ات می کنم.

ای بهترین شعر زندگی، ....

.....................
{پپوله}:53::53:{پپوله}

افسون 13 07-20-2012 11:59 AM

درنگاه بی ریایت میتوان
پاکی آیینه را تفسیرکرد
در زلال آبی چشمان تو
میتوان خورشید را تعبیر کرد

«مادر» ای زیباترین آهنگ عشق
تا غروب دشتها با ما بخوان
میرود صد کاروان اما بیا
ای"بهارخوب من" با ما بمان ...

افسون 13 11-09-2012 08:01 AM

چه فریبانه ...
بهشت را زیر پایت خواندند !
و زمین را بر سرت خراب کردند ... !
زیباترین و بهترین لبخندی که ...
در تمام طول زندگی ام دیدم ...
لبخندی بود که "مــــــــــــــادرم" ...
در پس دنیایی درد و اشک ...
برای چشم باز کردنم به دنیا ...
به من هدیه کرد !
و این شروع لبخندهایی بود ...
برای همیشه راضی نگه داشتن من !!


shokofe 12-14-2012 10:25 PM

آنجهان راگفتم

می توانی آیا

لحظه یی دامن مادر باشی

مهد رحمت شوی وسخت معطر باشی

گفت نی نی هرگز

من برای این کار

باغ رنگین جنان کم دارم

آنچه در سینه ی مادر بود آن کم دارم



اکنون ساعت 11:27 AM برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد.

Powered by vBulletin® Version 3.8.4 Copyright , Jelsoft Enterprices مدیریت توسط کورش نعلینی
استفاده از مطالب پی سی سیتی بدون ذکر منبع هم پیگرد قانونی ندارد!! (این دیگه به انصاف خودتونه !!)
(اگر مطلبی از شما در سایت ما بدون ذکر نامتان استفاده شده مارا خبر کنید تا آنرا اصلاح کنیم)